گفتوگو با دکترهادی کیادلیری استاد دانشگاه در روز ملی جنگل
جنگل من کو ؟
57 سال قبل در چنین روزی و 12 سال بعد از ملی شدن نفت، اعلام شد جنگلها جزو منابع ملی است.69 سال است به مردم یادآوری میشود 29 اسفند را برای همیشه به یاد داشته باشند، چون در این روز نفت ملی شد.اما راستش را بخواهید هیچکس یادآوری نمیکند که در روز ششم بهمن سال 41 جنگلها هم ملی شد !هادی کیادلیری، کارشناس محیطزیست و استاد دانشگاه معتقد است وقتی کشوری همه درآمد و مخارجش را براساس نفت میبندد، پدیدهای مانند جنگل اهمیت خودش را از دست میدهد.هر چند جنگل اگر درست مدیریت شود، هم برای دولت سود بسیار دارد هم برای مردم و هم برای کشور و آیندگان.
بودن یا نبودن جنگل؛ مسأله این است
روز ملی جنگل که امروز باشد اتفاقا امسال مصادف شده با یکی از روزهایی که آتشسوزی جنگلهای استرالیا در صدر اخبار است و آنقدر این خبر یعنی سوختن جنگلها و حیواناتش از جمله کوآلا و کانگورو در رسانهها بازتاب پیدا کرده و در شبکههای اجتماعی دست به دست شده که حالا دیگر بچههای ایرانی هم از وسعت تخریب این آتش و سوختن دست و پای کوآلاها و مهربانی مردم با آنها با خبرند.اما واقعیت وقتی چهره تلخ خود را نشان میدهد که بیشتر مردم ایران حتی نمیدانند جنگلهای ایران از شمال ( هیرکانی) بگیر تا غرب ( زاگرس) ملی هستند و در آستانه نابودی بهخصوص جنگلهای زاگرس که بیشتر درختانش بلوط است.وقتی جنگل از بین برود، اکوسیستم بههم میریزد و حیواناتی که در این جنگلها زندگی میکردند هم بیخانمان و در ادامه نابود میشوند.
کیادلیری نیز بر این باور است که اطلاعرسانی درباره جنگلها و آگاهی از این که این منابع زیستی باید حفظ شوند، بسیار کم بوده و هست.
منافع ملی؛ کدام منافع ؟
این کارشناس محیطزیست درباره ملی بودن جنگلها میگوید: طبق قانون مدیریت جنگلها در دست دولت است، اما منافعی که از این راه به دست میآید باید خرج ملت شود.اما مردم اگر از موضوع سردربیاورند و برایشان دغدغهای به نام ملی بودن جنگلها به وجود آید، آنوقت است که قضیه دوسویه میشود. وظایف دولت و مردم در قبال هم و درباره جنگل و حفظ و درآمدزایی از آن مشخص میشود.اما آنچه الان بیشتر به چشم میآید این است که صورت مسأله؛ یعنی جنگل چندان اهمیتی ندارد.به همین دلیل است که مردم نمیدانند چرا باید از جنگل مراقبت کنند و دولت هم سر این موضوع سردرگم است.
این کارشناس جنگل میگوید: واقعیت این است که مردم لنگ معیشتاند.آنها برای کسب درآمد و امرارمعاش هر راهی را امتحان میکنند.وقتی میگوییم جنگلهای زاگرس را مردم نابود کردهاند و درختهای بلوط را تبدیل به ذغال کردهاند، این فقط یک هشدار فانتزی و از روی بیدردی نیست. مردم غرب کشور بیکارند و برای کسب درآمد درختان را میبرند و آنها را به ذغال تبدیل میکنند.برای آنها که لنگ نان شبشان هستند حفظ محیطزیست و جنگل معنایی ندارد.منافع ملی یعنی منافعی که قابل لمس باشد.جنگل تا وقتی برای مردم سودی نداشته باشد که به چشم آنها بیاید و تغییری در معیشت آنها پدید آورد، بیمعناست. معادن هم جزو منافع طبیعی هستند، اما مردم روستاهای اطراف معادن فقط برای دولت یا معدندارانی که به هر طریقی این معادن را به دست آوردهاند، کارگری کرده و دستمزد اندکی میگیرند و زمانی که معدن به پایان کار خود رسید، دولت یا معدنداران از آن منطقه میروند و سود خود را به جیب میزنند بدون اینکه تغییری در زندگی مردم آن مناطق به وجود آمده باشد.در چنین شرایطی مردم با حفظ منابع طبیعی و محیطزیست همراهی نمیکنند و راستش نباید توقع داشت جنگل و حفظ آن برایشان اهمیت داشته باشد.
