دعای  گوشه‌نشینان   بلا بگرداند

دعای گوشه‌نشینان بلا بگرداند

حامد عسکری شاعر و نویسنده

كلمه... چقدر این مفهوم عجیب و غریب است. چقدر می‌شود راجع به آن گفت و شنید و نوشت. آنقدر مهم كه عالم اسماء داریم و آنقدر مهم‌تر كه و علم آدم الاسما كلها... آنقدر مهم كه خدا یك دنیا برایشان خلق كرد و برای من همیشه این سوال بوده كه دنیایی كه فقط كلمه تویش باشد چه فیزیك و ظاهری می‌تواند داشته باشد.
كلمه‌ها هم خوب و بد دارند، بار دارند، انرژی دارند. گاهی روشن و زلالت می‌كنند و گاهی تیره و افسرده. كلمه‌ها گاهی از آسمان به زمین می‌آیند و می‌شوند وحی و در مرحله خیلی خیلی ضعیفش می‌شوند شعر و گاهی از زمین به آسمان می‌روند و می‌شوند دعا ... دعا گرامیداشت زبان است. از یك جای غریبی توی روح می‌آید و از یك جایی بین نسوج قلب كه جوانه می‌زند . با گردش خون می‌رسد به مغز بعد مغز تراشش می‌دهد . دل كمكش می‌كند. بعد از مغز تا لبها راهی نیست ... پروانه‌های كوچك زیبا از بین لبها بال می‌گیرند . پرواز می‌كنند و قدرتی خدا آنقدرها بال‌هایشان قدرت دارد كه تا خورشید كه هیچ تا خود عرش می‌روند و همین كه می‌رسند، یك چراغ توی دلمان روشن می‌شود . دعا، حرف زدن با خداست . نه لزوما خواستن امور دنیایی كه برای بزرگان نخود و لوبیاست . دعای عمیق حاصل معرفت عمیق است و هرچه بیشتر و بهتر بشناسی‌اش، بیشتر و بهتر دعا می‌كنی ... و جالب این‌كه بارها گفته دعاكنید ... من نزدیكم ... من اجابت می‌كنم ... و ما ...
حال و هوای این روزهای وطن، حال و روز خوشی نیست. تعداد دست شستن‌هایمان خیلی بالا رفته و جسم برایمان عینیت یافته... خوشا كه روزی چندبار هم روحمان را در چشمه زلال دعا و نیایش ضدعفونی كنیم كه تن یك كالسكه است برای حمل روح ما ...
دیروز كه رهبر انقلاب مثل هرسال درخت كاشتند بعدش توصیه‌مان كردند به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه. دعا را جست‌وجو كردم و دیدم چقدر به كار این روزهایمان می‌آید .برداشت آزاد از چند فرازش را باهم بخوانیم:
این روزها زندگی‌هایمان پر از گره‌هایی شده كه به دندان عقل ما باز شدنی نیستند. انگشت‌های قوی و دست‌های مهربانت را برسان ...
آهن را در دستان داوود نرم كردی كه فولاد مفتول می‌كرد و زره می‌بافت. سختی این روزهای ما را به قدرت خودت نرم كن ...  اندوه است كه بسیار است و لبخند است كه كم گیر می‌آید.این تویی كه باید امر كنی تا شادی مهمان دل‌ها شود و رهایی آسودگی را از تو باید خواست .
در بوران بلاخیز ناگواری‌ها كلبه امن پناه منی... هیچ بلایی بخار نمی‌شود الا این‌كه تو اراده كنی ...
این روزها گرفتار بلاییم و سنگینی‌اش زانوهایمان را تا كرده است. درد آنقدر بالاگرفته كه از دندان قروچه كاری برنمی آید و مجال فریاد و مدار با آن را نداریم ... به دادمان برس ...
همه این‌ها از جانب توست. كسی نمی‌تواند ورق را برگرداند الا خودت .
دری را كه توبسته باشی كسی نمی‌تواند باز كند و دری را كه تو باز كرده باشی بستن‌اش كار هیچ‌كس نیست . خنده‌دار است كسی را كه تو تصمیم بر خواركردنش گرفته‌ای خلق بخواهند جاه و رفعت بدهند و كوته‌نظری است آن مشكلی كه خواستی مشكل بماند را كسی بخواهد آسان كند ....