گفت و گو با دختر جوان که به اتهام قتل مادرش محاکمه شد
مادرکشی به خاطر قلیان
دعوا و درگیری بین آنها تمامی نداشت. مادر و دختر همیشه بر سر موضوعات مختلف با هم كشمكش داشتند و بالاخره با مرگ زن میانسال مهر اتهام قتل عمد روی پرونده دختر جوانش نشست. ریحانه
29 ساله كه ابتدا به اتهام خود اعتراف كرده بود، در دادگاه آن را انكار كرد.
هفتم فروردین امسال بود كه دختر جوان به نام ریحانه با ماموران پلیس تهران و آتشنشانی تماس گرفت و ادعا كرد مادرش در خانه، تنهاست و در را باز نمیكند. ماموران بعد از ورود به خانه، پیكر نیمهجان مادر ریحانه به نام فریبا را در پذیرایی خانهشان دیدند و این در حالی بود كه ضربات سنگین باعث مجروح شدن فریبا از ناحیه سر و صورت شده و او بعد از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد. ریحانه اولین كسی بود كه مورد بازجویی قرار گرفت و به ماموران گفت: «مادرم ناراحتی اعصاب داشت و داروهای زیادی مصرف میكرد كه موجب خواب آلودگی و گیجی او میشد. روز حادثه برای خرید بیرون از خانه رفته بودم، اما وقتی برگشتم مادرم را در این حال دیدم. احتمالا او گیج بوده و زمین خورده است.»
نظریه پزشكی قانونی حاكی از آن بود كه شدت ضربات وارد شده به سر فریبا شدیدتر از آن است كه بتوان آن را بر اثر زمین خوردن اتفاقی تلقی كرد. همچنین تعداد ضربات وارد شده به سر و صورت را زیاد دانستند كه این موضوع در زمین خوردگی محتمل نیست.
به این ترتیب بار دیگر ریحانه مورد بازجویی قرار گرفت و این دفعه به اتهام خود اعتراف كرد و گفت: «خیلی وقتها با مادرم دعوایمان میشد. او ناراحتی اعصاب داشت. گاهی مرا از خانه بیرون میكرد. چند بار هم رویم چاقو كشیده و زخمیام كرده بود. روز حادثه میخواستم قلیان بكشم، اما او میگفت از دود قلیان اذیت میشود و با دست زد و زغال را ریخت. بعد دعوایمان بالا گرفت و من سرش را چند بار به آینه كوبیدم.»
بعد از اینكه ریحانه به قتل مادرش اعتراف و صحنه قتل را بازسازی كرد، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوازدهم دادگاه كیفری یك استان تهران ارجاع شد. متهم در دادگاه اتهام خود را انكار و ادعا كرد تحت فشار به قتل مادرش اعتراف كرده بوده. او گفت: «من مادرم را نكشته ام.تمام واقعیت همان بود كه در اولین لحظه به پلیس گفتم. من برای خرید از خانه بیرون رفتم و وقتی برگشتم او را در حالی كه زمین خورده بود در خانه دیدم.»
در جلسه دادگاه برادر ریحانه و پدر بزرگ و مادربزرگ او به عنوان اولیای دم از دادگاه تقاضای قصاص كردند و دختر جوان به قصاص محكوم شد.
سوءرفتارهای خانوادگی غربالگری شود
از دید روانشناسی اجتماعی، بازنگری مناسب افرادی كه مشكل عصبی دارند یك امر لازم و ضروری است. اگر فردی دچار اختلالات اعصاب و روان است باید مشكل او غربالگری شده و میزان مشكل به درستی سنجیده و خطرات احتمالی حدس زده شود. سپس با یك مداخله موثر و مناسب به روش مناسب، توسط فرد مناسب و در زمان مناسب مشكل موجود مرتفع شود.
در این تعریف فرد مناسب همان متخصص روانشناس است و زمان مناسب وقتی است كه مشكل روحی و عصبی فرد به یك فاجعه منجر نشده باشد.
در این پرونده با موردی روبهرو هستیم كه به نظر میرسد هم فرد متهم به قتل و هم مقتول مبتلا به اختلالات روحی بودهاند، اما آموزش و درمان به موقع و صحیح نگرفتهاند و هر روز مشكل آنها در كنار هم حادتر شده است.
