میراث پهلوی، فقر و فلاکت

روایت بی‌سوادی در دوران طاغوت

میراث پهلوی، فقر و فلاکت

حرف که بر سر دوران حکومت طاغوت می‌شود، لشکر سینه‌چاک ربات‌ها، فوج‌فوج تصویر از فضای لوکس شهری زمان پهلوی دست به دست می‌کنند؛ اما آنچه بر هر فرد منصفی آشکار است این‌که در پس این تصاویر گاه خوش‌رنگ و لعاب، محرومیتی نهفته است که این لشکر نابینا علاقه‌ای به تماشایش ندارد.

نه با سنجه‌های درست آماری پس از انقلاب که حتی با همان معیارهای ثبت شده در زمان پهلوی هم می‌توان به این نکته رسید؛ هر چند بر کسی پوشیده نیست که انتظار تصاویر محرومیت مردم و اساسا حرف بر سر این موضوع در زمان پهلوی همراه با اتهام‌های تندی بود. نگاهی به آمار فیلم‌هایی که با توجیه سیاه‌نمایی اجازه نمایش پیدا نکردند خود گواه این موضوع است. اما اگر تنها به بخشی از این موارد نگاه کنیم متوجه فاجعه جاری در زمان پهلوی می‌توان شد. به عنوان مثال می‌توانیم به موضوع سواد اشاره کنیم. چرا که همواره برای سینه‌چاکان طاغوت تصاویر مدرسه‌های لاکچری در زمان پهلوی از اهمیت بالایی برخوردار بوده است؛ لاکچری‌هایی که البته چشم‌شان را روی مدارس کپری بسته بودند. جمعیت 36میلیون نفری ایران در سال‌های قبل از انقلاب اکنون به بیش از 85میلیون نفر رسیده است و به گفته مسئولان از جمله اظهارات اخیر رئیس سازمان نهضت سوادآموزی نرخ باسوادی به 97درصد رسیده است. میزان باسوادی جمعیت شش سال و بیشتر کشور در سال‌های 1335، 1345 و 1355 به ترتیب 15، 28 و 41.7 درصد بوده‌ است. نرخ سواد مناطق روستایی در این سال‌ها نیز به ترتیب 10، 15 و 25 درصد بوده‌ است.
فاصله میان باسوادی مردان و زنان هم 23.4 درصد بوده است که اکنون به 6درصد رسیده و فاصله بین سواد ساکنان شهرها و روستاها از 36 به 11درصد رسیده است. وضعیت وحشتناک بی‌سوادی در سال 1341 از سوی اسدا...علم، نخست‌وزیر وقت نیز مورد اشاره قرار گرفت. او گفته بود: «در یکی از سفرها متوجه شدیم نسبت باسوادها به بی‌سوادها بسیار وحشتناک است البته مقامات وزارت فرهنگ نیز متوجه این حقیقت بودند. ما اگر می‌توانستیم یک مبارزه اساسی با بی‌سوادی کنیم به مبالغ هنگفتی بودجه احتیاج داشتیم که متأسفانه از قدرت مملکت خارج بود به‌خصوص که بودجه فوق‌العاده‌ای بر مخارج وزارت فرهنگ در مورد افزایش حقوق معلمان که بسیار هم بجا بود، افزوده شده است.»
عمده دلایل بی‌سوادی جامعه در دوران پهلوی را مواردی همچون وسعت کشور و پراکندگی جمعیت کثرت روستاها و فقدان راه‌های ارتباطی، فقر و کمبود درآمد روستاییان، کوچ‌نشینی عشایرکمبود نیروی انسانی کار آزموده، تمرکز فعالیت‌ها و خدمات رفاهی و اجتماعی در شهرها، تفاوت فاحش زندگی در شهر و روستا، بی‌توجهی به گسترش تعلیمات ابتدایی و البته بی‌توجهی به با سواد شدن زنان و دختران می‌دانستند.
طبق اطلاعات مندرج در سالنامه آماری سال 1355، جمعیت بالای شش‌سال کشور 27میلیون و 112هزار و 844 نفر بود که از این تعداد 14میلیون و 7هزار و 779 نفر سواد خواندن و نوشتن نداشتند. تعداد بی‌سوادان مرد پنج میلیون و 594 هزار و 808نفر و تعداد بی‌سوادان زن هشت میلیون و 412 هزار و 901نفر بود.
همچنین جمعیت محصل شش ساله و بیشتر در دوره ابتدایی و راهنمایی هفت‌میلیون و 572 هزار و 822 نفر بود که از این تعداد چهارمیلیون و 665هزار و 523 نفر مرد و دومیلیون و 907هزار و 299نفر زن بودند.