گزارشی جمع و جور از كتابهایی كه از خلبانان و پرندههای آهنینشان میگویند
خلبانی به روایت ادبیات
هرچند در روایتهایی كه از دفاع مقدس شده، درباره نیروی هوایی و خلبانان آثار زیادی تولید نشده، اما همین اندك آثار هم آنقدر جذاب هستند كه نشود از كنارشان بیتفاوت گذشت. آنچه در ادامه میآید گپ زدن از بعضی از این آثار است. مرورشان خالی از لطف نیست.
زره به تن كنید!
از حضرت حسام، دبیر قفسه مناسبت موضوع را پرسیدم. گفت شهادت شهید حسین لشکری! خب پس انتظار نداشته باشید سیاهه خاطرات خلبانها را با كتابی جز كتاب جناب لشکری بیاغازیم. پس بگذارید بیمقدمه بروم سر اصل مطلب و از حواشی كم كنم. اسم كتاب برگرفته از تعداد روزهای اسارت زندهیاد لشکری است در بند زندان رژیم بعث. به عبارت دقیقتر اگر این اعداد را تقسیم بر 365 روز بكنید، آنچه در مقسوم علیه تقسیم باقی میماند (7/16) همان مدت اسارت زندهیاد لشکری است به سال. گردش كنید همان عدد تقریبی 17 سال حاصل میشود. كتاب را انتشارات عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی منتشر كرده. گویا از مرحوم لشکری حدود 2500 صفحه خاطرات بر جای مانده كه عصاره آن خاطرات در این كتاب آمده.
فشرده كردن 17 سال اسارت در یك كتاب كار سادهای نیست. آن هم خاطرات خلبانی كه دو روز قبل از شروع رسمی جنگ اسیر شده و 17 سال بعد به ایران برمیگردد. به حكم آب دریا را گر نتوان كشید/ هم بهقدر تشنگی باید چشید به آن نگاه كنید. صدام به خلبان لشکری به چشم این نگاه میكرده كه اگر روزی قرار باشد ایران با متهم به شروع جنگ كند، لشکری بهترین سند است. به همین علت هم بعد از پذیرش قطعنامه او را از سایرین جدا كرد و لشکری باقی سالهای اسارات تا آزادی را در خانهای امن در بغداد و تحت نظارت ماموران امنیتی گذراند. خواندن شرح تمام این سالها اعصابی پولادین میخواهد. قبلش زره به تن كنید!
كبراهای زهرآگین را فراموش نكنیم
تا نام خلبانها را به زبان میآوریم ذهن همه میرود سمت جنگنده و شكاری و هواپیما. این وسط خلبانهایی هم بودهاند كه اتفاقا از دل آسمان با دشمن بعثی جنگیدهاند، اما در كابین هواپیما. نمونهاش خلبانهای بالگرد كه نیروهای زمینی و رزمندگان همیشه به آنها به چشم فرشتههای نجات نگاه میكردند. «وقتی پلنگ خواب است» خاطرات یكی از همین خلبانان است. بالگردهای جنگی كه بلای جان تانكهای صدام میشدند و اگر سن و سالتان به قدر نویسنده این سطور باشد احتمالا در سریال «سیمرغ» با بخشهایی از هنرنماییهای این خلبانان آشنا شدهاید. اجمالا آنكه انتشارات سوره مهر رفته سراغ سرهنگ خلبان حسین وكیلی كه در طی سالهای جنگ خلبان بالگرد كبری بوده و همرزمش شهیدان شیرودی و كشوری. خلبان وكیلی هم زبان به خاطرات گشوده و از زمان ورود به دانشكده خلبانی گفته تا روزهای دفاع مقدس و رفتن به جنگ توپ و تانكهای بعثیها. همینقدر در جگردار بودن خلبانان كبری بدانید كه آنها برخلاف خلبانان هواپیماهای شكاری، سیستمی به نام ایجكت ندارند كه اگر پرندهشان هدف قرار گرفت، بتوانند از بالگرد بیرون بپرند. به هر ضرب و زوری شده باید روی زمین بنشینند تا بتوانند از كابین بالگرد بیرون بیایند و خب اگر نیایند باید با شعلههای آتش بسازند و بسوزند. به همین دلیل هم خلبان وكیلی شاهد سوختن خیلی از همرزمانش بوده. فاتحهای نثار كنید هدیه به روح همه شهدای هوانیروز!