در این مورد خاص نیاز شدید به برنامه مستمر برای رفع مشكل اعصاب هر دو نفر وجود داشته كه از آن بیبهره ماندهاند.
در این مورد خانمی كه به هر دلیلی مشكل روحی داشته، صلاحیت نگهداری از فرزند مبتلا به اختلال روحی را نداشته و همین مشكل آنها را حادتر كرده است. در چنین شرایطی اقدام دختر جوان به خودكشی عجیب به نظر نمیرسد، چرا كه نیاز به حمایت روحی داشته كه از آن بیبهره مانده و نبود ساز و كار مناسب و عملكرد صحیح یك فاجعه به بار آورده است. در چنین شرایطی راهكار صحیح این بود كه دختر جوان را از محیط زندگی با مادرش خارج كرده و خانم تحت درمان قرار میگرفت.
مدرسهها و دانشگاه به عنوان نهادی كه ارتباط تنگاتنگ با نوجوانان و جوانان دارند، بهتر است در شناسایی خلا روحی جوانان و رسیدگی به آن دقت بالاتری داشته باشند.
می خواهم از اعدام نترسم
ریحانه 29 ساله، روی صندلی دادگاه كیفری یك استان تهران روبهروی قاضی نشسته و منتظر است برگه صورت جلسه را امضا کند و همراه با مامور راهی زندان شود. پدر، برادر و اقوام مادرش در چند قدمیاش ایستادهاند و نگاه سردشان را به او دوختهاند. حالا نزدیكترین اقوام او همانهایی هستند كه در جلسه دادگاه تقاضای قصاصش را كردهاند.
بار چندم است كه اینجا میآیی؟
دو بار محاكمه شدهام، اما قبل از آن هم در همین شعبه یك پرونده شكایت داشتم كه به محكومیت متهم منجر شد.
آن پرونده چه بود؟
یكسال قبل از مرگ مادرم از پسر همسایهمان به اتهام آزار و اذیت شكایت كردم. او به زور وارد خانهمان شده بود.
در دادگاه گفتی مادرم به من میگفت آبروی ما را بردهای. برای همین پرونده این حرف را میزد؟
نه برای اینكه داد و بیداد راه میانداختم. مادرم میدانست كه در آن پرونده من مقصر نبودم.
چرا داد و بیداد راه میانداختی؟
همیشه با مادرم سر هر چیز بیاهمیتی دعوایم میشد. مادرم چند سال قبل از مرگش از پدرم جدا شده بود. از آن زمان به بعد ناراحتی اعصابش شدید شده بود. خود من هم حال روحی خوبی نداشتم. حتی یك بار میخواستم خودم را از روی پل هوایی به وسط خیابان پرتاب كنم.
چرا حال روحی خوبی نداشتی؟
با پدر و مادرم مشكل داشتم. پدرم وضع مالی خوبی داشت، اما بعد از جدایی از مادرم از ما حمایت مالی نمیكرد. قبل از این هم كه از همدیگر جدا شوند همیشه بین او ومادرم فحاشی و كتك كاری بود.
از روز حادثه بگو.
در دادگاه هم گفتم. آن روز مادرم زمین خورده بود. او پیش از این هم یك بار در خیابان به خاطر گیج شدن بعد از مصرف دارو زمین خورده بود و من او را به بیمارستان رسانده بودم. فكرش را نمیكردم كه این بار این اتفاق به فوت مادرم منجر شود.
شب قبل از حادثه با مادرت دعوا كرده بودی؟
چند روز قبل از حادثه با مادرم دعوایم شد. به من گفت از خانه بیرون برو و من هم به منزل مادربزرگم رفتم، اما روز قبل از حادثه خودش با من تماس گرفت و گفت حالش خوب نیست. از من خواست برگردم خانه. من هم برگشتم. روز اول با من خوب بود، اما فردای آن روز باز سر قلیان دعوایمان شد. میخواست باز هم من را از خانه بیرون كند. برای همین باز چاقو كشید و انگشتم را با چاقو زخمی كرد. وقتی دستم خون آمد، كمی ترسید و عقب رفت. من هم از خانه بیرون آمدم كه كمی آرامتر شود، اما وقتی برگشتم در را باز نكرد و بعد هم دیدم كه زمین خورده است.
