سرش را در دامان حضرت زینب(س) گذاشت و برگشت

سرش را در دامان حضرت زینب(س) گذاشت و برگشت

مرتضی درخشان / روزنامه‌نگار

  یک/ می گویند آن‌که چشمش به دنیا باشد دیر می رود، سنگین می رود، طوری می رود که انگار می‌خواهند مادری را از فرزندش جدا کنند، ما که ماییم الغوث الغوث سبک‌مان کرده بود، تو چرا اما فردای شب سوم قدر این‌قدر سنگین می‌رفتی؟
 دو/ «سبک بود» مهدی می‌گوید و با یک صورت اشک به چشمانم نگاه می‌کند. می‌گویم: نه! کجا سبک بود؟ این همه آدم زیر تابوت بودند، وزن تابوت روی شانه همه تقسیم شده بود و لابد تو فکر کردی سبک بوده!
براق می شود: «یعنی فکر می کنی من بعد از این‌همه سال سبک و سنگین کردن تابوت شهدا، فرق تابوت سبک و سنگین را نمی‌فهمم؟»
 سه/از ساعت ده صبح توی بهشت زهرا(س) قدم می زنم، خودم نمی‌دانم اینجا چه می‌کنم، من «اصغرآقای حاج‌قاسم» را نمی‌شناختم، حالا توی گرمای ظهر ماه مبارک رمضان آمده‌ام تا  کسی را که نمی‌شناختم تا ایستگاه آخر بدرقه کنم.
از یکی می‌پرسم که می‌شناسد: «سرسنگین شده بود، شکر خدا مشکلش حل شد و رفت، خوش به حالش! آدم که سرش سنگین می‌شود کافی است سرش را یک جایی توی یکی از جبهه‌ها بگذارد و برگردد، آن وقت بدنش سبک می‌شود که پرواز کند، حیف، سر ما هیچ وقت به تن‌مان سنگینی نکرد.»
چهار/ سرش را به دامن زینب سلام‌ا... علیها گذاشت و آمد، مردها این طور می‌روند! می‌روند از ائمه  خداحافظی می‌کنند، می‌روند مشهد و طواف می‌کنند، می‌روند حضرت عبدالعظیم(ع) زیارت می‌کنند که مثل زائر کربلا باشند، بوی حاج‌قاسم هم که می‌دهند، تو بگو، آدمی که این‌طور می‌رود چشمش به دنیاست یا دنیا چشم به او دارد؟ شک نکن که چشم دنیا به او نگران بود، نکند برود! حالا دنیا دور و برش را نگاه می‌کند و از خود می‌پرسد که بوی حاج قاسم را از کجا بگیرد؟
نماز خواندند، پدرش هنوز ایستاده بود. داشت قد پسرش- که احتمالا اولین بار مقابلش دراز کشیده بود- را حساب می‌کرد و با خود می‌گفت پسرم یک سر و گردن از این جنازه بزرگتر بود، بعد احتمالا با خود فکر می‌کرد که اگر کفن را باز کردند رگ‌های گلو را ببوسد بهتر است یا سینه مسافر شام را!
چند دقیقه بعد یکی بلند می‌خواند و دیگران زمزمه می کردند که «اسمع افهم!» و یک نفر یقه کفن را گرفته بود و تکان می‌داد. حال آن‌که گوشش جای دیگری پر شده بود از الموت حق و المیزان حق... و تنها این ما بودیم که با پیکر شهید بی سر تکان می‌خوردیم.
 پنج/ از تو نوشتن کار ما نیست، فقط آنقدر فهمیدیم که اینقدر قد کشیدی که از سقف دنیا بلندتر شدی و دنیا از خود بلندترها را انگار بر نمی‌تابد. سلام ما را به حاج قاسم برسان، به شهدا و امام شهدا برسان، سلام ما را به حسین(ع) برسان، ما تا آخرین ایستگاه دنیا آمدیم، تو در اولین ایستگاه آخرت ما را فراموش نکن.