نبرد در آسمان
آقا داشتیم اف-14ها را فراموش میكردیم. اصلا همه جذابیتهای خلبانی و فراز و فرودهای هواپیماهای شكاری در دل آسمان یكطرف و خاطرات این خلبانهای اف -14 یك طرف دیگر. قبل از اینكه برویم سر اصل موضوع تا بدانید قرار است در این بخش از چه کسی صحبت كنیم. این توضیح فنی را خدمتتان عرض كنم كه هواپیماهای جنگی و شكاری معمولا یا شكاریهای رهگیرند یا شكاریهای بمبافكن. شكاریهای رهگیری ماموریت اصلیشان حفاظت از آسمان و حریم هوایی است. اگر یكوقت هواپیمای دشمن هوس تجاوز به حریم هوایی یك كشور را كرد این خلبانان هواپیماهای رهگیر هستند كه سراغش میروند و در دل آسمان به جان جنگنده متجاوز دشمن میافتند. به عبارت بهتر وظیفه اصلی خلبانان رهگیر، جنگ با هواپیماهای دشمن در وسط آسمان است. اینها را گفتم كه بگویم؛ اف -14 یك جنگنده رهگیر است.
انتشارات عماد فردا در كتاب «نبرد در آسمان» رفته سراغ یك خلبان اف ـ 14 و شخم زدن خاطراتش و یك اثر جذاب و مهیج را تولید كرد كه خیلی جاها هنگام خواندن، نفستان در سینه حبس میشود. خاطرات سرتیپ خلبان فضلا... جاویدنیا قطعا و یقینا فیوز شما را میپراند. فكر كنید كسی نشسته و دارد خاطراتش از سالهای جنگ را میگوید كه هر نوع ماموریتی را كه تصورش را بكنید تجربه كرده از اسكورت كاروان نفتكشهای ایرانی در خلیج فارس بگیرید تا اسكورت هواپیمای رهبر انقلاب در زمان ریاست جمهوری تا افتادن توی تله چهار فروند میراژ عراقی كه در نهایت با منهدم كردن یكیشان از دامی كه برایش ریختهاند میگریزد. خلاصه كه خواندن «نبرد در آسمان» حسابی آدرنالین خونتان را بالا میبرد.
سلام بر شیرودی
گروه شهید ابراهیم هادی را همه با كتاب «سلام بر ابراهیم» میشناسند. جالب است بدانید كه این گروه یك كتاب خلبانیطور هم در كارنامه خودش دارد. داریم از كتاب «بر فراز آسمان» صحبت میكنیم. بر و بچههای گروه شهید ابراهیم هادی در این كتاب رفتهاند سراغ تعدادی از دوستان و آشنایان و همرزمان و خانواده شهید علیاكبری شیرودی، خلبان نامدار كبراهای زهرآگین هوانیروز. حتما با شهید شیرودی و شهید كشوری در سریال سیمرغ آشنا هستید. جالب است بدانید شهید شیرودی تا پیش از آشنا شدن با شهید كشوری از داش مشتیهای هوانیروز ارتش بوده و حتی در مدتی از خدمت خود پیش از انقلاب در پایگاه كرمانشاه، نماز هم نمیخواند.
آشنایی با شهید كشوری و بعد هم آشنایی با شخصیت امام خمینی(ره) و بعدش هم انقلاب، شیرودی را به جایی رساند و چنان شخصیت او را كنفیكون كرد كه بعد از انقلاب و بعد هم در زمان جنگ تبدیل شد به یك شخصیت تمامعیاری كه از جوانمردان تاریخ صدر اسلام میخوانیم. بین خودمان بماند رهبر انقلاب جایی درباره شهید شیرودی گفته اولین افسر ارتشی بود كه در نماز به او اقتدا كردم. خلاصه كه مراقب قضاوتهایتان در مورد آدمها باشید. جدای از همه اینها، شهید شیرودی در حوزه حرفهای خودش هم یك آدم كاردرست به تمام معنا بوده. حالا حالاها مانده تا حق مطلب ادا شود در مورد شرح نبرد و بلاهایی كه سر گروهكهای تجزیهطلب و بعدها یگانهای زرهی ارتش بعث در عراق آورد.