درس خواندهای؟
بله، فوقدیپلم طراحی داخلی دارم. عاشق رشته تحصیلیام بودم و بعد از اتمام درسم در یك شركت تبلیغاتی كار پیدا كرده بودم. از وقتی سر كار رفتم، اوضاع مالیام بهتر شد.
حقوقت را صرف خرج خانه میكردی؟
گاهی برای خانه هم خرید میكردم، اما بیشتر حقوقم را صرف تفریح و سر و لباس خودم كردم.
مثلا چه تفریحی؟
با دوستانم سینما و تئاتر میرفتم. با هم پارك میرفتیم و شام بیرون میخوردیم. دلم میخواست كاری كنم كه شاد شوم. وقتهای بیكاری هم در خانه نقاشی میكشیدم.
الان هم در زندان نقاشی میكشی؟
اصلا حال و حوصله ندارم. تمام وقتم روی تخت خوابم سپری میشود. هیچ كاری نمیكنم و با كسی حرف نمیزنم. فقط وقتی یكی از همبندیهایم از سوییت برمیگردد با او حرف میزنم و از او میخواهم حال و هوای لحظه اعدام را برایم توصیف كند. با دقت به حرفهایشان گوش میدهم تا ترس طناب دار برایم بریزد.
اگر بخواهی همین الان یك نقاشی بكشی چه میكشی؟
تصویر مادرم را میكشم. با یك لباس سفید. خودم را هم كنارش میكشم. دلم میخواهد بهزودی پیش او بروم. من عاشق مادرم بودم. با هم خیلی دعوا میكردیم، اما عزیزترین فرد زندگیام بود.
29 ساله كه ابتدا به اتهام خود اعتراف كرده بود، در دادگاه آن را انكار كرد.
هفتم فروردین امسال بود كه دختر جوان به نام ریحانه با ماموران پلیس تهران و آتشنشانی تماس گرفت و ادعا كرد مادرش در خانه، تنهاست و در را باز نمیكند. ماموران بعد از ورود به خانه، پیكر نیمهجان مادر ریحانه به نام فریبا را در پذیرایی خانهشان دیدند و این در حالی بود كه ضربات سنگین باعث مجروح شدن فریبا از ناحیه سر و صورت شده و او بعد از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد. ریحانه اولین كسی بود كه مورد بازجویی قرار گرفت و به ماموران گفت: «مادرم ناراحتی اعصاب داشت و داروهای زیادی مصرف میكرد كه موجب خواب آلودگی و گیجی او میشد. روز حادثه برای خرید بیرون از خانه رفته بودم، اما وقتی برگشتم مادرم را در این حال دیدم. احتمالا او گیج بوده و زمین خورده است.»
نظریه پزشكی قانونی حاكی از آن بود كه شدت ضربات وارد شده به سر فریبا شدیدتر از آن است كه بتوان آن را بر اثر زمین خوردن اتفاقی تلقی كرد. همچنین تعداد ضربات وارد شده به سر و صورت را زیاد دانستند كه این موضوع در زمین خوردگی محتمل نیست.
به این ترتیب بار دیگر ریحانه مورد بازجویی قرار گرفت و این دفعه به اتهام خود اعتراف كرد و گفت: «خیلی وقتها با مادرم دعوایمان میشد. او ناراحتی اعصاب داشت. گاهی مرا از خانه بیرون میكرد. چند بار هم رویم چاقو كشیده و زخمیام كرده بود. روز حادثه میخواستم قلیان بكشم، اما او میگفت از دود قلیان اذیت میشود و با دست زد و زغال را ریخت. بعد دعوایمان بالا گرفت و من سرش را چند بار به آینه كوبیدم.»