یک بام و چند آسمان
کیادلیری میگوید: در شمال کشور، مردم به چشم خود میبینند که وسط جنگل یکباره برجی بلند قامت ساخته میشود و در کنارش راه هم ساخته میشود.درختان قطع میشود تا تعدادی سودجو در وسط جنگل صاحب برج شوند. مگر میتوان بدون مجوز چنین کاری کرد؟این رفتارها مردم را نسبت به دولت و رانتبگیران و سودجویان بدبین میکند پس آنها هم دست به کار میشوند و در حد و اندازه خودشان تلاش میکنند از جنگل بهره ببرند و پولی به جیب بزنند ! به مردم میگوییم زبالههای خود را در محیطزیست و در جنگل رها نکنید. نصیحت خوبی است، اما مردم به دل جنگلهای هیرکانی که ثبت جهانی شده میروند و با چشم میبینند که دولت زبالههای شهری را داخل جنگلها رها میکند! خب با این چندگانگی چه باید کرد و چگونه باید آن را توجیه کرد؟ وقتی دولت که مدیریت محیطزیست را در دست دارد و باید از جنگلها به روش درست محافظت کرده و به روش درست از آن بهرهبرداری کرده و سود آن را به مردم برساند خودش در مسیر تخریب جنگل حرکت میکند چگونه باید از مردم خواست، جنگل را به عنوان منابع ملی حفظ کنند؟
امان از مدیران ناکارآمد
کیادلیری میگوید: اداره جنگلبانی یکی از زیرشاخههای کماهمیت وزارت کشاورزی است.کشاورزی سنتی و بدون برنامه یکی از دلایل از بین رفتن محیطزیست است. در این شرایط باید توقع داشت اداره جنگلبانی در حفظ جنگلها تاثیرگذار باشد.در سال 82 دولت به این نتیجه رسید که باید از حریم جنگلها صیانت کند، طرحی نوشته و ارائه شد اما چون مدیران کارشان را بلد نبودند این طرح زمین ماند.همانطور که طرح تنفس جنگلها که سال 92 تصویب و ارائه شد، عملیاتی نشد.باز هم تاکید میکنم دولت اگر میخواهد از محیطزیست محافظت کند و مردم هم با او همراهی کنند اول باید مدیران کاربلد را وارد گود کند و از طرفی باید معیشت و سطح درآمد مردم مطلوب باشد تا آنها به چشم درآمد به منابع زیستی نگاه نکنند و حفظ محیطزیست برایشان به یک عادت و رفتار اجتماعی تبدیل شود.
سوختن و ساختن
به این کارشناس محیطزیست میگویم ، عکسهایی از جنگلهای سوخته استرالیا منتشر میشود که درختان سوخته جوانه زدهاند و بهزودی جنگلهای سوخته احیا میشوند.آیا این یک اتفاق نادر است یا به آب و خاک و شرایط اقلیمی استرالیا مربوط میشود؟
کیادلیری میگوید: آتشسوزی در جنگلها یکی از راههای ادامه حیات آنهاست؛ مثلا درختان اکالیپتوس استرالیا هر چند سال یک بار باید آتش بگیرند تا بتوانند بذر خود را پراکنده کرده و با رشد درختان تازه حیات خود را ادامه دهند.اما آتشسوزی زمانی نگران کننده است که فصلش تغییر کند مثلا به جای این که پاییز آتشسوزی رخ دهد، بهار آتش بگیرد.فصلی که حیوانات جنگل در حال زاد و ولد هستند و نمیتوانند بچههای خود را ترک کنند و جان خود را نجات دهند.جنگلهای هیرکانی شمال کشور ما هنوز قدرت بقا و احیای مجدد دارند، چون خاک و بذر مادر در این مناطق وجود دارد اما در غرب و در جنگلهای زاگرس خاک و بذر مادر از بین رفته و امکان احیای دوباره جنگلها بهشدت کاهش یافته است.