مراقب كابلهای برق باش!
همین الان اگر از یكی توی خیابان بخواهید در مورد عباس دوران حرف بزند احتمالا اولین چیزی كه به ذهنش برسد بزرگراه شهید دوران در پایتخت است و در نهایت هم لغو اجلاس كنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد. حالا اینكه سوای این دو موضوع، عباس دوران كه بوده و چه كرده و چه خصوصیات و ویژگیهای داشته خیلی اطلاعاتی نیست. احتمالا همین موضوع هم باعث شد كه انتشارات صریر برود سراغ این اعجوبه نیروی هوایی و خلبان زبردست فانتوم و یكی از دو سه خلبانی كه نابودی نیروی دریایی عراق را به نام خود سند زدهاست. شهید دوران تا پیش از شهادت، ركورددار پروازهای جنگی برونمرزی است؛ درونمرزها بماند! حساب و كتاب كرده بودند كه از زمان شروع جنگ (شهریور 59) تا زمان شهادت (تیر 61) به طور متوسط روزی یك و نیم پرواز جنگی برونمرزی داشته. یعنی كه یعنی! استاد در پرواز هم خیلی متهورانه و با مهارت بوده. در همین پرواز آخر و پیش از كوباندن لاشه نیمهجان فانتوم به ساختمانی در بغداد، كمكخلبانش برحسب دستوری كه خود دوران پیش از پرواز داده بوده ایجكت میكند و زنده میماند و اسیر میشود و بعدها هم به ایران بازمیگردد. الغرض كه كمكخلبانش زنده است. همین جناب كمكخلبان نقل میكند كه در همین پرواز آخر، دوران با سرعتی نزدیك به هزار كیلومتر بر ساعت برای فرار از چنگ رادارها و پدافندهای موشكی عراق آنقدر پایین پرواز میكرد كه كابلهای فشار قوی كنار جاده تقریبا همسطح كابین خلبان بودهاند. حتی در یك مورد و برای عبور از كابلها، كمكخلبان از دوران میپرسد كه از پایین كابل میگذرند یا از بالا؟ دوران حالا یك قهرمان ملی است. جالب است بدانید كه 20 سال بعد و در سال 61 بقایای پیكر عباس دوران كه صرفا چند استخوان بود به ایران بازگردانده و در شیراز به خاك سپرده شد. «بمبی در كابین» را از انتشارات صریر بخوانید تا متوجه شوید چه مردان و زنان بزرگی برای حفظ ایران از گزند بیگانه، خود را قربانی كردهاند.
حمله هوایی به الولید
بین خلبانهای كاردرست نیروی هوایی كسانی هم بودهاند كه بعد از جنگ و اتمام خدمتشان در ارتش و بازنشسته شدن، قلم به دست گرفتهاند تا شرح قهرمانیهای همرزمانشان را مكتوب كنند. نمونهاش همین جناب سرتیپ خلبان احمد مهرنیا. استاد بعد از بازنشستگی یكدوره دوباره فعالیت را آغاز كرده، اما این مرتبه در تولید محتوا و كتاب برای ثبت و ضبط شدن خاطرات همرزمان سابق خودش در نیروی هوایی. تا الان هم كتابهای متعددی را با همكاری انتشارات سوره مهر منتشر كرده. شخصا اگر بخواهم بین آن آثار دست به انتخاب یكی بزنم، قطعا و یقینا انتخابم «حمله هوایی به الولید» خواهد بود. فیلمش را دیدهاید (حمله به 3H) و داستانش را میدانید دیگر! صدام تون به تون شده برای آنكه هواپیماهایش از حملههای ضربتی خلبانان ایرانی در امان بماند، همه را جمع كرد و به منتهیالیه مرزهای غربی عراق در نواحی هممرز با اردن منتقل كرد. نزدیك همین جایی كه اخیرا جنگندههای آمریكایی برای هواپیماهای مسافربری ایرانی ماهان ایجاد مزاحمت كردند.