بعد از اینكه ریحانه به قتل مادرش اعتراف و صحنه قتل را بازسازی كرد، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوازدهم دادگاه كیفری یك استان تهران ارجاع شد. متهم در دادگاه اتهام خود را انكار و ادعا كرد تحت فشار به قتل مادرش اعتراف كرده بوده. او گفت: «من مادرم را نكشته ام.تمام واقعیت همان بود كه در اولین لحظه به پلیس گفتم. من برای خرید از خانه بیرون رفتم و وقتی برگشتم او را در حالی كه زمین خورده بود در خانه دیدم.»
در جلسه دادگاه برادر ریحانه و پدر بزرگ و مادربزرگ او به عنوان اولیای دم از دادگاه تقاضای قصاص كردند و دختر جوان به قصاص محكوم شد.
سوءرفتارهای خانوادگی غربالگری شود
از دید روانشناسی اجتماعی، بازنگری مناسب افرادی كه مشكل عصبی دارند یك امر لازم و ضروری است. اگر فردی دچار اختلالات اعصاب و روان است باید مشكل او غربالگری شده و میزان مشكل به درستی سنجیده و خطرات احتمالی حدس زده شود. سپس با یك مداخله موثر و مناسب به روش مناسب، توسط فرد مناسب و در زمان مناسب مشكل موجود مرتفع شود.
در این تعریف فرد مناسب همان متخصص روانشناس است و زمان مناسب وقتی است كه مشكل روحی و عصبی فرد به یك فاجعه منجر نشده باشد.
در این پرونده با موردی روبهرو هستیم كه به نظر میرسد هم فرد متهم به قتل و هم مقتول مبتلا به اختلالات روحی بودهاند، اما آموزش و درمان به موقع و صحیح نگرفتهاند و هر روز مشكل آنها در كنار هم حادتر شده است.
در این مورد خاص نیاز شدید به برنامه مستمر برای رفع مشكل اعصاب هر دو نفر وجود داشته كه از آن بیبهره ماندهاند.
در این مورد خانمی كه به هر دلیلی مشكل روحی داشته، صلاحیت نگهداری از فرزند مبتلا به اختلال روحی را نداشته و همین مشكل آنها را حادتر كرده است. در چنین شرایطی اقدام دختر جوان به خودكشی عجیب به نظر نمیرسد، چرا كه نیاز به حمایت روحی داشته كه از آن بیبهره مانده و نبود ساز و كار مناسب و عملكرد صحیح یك فاجعه به بار آورده است. در چنین شرایطی راهكار صحیح این بود كه دختر جوان را از محیط زندگی با مادرش خارج كرده و خانم تحت درمان قرار میگرفت.
مدرسهها و دانشگاه به عنوان نهادی كه ارتباط تنگاتنگ با نوجوانان و جوانان دارند، بهتر است در شناسایی خلا روحی جوانان و رسیدگی به آن دقت بالاتری داشته باشند.
می خواهم از اعدام نترسم
ریحانه 29 ساله، روی صندلی دادگاه كیفری یك استان تهران روبهروی قاضی نشسته و منتظر است برگه صورت جلسه را امضا کند و همراه با مامور راهی زندان شود. پدر، برادر و اقوام مادرش در چند قدمیاش ایستادهاند و نگاه سردشان را به او دوختهاند. حالا نزدیكترین اقوام او همانهایی هستند كه در جلسه دادگاه تقاضای قصاصش را كردهاند.
بار چندم است كه اینجا میآیی؟
دو بار محاكمه شدهام، اما قبل از آن هم در همین شعبه یك پرونده شكایت داشتم كه به محكومیت متهم منجر شد.
آن پرونده چه بود؟
یكسال قبل از مرگ مادرم از پسر همسایهمان به اتهام آزار و اذیت شكایت كردم. او به زور وارد خانهمان شده بود.
در دادگاه گفتی مادرم به من میگفت آبروی ما را بردهای. برای همین پرونده این حرف را میزد؟
نه برای اینكه داد و بیداد راه میانداختم. مادرم میدانست كه در آن پرونده من مقصر نبودم.
چرا داد و بیداد راه میانداختی؟
همیشه با مادرم سر هر چیز بیاهمیتی دعوایم میشد. مادرم چند سال قبل از مرگش از پدرم جدا شده بود. از آن زمان به بعد ناراحتی اعصابش شدید شده بود. خود من هم حال روحی خوبی نداشتم. حتی یك بار میخواستم خودم را از روی پل هوایی به وسط خیابان پرتاب كنم.