بودن یا نبودن جنگل؛ مسأله این است
روز ملی جنگل که امروز باشد اتفاقا امسال مصادف شده با یکی از روزهایی که آتشسوزی جنگلهای استرالیا در صدر اخبار است و آنقدر این خبر یعنی سوختن جنگلها و حیواناتش از جمله کوآلا و کانگورو در رسانهها بازتاب پیدا کرده و در شبکههای اجتماعی دست به دست شده که حالا دیگر بچههای ایرانی هم از وسعت تخریب این آتش و سوختن دست و پای کوآلاها و مهربانی مردم با آنها با خبرند.اما واقعیت وقتی چهره تلخ خود را نشان میدهد که بیشتر مردم ایران حتی نمیدانند جنگلهای ایران از شمال ( هیرکانی) بگیر تا غرب ( زاگرس) ملی هستند و در آستانه نابودی بهخصوص جنگلهای زاگرس که بیشتر درختانش بلوط است.وقتی جنگل از بین برود، اکوسیستم بههم میریزد و حیواناتی که در این جنگلها زندگی میکردند هم بیخانمان و در ادامه نابود میشوند.
کیادلیری نیز بر این باور است که اطلاعرسانی درباره جنگلها و آگاهی از این که این منابع زیستی باید حفظ شوند، بسیار کم بوده و هست.
منافع ملی؛ کدام منافع ؟
این کارشناس محیطزیست درباره ملی بودن جنگلها میگوید: طبق قانون مدیریت جنگلها در دست دولت است، اما منافعی که از این راه به دست میآید باید خرج ملت شود.اما مردم اگر از موضوع سردربیاورند و برایشان دغدغهای به نام ملی بودن جنگلها به وجود آید، آنوقت است که قضیه دوسویه میشود. وظایف دولت و مردم در قبال هم و درباره جنگل و حفظ و درآمدزایی از آن مشخص میشود.اما آنچه الان بیشتر به چشم میآید این است که صورت مسأله؛ یعنی جنگل چندان اهمیتی ندارد.به همین دلیل است که مردم نمیدانند چرا باید از جنگل مراقبت کنند و دولت هم سر این موضوع سردرگم است.
این کارشناس جنگل میگوید: واقعیت این است که مردم لنگ معیشتاند.آنها برای کسب درآمد و امرارمعاش هر راهی را امتحان میکنند.وقتی میگوییم جنگلهای زاگرس را مردم نابود کردهاند و درختهای بلوط را تبدیل به ذغال کردهاند، این فقط یک هشدار فانتزی و از روی بیدردی نیست. مردم غرب کشور بیکارند و برای کسب درآمد درختان را میبرند و آنها را به ذغال تبدیل میکنند.برای آنها که لنگ نان شبشان هستند حفظ محیطزیست و جنگل معنایی ندارد.منافع ملی یعنی منافعی که قابل لمس باشد.جنگل تا وقتی برای مردم سودی نداشته باشد که به چشم آنها بیاید و تغییری در معیشت آنها پدید آورد، بیمعناست. معادن هم جزو منافع طبیعی هستند، اما مردم روستاهای اطراف معادن فقط برای دولت یا معدندارانی که به هر طریقی این معادن را به دست آوردهاند، کارگری کرده و دستمزد اندکی میگیرند و زمانی که معدن به پایان کار خود رسید، دولت یا معدنداران از آن منطقه میروند و سود خود را به جیب میزنند بدون اینکه تغییری در زندگی مردم آن مناطق به وجود آمده باشد.در چنین شرایطی مردم با حفظ منابع طبیعی و محیطزیست همراهی نمیکنند و راستش نباید توقع داشت جنگل و حفظ آن برایشان اهمیت داشته باشد.