صدام تصور میكند چون این پایگاهها خارج از برد جنگندههای ایرانی هستند (برای گذشتن از عرض عراق و رفتن به آن سوی این كشور، سوخت زیادی لازم بود) لاجرم از دست ایرانیها هم در امان است غافل از آنكه نیروی هوایی ارتش برای آن هم طرح و برنامه دارد. معاونت عملیات نیروی هوایی نشست و طرح و برنامه ریخت و خروجیاش هم شد همان قصهای كه در فیلم «حمله به اچ3» دیدید. با این تفاوت كه حقیقت در مورد آن هواپیمای آخر كه در فیلم دچار مشكل شد و در جادهای در غرب ایران به زمین نشست چیزی دیگری بود. در واقعیت ماجرا آن هواپیما مجبور شد در فرودگاهی متروكه در سوریه به زمین بنشیند كه خب مسؤولان وقت نیروی هوایی در زمان ساخت فیلم «حمله به اچ3» ترجیح دادند بنا به ملاحظات روایت دیگری از ماجرا داشته باشند.
جناب مهرنیا بهجز این كتاب، یك دوره چندجلدی دیگر هم به كمك همین انتشارات سوره مهر منتشر كرده كه به نوعی میشود آن را دایرهالمعارف خلبانان حاضر در هشت سال دفاع مقدس دانست. استاد در این دوره 4جلدی تك به تك خلبانانی كه در جنگ حاضر بودهاند را گردآوری و معرفی كرده. برایش فرقی هم نداشته كه خلبان جنگنده شكاری باشد یا ترابری هركولسِ سی ــ 130 یا هواپیماهای غولپیكر سوخترسان. خلاصه كه این دوره یك دانشنامه عظیمی است برای خودش. طالب اطلاعات دقیقتر در مورد پرسنل نیروی هوایی در زمان جنگ بودید این دوره را از دست ندهید.
به دام انداختن شیطان در آسمان
نمیشود از كتابهای معرفی و شرح عملیاتهای خلبانان و نیروی هوایی حرف زد، ولی از عملیات دقیق و بینقص رهگیری و به زمین نشاندن عبدالمالك ریگی، تروریست معروف شرق كشور در آسمان ایران حرف نزد. اجمالا بدانید كه عملیات به زور به زمین نشاندن هواپیمای حامل ریگی هم برای خودش یك فیلم سینمایی مهیج و جذاب است. عملیاتی كه البته بخش مهمی از آن به طرح و اجرای نیروی هوایی بازمیگردد و خلبانی كه با معرف شناسایی «دنای آلفا» كه هیچكس بهجز مسؤولان نیروی هوایی نمیدانند كیست. اصلا اجازه بدهید به جای حرف اضافه بخشهایی از كتاب را با هم مرور كنیم:
«زمان هنرنمایی دنای آلفا بود. مجوز هم صادر شده بود: از كاروان به دنای آلفا! خودتان را سمت چپ هواپیمای هدف قرار داده و خلبان را تفهیم كنید كه رهگیری شده است! پاسخ خلبان ایرانی، آرام و قاطع بود: شنیدم؛ تمام! خلبان ایرانی روی باند گارد با انگلیسی فصیح و شمرده، خلبان بویینگ را خطاب قرار داد: لیما یانكی نوامبر 454! این صدای شكاری نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است؛ هواپیمای شما رهگیری شده است. از سمت چپ برای نشستن در بندرعباس گردش كنید! درخواستش را دو بار دیگر تكرار كرد؛ پاسخ فقط سكوت بود. تنها 6 دقیقه تا خروج از ترمینال راداری ایران باقی مانده بود. آلفا دستبردار نبود و حساب ثانیههای پرواز را بهخوبی كرد: «لیما یانكی نوامبر 454! برای آخرین بار اخطار میكنم، این صدای شكاری نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است. شما رهگیری شدهاید و باید برای فرود از سمت چپ گردش كنید! خلبان آلفا در ادامه دستش را بر ماشه مسلسل فانتوم فشرد و در چند متری كابین بویینگ مسافری و در تاریكی شب آسمان مركز كرمان، خطی از آتش ترسیم كرد. او در حال مرور مرحله بعدی رهگیری بود كه میتوانست عواقب بحثبرانگیزی علیه امنیت ملی داشته باشد.» خب تا همینجایش هم بس است. طالب خواندن بیشتر بودید بروید سراغ كتاب «در چنگال عقاب» كه انتشارات مكعب آن را منتشر كرده.
