خاطرات یک آدمکش
آدمکشی، جنایت و قتل همیشه از جمله موتیفهای مورد علاقه جهان داستان بوده است. بسیاری از مشهورترین نویسندگان جهان شهرتشان را اساسا مدیون این جنایتکاران هستند، در این میان اما نشستن پای خاطرات یک قاتل میتواند از منظر دیگری به جهان جنایتگونه این افراد نگاه کند.
کاری که کیم یونگها نویسنده کرهای در کتاب «خاطرات یک قاتل» از عهده آن به خوبی برآمده است، کتابی که با ترجمه خاطره کردکریمی توسط انتشارات چشمه منتشر شده و حجم آن به گونهای است که میتواند فراغت یک آخر هفته را به راحتی پر کند. اما داستان از جایی جالب توجه میشود که بدانیم قاتل -که البته راوی داستان هم است- دچار فراموشی شده است؛ یک قاتل نسیانزده! کتاب روایت مردی است که سالها آدم کشته است و حالا که خودش را در دوران بازنشستگی میبیند، باز هم همه چیز دست به دست هم داده تا او به پیشه آدمکشی بازگردد. مردی که فکر میکند دچار فراموشی شده و نه آخرین قتلش و نه حتی سگش را به یاد نمیآورد. احساس میکند همه چیزش از جمله عقلش را ازدست داده است. در این میان اما یک شوک، یک واقعه، او را به وضعیتی دیگر میبرد و او را در تردید بازگشت به کار همیشگیاش یعنی آدمکشی فرو میبرد. مردی که میداند دخترش عاشق کسی شده که یک قاتل زنجیرهای است چه کار باید بکند؟ چه کاری از دستش برمیآید؟ او باید جان دخترش را نجات دهد، آن هم از دست قاتلی که بیوقفه آدم میکشد، قاتلی که دختران شهر را نشانه گرفته و یکییکی خونشان را میریزد. رمان «خاطرات یک آدمکش» قصه آدمکشی حرفهای است که کارش را به خوبی بلد است و با لذت و استادی تمام و در ستایش زیبایی، سالها آدم کشته است و حال پس از گذر سالیان از آخرین قتلش، مجبور است دست به قتلی دیگر بزند و بزرگترین ترسش این است که نکند کشتن را از یاد برده باشد!