چرا حال روحی خوبی نداشتی؟
با پدر و مادرم مشكل داشتم. پدرم وضع مالی خوبی داشت، اما بعد از جدایی از مادرم از ما حمایت مالی نمیكرد. قبل از این هم كه از همدیگر جدا شوند همیشه بین او ومادرم فحاشی و كتك كاری بود.
از روز حادثه بگو.
در دادگاه هم گفتم. آن روز مادرم زمین خورده بود. او پیش از این هم یك بار در خیابان به خاطر گیج شدن بعد از مصرف دارو زمین خورده بود و من او را به بیمارستان رسانده بودم. فكرش را نمیكردم كه این بار این اتفاق به فوت مادرم منجر شود.
شب قبل از حادثه با مادرت دعوا كرده بودی؟
چند روز قبل از حادثه با مادرم دعوایم شد. به من گفت از خانه بیرون برو و من هم به منزل مادربزرگم رفتم، اما روز قبل از حادثه خودش با من تماس گرفت و گفت حالش خوب نیست. از من خواست برگردم خانه. من هم برگشتم. روز اول با من خوب بود، اما فردای آن روز باز سر قلیان دعوایمان شد. میخواست باز هم من را از خانه بیرون كند. برای همین باز چاقو كشید و انگشتم را با چاقو زخمی كرد. وقتی دستم خون آمد، كمی ترسید و عقب رفت. من هم از خانه بیرون آمدم كه كمی آرامتر شود، اما وقتی برگشتم در را باز نكرد و بعد هم دیدم كه زمین خورده است.
درس خواندهای؟
بله، فوقدیپلم طراحی داخلی دارم. عاشق رشته تحصیلیام بودم و بعد از اتمام درسم در یك شركت تبلیغاتی كار پیدا كرده بودم. از وقتی سر كار رفتم، اوضاع مالیام بهتر شد.
حقوقت را صرف خرج خانه میكردی؟
گاهی برای خانه هم خرید میكردم، اما بیشتر حقوقم را صرف تفریح و سر و لباس خودم كردم.
مثلا چه تفریحی؟
با دوستانم سینما و تئاتر میرفتم. با هم پارك میرفتیم و شام بیرون میخوردیم. دلم میخواست كاری كنم كه شاد شوم. وقتهای بیكاری هم در خانه نقاشی میكشیدم.
الان هم در زندان نقاشی میكشی؟
اصلا حال و حوصله ندارم. تمام وقتم روی تخت خوابم سپری میشود. هیچ كاری نمیكنم و با كسی حرف نمیزنم. فقط وقتی یكی از همبندیهایم از سوییت برمیگردد با او حرف میزنم و از او میخواهم حال و هوای لحظه اعدام را برایم توصیف كند. با دقت به حرفهایشان گوش میدهم تا ترس طناب دار برایم بریزد.
اگر بخواهی همین الان یك نقاشی بكشی چه میكشی؟
تصویر مادرم را میكشم. با یك لباس سفید. خودم را هم كنارش میكشم. دلم میخواهد بهزودی پیش او بروم. من عاشق مادرم بودم. با هم خیلی دعوا میكردیم، اما عزیزترین فرد زندگیام بود.
تیتر خبرها
-
حاج قاسم و شهادت با هم برادر بودند
-
گرما در سرما
-
جمعه های تاریخ ساز
-
پارههای پرواز ، سهتار حسین علیزاده
-
«تشریفات» برای «شرلوك هلمز »
-
کاسبی طالع بین ها با اخبار بد
-
مادرکشی به خاطر قلیان
-
سیمــرغ بازی
-
عین واقعیت
-
سرنوشت این کشور را همه باهم رقم میزنیم
-
سقف قیمت خودرو کجاست؟
-
پشت پرده خروج سفیر انگلیس از ایران
-
روحانی: اروپا نتوانست هیچكاری برای برجام بكند
-
عقدهگشایی ترامپ پس از شهادت سردار