از حضرت حسام، دبیر قفسه مناسبت موضوع را پرسیدم. گفت شهادت شهید حسین لشکری! خب پس انتظار نداشته باشید سیاهه خاطرات خلبانها را با كتابی جز كتاب جناب لشکری بیاغازیم. پس بگذارید بیمقدمه بروم سر اصل مطلب و از حواشی كم كنم. اسم كتاب برگرفته از تعداد روزهای اسارت زندهیاد لشکری است در بند زندان رژیم بعث. به عبارت دقیقتر اگر این اعداد را تقسیم بر 365 روز بكنید، آنچه در مقسوم علیه تقسیم باقی میماند (7/16) همان مدت اسارت زندهیاد لشکری است به سال. گردش كنید همان عدد تقریبی 17 سال حاصل میشود. كتاب را انتشارات عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی منتشر كرده. گویا از مرحوم لشکری حدود 2500 صفحه خاطرات بر جای مانده كه عصاره آن خاطرات در این كتاب آمده.
فشرده كردن 17 سال اسارت در یك كتاب كار سادهای نیست. آن هم خاطرات خلبانی كه دو روز قبل از شروع رسمی جنگ اسیر شده و 17 سال بعد به ایران برمیگردد. به حكم آب دریا را گر نتوان كشید/ هم بهقدر تشنگی باید چشید به آن نگاه كنید. صدام به خلبان لشکری به چشم این نگاه میكرده كه اگر روزی قرار باشد ایران با متهم به شروع جنگ كند، لشکری بهترین سند است. به همین علت هم بعد از پذیرش قطعنامه او را از سایرین جدا كرد و لشکری باقی سالهای اسارات تا آزادی را در خانهای امن در بغداد و تحت نظارت ماموران امنیتی گذراند. خواندن شرح تمام این سالها اعصابی پولادین میخواهد. قبلش زره به تن كنید!
كبراهای زهرآگین را فراموش نكنیم
تا نام خلبانها را به زبان میآوریم ذهن همه میرود سمت جنگنده و شكاری و هواپیما. این وسط خلبانهایی هم بودهاند كه اتفاقا از دل آسمان با دشمن بعثی جنگیدهاند، اما در كابین هواپیما. نمونهاش خلبانهای بالگرد كه نیروهای زمینی و رزمندگان همیشه به آنها به چشم فرشتههای نجات نگاه میكردند. «وقتی پلنگ خواب است» خاطرات یكی از همین خلبانان است. بالگردهای جنگی كه بلای جان تانكهای صدام میشدند و اگر سن و سالتان به قدر نویسنده این سطور باشد احتمالا در سریال «سیمرغ» با بخشهایی از هنرنماییهای این خلبانان آشنا شدهاید. اجمالا آنكه انتشارات سوره مهر رفته سراغ سرهنگ خلبان حسین وكیلی كه در طی سالهای جنگ خلبان بالگرد كبری بوده و همرزمش شهیدان شیرودی و كشوری. خلبان وكیلی هم زبان به خاطرات گشوده و از زمان ورود به دانشكده خلبانی گفته تا روزهای دفاع مقدس و رفتن به جنگ توپ و تانكهای بعثیها. همینقدر در جگردار بودن خلبانان كبری بدانید كه آنها برخلاف خلبانان هواپیماهای شكاری، سیستمی به نام ایجكت ندارند كه اگر پرندهشان هدف قرار گرفت، بتوانند از بالگرد بیرون بپرند. به هر ضرب و زوری شده باید روی زمین بنشینند تا بتوانند از كابین بالگرد بیرون بیایند و خب اگر نیایند باید با شعلههای آتش بسازند و بسوزند. به همین دلیل هم خلبان وكیلی شاهد سوختن خیلی از همرزمانش بوده. فاتحهای نثار كنید هدیه به روح همه شهدای هوانیروز!