یک بام و چند آسمان
کیادلیری میگوید: در شمال کشور، مردم به چشم خود میبینند که وسط جنگل یکباره برجی بلند قامت ساخته میشود و در کنارش راه هم ساخته میشود.درختان قطع میشود تا تعدادی سودجو در وسط جنگل صاحب برج شوند. مگر میتوان بدون مجوز چنین کاری کرد؟این رفتارها مردم را نسبت به دولت و رانتبگیران و سودجویان بدبین میکند پس آنها هم دست به کار میشوند و در حد و اندازه خودشان تلاش میکنند از جنگل بهره ببرند و پولی به جیب بزنند ! به مردم میگوییم زبالههای خود را در محیطزیست و در جنگل رها نکنید. نصیحت خوبی است، اما مردم به دل جنگلهای هیرکانی که ثبت جهانی شده میروند و با چشم میبینند که دولت زبالههای شهری را داخل جنگلها رها میکند! خب با این چندگانگی چه باید کرد و چگونه باید آن را توجیه کرد؟ وقتی دولت که مدیریت محیطزیست را در دست دارد و باید از جنگلها به روش درست محافظت کرده و به روش درست از آن بهرهبرداری کرده و سود آن را به مردم برساند خودش در مسیر تخریب جنگل حرکت میکند چگونه باید از مردم خواست، جنگل را به عنوان منابع ملی حفظ کنند؟
امان از مدیران ناکارآمد
کیادلیری میگوید: اداره جنگلبانی یکی از زیرشاخههای کماهمیت وزارت کشاورزی است.کشاورزی سنتی و بدون برنامه یکی از دلایل از بین رفتن محیطزیست است. در این شرایط باید توقع داشت اداره جنگلبانی در حفظ جنگلها تاثیرگذار باشد.در سال 82 دولت به این نتیجه رسید که باید از حریم جنگلها صیانت کند، طرحی نوشته و ارائه شد اما چون مدیران کارشان را بلد نبودند این طرح زمین ماند.همانطور که طرح تنفس جنگلها که سال 92 تصویب و ارائه شد، عملیاتی نشد.باز هم تاکید میکنم دولت اگر میخواهد از محیطزیست محافظت کند و مردم هم با او همراهی کنند اول باید مدیران کاربلد را وارد گود کند و از طرفی باید معیشت و سطح درآمد مردم مطلوب باشد تا آنها به چشم درآمد به منابع زیستی نگاه نکنند و حفظ محیطزیست برایشان به یک عادت و رفتار اجتماعی تبدیل شود.
سوختن و ساختن
به این کارشناس محیطزیست میگویم ، عکسهایی از جنگلهای سوخته استرالیا منتشر میشود که درختان سوخته جوانه زدهاند و بهزودی جنگلهای سوخته احیا میشوند.آیا این یک اتفاق نادر است یا به آب و خاک و شرایط اقلیمی استرالیا مربوط میشود؟
کیادلیری میگوید: آتشسوزی در جنگلها یکی از راههای ادامه حیات آنهاست؛ مثلا درختان اکالیپتوس استرالیا هر چند سال یک بار باید آتش بگیرند تا بتوانند بذر خود را پراکنده کرده و با رشد درختان تازه حیات خود را ادامه دهند.اما آتشسوزی زمانی نگران کننده است که فصلش تغییر کند مثلا به جای این که پاییز آتشسوزی رخ دهد، بهار آتش بگیرد.فصلی که حیوانات جنگل در حال زاد و ولد هستند و نمیتوانند بچههای خود را ترک کنند و جان خود را نجات دهند.جنگلهای هیرکانی شمال کشور ما هنوز قدرت بقا و احیای مجدد دارند، چون خاک و بذر مادر در این مناطق وجود دارد اما در غرب و در جنگلهای زاگرس خاک و بذر مادر از بین رفته و امکان احیای دوباره جنگلها بهشدت کاهش یافته است.
تیتر خبرها
-
برگزیدگان تاریخساز باشید
-
تفاوت سامانههای بانکی در ایران و اروپا
-
روزشمار ضربه مغزی عینالاسد
-
سقف طلاق در ثبت طلاق
-
امضای کمرنگ برگزیت
-
120هزار خودروی معوق داریم
-
مُچ AFC خوابید
-
مستندها شهادت میدهند
-
علیرام نورایی، سركرده «مافیا» میشود!
-
اعدام تمساح
-
جنگل من کو ؟
-
برگزیدگان تاریخساز باشید
-
خون سلیمانی و نظام رسانه ای مدرن
-
انتقاد تشكلهای دانشجویی از افزایش مناطق آزاد
-
افایتیاف بیطرفی خود را در ماجرای ترور شهید سلیمانی اثبات كند
-
غریبه