نبرد در آسمان
آقا داشتیم اف-14ها را فراموش میكردیم. اصلا همه جذابیتهای خلبانی و فراز و فرودهای هواپیماهای شكاری در دل آسمان یكطرف و خاطرات این خلبانهای اف -14 یك طرف دیگر. قبل از اینكه برویم سر اصل موضوع تا بدانید قرار است در این بخش از چه کسی صحبت كنیم. این توضیح فنی را خدمتتان عرض كنم كه هواپیماهای جنگی و شكاری معمولا یا شكاریهای رهگیرند یا شكاریهای بمبافكن. شكاریهای رهگیری ماموریت اصلیشان حفاظت از آسمان و حریم هوایی است. اگر یكوقت هواپیمای دشمن هوس تجاوز به حریم هوایی یك كشور را كرد این خلبانان هواپیماهای رهگیر هستند كه سراغش میروند و در دل آسمان به جان جنگنده متجاوز دشمن میافتند. به عبارت بهتر وظیفه اصلی خلبانان رهگیر، جنگ با هواپیماهای دشمن در وسط آسمان است. اینها را گفتم كه بگویم؛ اف -14 یك جنگنده رهگیر است.
انتشارات عماد فردا در كتاب «نبرد در آسمان» رفته سراغ یك خلبان اف ـ 14 و شخم زدن خاطراتش و یك اثر جذاب و مهیج را تولید كرد كه خیلی جاها هنگام خواندن، نفستان در سینه حبس میشود. خاطرات سرتیپ خلبان فضلا... جاویدنیا قطعا و یقینا فیوز شما را میپراند. فكر كنید كسی نشسته و دارد خاطراتش از سالهای جنگ را میگوید كه هر نوع ماموریتی را كه تصورش را بكنید تجربه كرده از اسكورت كاروان نفتكشهای ایرانی در خلیج فارس بگیرید تا اسكورت هواپیمای رهبر انقلاب در زمان ریاست جمهوری تا افتادن توی تله چهار فروند میراژ عراقی كه در نهایت با منهدم كردن یكیشان از دامی كه برایش ریختهاند میگریزد. خلاصه كه خواندن «نبرد در آسمان» حسابی آدرنالین خونتان را بالا میبرد.
سلام بر شیرودی
گروه شهید ابراهیم هادی را همه با كتاب «سلام بر ابراهیم» میشناسند. جالب است بدانید كه این گروه یك كتاب خلبانیطور هم در كارنامه خودش دارد. داریم از كتاب «بر فراز آسمان» صحبت میكنیم. بر و بچههای گروه شهید ابراهیم هادی در این كتاب رفتهاند سراغ تعدادی از دوستان و آشنایان و همرزمان و خانواده شهید علیاكبری شیرودی، خلبان نامدار كبراهای زهرآگین هوانیروز. حتما با شهید شیرودی و شهید كشوری در سریال سیمرغ آشنا هستید. جالب است بدانید شهید شیرودی تا پیش از آشنا شدن با شهید كشوری از داش مشتیهای هوانیروز ارتش بوده و حتی در مدتی از خدمت خود پیش از انقلاب در پایگاه كرمانشاه، نماز هم نمیخواند.
آشنایی با شهید كشوری و بعد هم آشنایی با شخصیت امام خمینی(ره) و بعدش هم انقلاب، شیرودی را به جایی رساند و چنان شخصیت او را كنفیكون كرد كه بعد از انقلاب و بعد هم در زمان جنگ تبدیل شد به یك شخصیت تمامعیاری كه از جوانمردان تاریخ صدر اسلام میخوانیم. بین خودمان بماند رهبر انقلاب جایی درباره شهید شیرودی گفته اولین افسر ارتشی بود كه در نماز به او اقتدا كردم. خلاصه كه مراقب قضاوتهایتان در مورد آدمها باشید. جدای از همه اینها، شهید شیرودی در حوزه حرفهای خودش هم یك آدم كاردرست به تمام معنا بوده. حالا حالاها مانده تا حق مطلب ادا شود در مورد شرح نبرد و بلاهایی كه سر گروهكهای تجزیهطلب و بعدها یگانهای زرهی ارتش بعث در عراق آورد.
مراقب كابلهای برق باش!
همین الان اگر از یكی توی خیابان بخواهید در مورد عباس دوران حرف بزند احتمالا اولین چیزی كه به ذهنش برسد بزرگراه شهید دوران در پایتخت است و در نهایت هم لغو اجلاس كنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد. حالا اینكه سوای این دو موضوع، عباس دوران كه بوده و چه كرده و چه خصوصیات و ویژگیهای داشته خیلی اطلاعاتی نیست. احتمالا همین موضوع هم باعث شد كه انتشارات صریر برود سراغ این اعجوبه نیروی هوایی و خلبان زبردست فانتوم و یكی از دو سه خلبانی كه نابودی نیروی دریایی عراق را به نام خود سند زدهاست. شهید دوران تا پیش از شهادت، ركورددار پروازهای جنگی برونمرزی است؛ درونمرزها بماند! حساب و كتاب كرده بودند كه از زمان شروع جنگ (شهریور 59) تا زمان شهادت (تیر 61) به طور متوسط روزی یك و نیم پرواز جنگی برونمرزی داشته. یعنی كه یعنی! استاد در پرواز هم خیلی متهورانه و با مهارت بوده. در همین پرواز آخر و پیش از كوباندن لاشه نیمهجان فانتوم به ساختمانی در بغداد، كمكخلبانش برحسب دستوری كه خود دوران پیش از پرواز داده بوده ایجكت میكند و زنده میماند و اسیر میشود و بعدها هم به ایران بازمیگردد. الغرض كه كمكخلبانش زنده است. همین جناب كمكخلبان نقل میكند كه در همین پرواز آخر، دوران با سرعتی نزدیك به هزار كیلومتر بر ساعت برای فرار از چنگ رادارها و پدافندهای موشكی عراق آنقدر پایین پرواز میكرد كه كابلهای فشار قوی كنار جاده تقریبا همسطح كابین خلبان بودهاند. حتی در یك مورد و برای عبور از كابلها، كمكخلبان از دوران میپرسد كه از پایین كابل میگذرند یا از بالا؟ دوران حالا یك قهرمان ملی است. جالب است بدانید كه 20 سال بعد و در سال 61 بقایای پیكر عباس دوران كه صرفا چند استخوان بود به ایران بازگردانده و در شیراز به خاك سپرده شد. «بمبی در كابین» را از انتشارات صریر بخوانید تا متوجه شوید چه مردان و زنان بزرگی برای حفظ ایران از گزند بیگانه، خود را قربانی كردهاند.
حمله هوایی به الولید
بین خلبانهای كاردرست نیروی هوایی كسانی هم بودهاند كه بعد از جنگ و اتمام خدمتشان در ارتش و بازنشسته شدن، قلم به دست گرفتهاند تا شرح قهرمانیهای همرزمانشان را مكتوب كنند. نمونهاش همین جناب سرتیپ خلبان احمد مهرنیا. استاد بعد از بازنشستگی یكدوره دوباره فعالیت را آغاز كرده، اما این مرتبه در تولید محتوا و كتاب برای ثبت و ضبط شدن خاطرات همرزمان سابق خودش در نیروی هوایی. تا الان هم كتابهای متعددی را با همكاری انتشارات سوره مهر منتشر كرده. شخصا اگر بخواهم بین آن آثار دست به انتخاب یكی بزنم، قطعا و یقینا انتخابم «حمله هوایی به الولید» خواهد بود. فیلمش را دیدهاید (حمله به 3H) و داستانش را میدانید دیگر! صدام تون به تون شده برای آنكه هواپیماهایش از حملههای ضربتی خلبانان ایرانی در امان بماند، همه را جمع كرد و به منتهیالیه مرزهای غربی عراق در نواحی هممرز با اردن منتقل كرد. نزدیك همین جایی كه اخیرا جنگندههای آمریكایی برای هواپیماهای مسافربری ایرانی ماهان ایجاد مزاحمت كردند.
صدام تصور میكند چون این پایگاهها خارج از برد جنگندههای ایرانی هستند (برای گذشتن از عرض عراق و رفتن به آن سوی این كشور، سوخت زیادی لازم بود) لاجرم از دست ایرانیها هم در امان است غافل از آنكه نیروی هوایی ارتش برای آن هم طرح و برنامه دارد. معاونت عملیات نیروی هوایی نشست و طرح و برنامه ریخت و خروجیاش هم شد همان قصهای كه در فیلم «حمله به اچ3» دیدید. با این تفاوت كه حقیقت در مورد آن هواپیمای آخر كه در فیلم دچار مشكل شد و در جادهای در غرب ایران به زمین نشست چیزی دیگری بود. در واقعیت ماجرا آن هواپیما مجبور شد در فرودگاهی متروكه در سوریه به زمین بنشیند كه خب مسؤولان وقت نیروی هوایی در زمان ساخت فیلم «حمله به اچ3» ترجیح دادند بنا به ملاحظات روایت دیگری از ماجرا داشته باشند.
جناب مهرنیا بهجز این كتاب، یك دوره چندجلدی دیگر هم به كمك همین انتشارات سوره مهر منتشر كرده كه به نوعی میشود آن را دایرهالمعارف خلبانان حاضر در هشت سال دفاع مقدس دانست. استاد در این دوره 4جلدی تك به تك خلبانانی كه در جنگ حاضر بودهاند را گردآوری و معرفی كرده. برایش فرقی هم نداشته كه خلبان جنگنده شكاری باشد یا ترابری هركولسِ سی ــ 130 یا هواپیماهای غولپیكر سوخترسان. خلاصه كه این دوره یك دانشنامه عظیمی است برای خودش. طالب اطلاعات دقیقتر در مورد پرسنل نیروی هوایی در زمان جنگ بودید این دوره را از دست ندهید.
به دام انداختن شیطان در آسمان
نمیشود از كتابهای معرفی و شرح عملیاتهای خلبانان و نیروی هوایی حرف زد، ولی از عملیات دقیق و بینقص رهگیری و به زمین نشاندن عبدالمالك ریگی، تروریست معروف شرق كشور در آسمان ایران حرف نزد. اجمالا بدانید كه عملیات به زور به زمین نشاندن هواپیمای حامل ریگی هم برای خودش یك فیلم سینمایی مهیج و جذاب است. عملیاتی كه البته بخش مهمی از آن به طرح و اجرای نیروی هوایی بازمیگردد و خلبانی كه با معرف شناسایی «دنای آلفا» كه هیچكس بهجز مسؤولان نیروی هوایی نمیدانند كیست. اصلا اجازه بدهید به جای حرف اضافه بخشهایی از كتاب را با هم مرور كنیم:
«زمان هنرنمایی دنای آلفا بود. مجوز هم صادر شده بود: از كاروان به دنای آلفا! خودتان را سمت چپ هواپیمای هدف قرار داده و خلبان را تفهیم كنید كه رهگیری شده است! پاسخ خلبان ایرانی، آرام و قاطع بود: شنیدم؛ تمام! خلبان ایرانی روی باند گارد با انگلیسی فصیح و شمرده، خلبان بویینگ را خطاب قرار داد: لیما یانكی نوامبر 454! این صدای شكاری نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است؛ هواپیمای شما رهگیری شده است. از سمت چپ برای نشستن در بندرعباس گردش كنید! درخواستش را دو بار دیگر تكرار كرد؛ پاسخ فقط سكوت بود. تنها 6 دقیقه تا خروج از ترمینال راداری ایران باقی مانده بود. آلفا دستبردار نبود و حساب ثانیههای پرواز را بهخوبی كرد: «لیما یانكی نوامبر 454! برای آخرین بار اخطار میكنم، این صدای شكاری نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است. شما رهگیری شدهاید و باید برای فرود از سمت چپ گردش كنید! خلبان آلفا در ادامه دستش را بر ماشه مسلسل فانتوم فشرد و در چند متری كابین بویینگ مسافری و در تاریكی شب آسمان مركز كرمان، خطی از آتش ترسیم كرد. او در حال مرور مرحله بعدی رهگیری بود كه میتوانست عواقب بحثبرانگیزی علیه امنیت ملی داشته باشد.» خب تا همینجایش هم بس است. طالب خواندن بیشتر بودید بروید سراغ كتاب «در چنگال عقاب» كه انتشارات مكعب آن را منتشر كرده.
تیتر خبرها
-
خلبانی به روایت ادبیات
-
فرار 5800 آمریکایی از آمریکا
-
روحانی: به دنبال گشایش در معیشت مردم هستیم
-
سردار سلیمانی نبود، عراق را فتح میکردیم
-
شوک صبح دوشنبه
-
میخواهم در انگلیس بمانم
-
موج انفجار در کابینه لبنان
-
هفتمین گردش «چرخ»
-
تسهیلات برای صنایع دستی
-
موج انفجار در کابینه لبنان
-
ضربه به اعتماد عمومی
-
آمادهباش برای سال تحصیلی پیش رو
-
پروژههای شکستخورده