برادرزاده آیتا... شهید مطهری در گفتوگو با جامجم ناگفتههایی از زندگی فردی و اجتماعی ایشان را مطرح کرد
روایت دستاول از استاد
مهندس احمد مطهری، برادرزاده استاد شهید آیتا... مرتضی مطهری است و تاکنون نیز خاطرات خویش را از عمو، در جایی روایت نكرده است. چهلمین سالگرد شهادت معلم انقلاب، فرصتی بود كه با وی گفت و شنودی مبسوط داشته باشیم.
مهندس احمد مطهری، برادرزاده استاد شهید آیتا... مرتضی مطهری است و تاکنون نیز خاطرات خویش را از عمو، در جایی روایت نكرده است. چهلمین سالگرد شهادت معلم انقلاب، فرصتی بود كه با وی گفت و شنودی مبسوط داشته باشیم.
نزدیك به چهار دهه از شهادت استاد میگذرد. این روزها وقتی به ایشان فكر میكنید، وی را با چه ویژگیهایی به خاطر میآورید؟
به نظر من ایشان یك حكیم به تمام معنا بودند. هم بر حكمت نظری مسلط بودند كه از آثارشان هویداست و كسی در آن تردید ندارد، هم از نظر حكمت عملی خیلی چیزها را رعایت میكردند.
منظورتان از حكمت عملی چیست؟
مراعات بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها. همان چیزی كه امروز به آن سبك زندگی میگویند. ایشان به نكات بسیار ریزی توجه داشتند و آنها را مراعات میكردند كه من در كمتر كسی دیدهام. در آثارشان هم به حكمتهای عملی زیادی اشاره كردهاند.
از دیگر ویژگیهای ایشان این بود كه برخوردهای مبتنی بر احساساتبازی و بیهدف نداشتند و تمام كارها، رفتارها و گفتارهایشان هدفمند بود.
دیگر ویژگی ایشان احساس مسؤولیت نسبت به همه افراد اعم از اعضای خانواده، اقوام، شاگردان، دوستان و مردم جامعه بود. حس مسؤولیتپذیری ایشان فوقالعاده بالا بود.
تقابل ایرانیت و اسلامیت در این روزها توسط گروهها و افراد مختلف مطرح میشود. راهكار شهید مطهری در این زمینه چه بود؟
ایشان در كتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» تكلیف مساله را تا حد زیادی روشن كردهاند. گرفتاری ما این است كه مسؤولان فرهنگی ما نمیخواهند به آرای اهل نظر مراجعه كنند و بهشدت از فقر علمی و فرهنگی رنج میبرند. گاهی هم كه میخواهند خدمت كنند، طوری ناشیانه عمل میكنند كه خدمتشان به ضد خودش تبدیل میشود! استاد مطهری وقتی میخواستند در باره موضوعی بحث كنند، تمام جوانب را در نظر میگرفتند و پیامدهای آن سخن را كاملا میسنجیدند و اینطور بیگدار به آب نمیزدند.
به نظر شما این توانایی كمنظیر از كجا میآید؟
از تقوا، كسب علم به معنای واقعی، اجتناب از تنگنظری، شنیدن اقوال مختلف بدون پیشداوری، جسارت علمی، تسلط و احاطه بر علوم مختلف، سر و كار داشتن با بزرگان نحلههای فكری متفاوت و بهروز بودن. اینها ویژگیهایی هستند كه چون كسب آنها زحمت دارد، متأسفانه در كمتر كسی جمع میشود. به همین دلیل است كه با دریغ و صد دریغ جای خالی ایشان هرگز پر نشد و فرهنگ جامعه ما از فقدان ایشان آسیبهای جدی دید.
به مدرنیته به عنوان یكی از پایههای فرهنگی زندگی امروز ایرانیان اشاره كردید. از نظر ایشان مدرنیته چه تعریفی داشت؟
منظور ایشان از مدرنیته، خیلی سبك زندگی نبود. به هر حال تغییرات در سبك زندگی و استفاده از پیشرفتهای تكنولوژی بشری امری حتمی و در بسیاری از موارد كارگشا و ضروری است. از نظر ایشان تفكر و تغییراتی كه در اندیشه انسانها پدید میآمد كه به تبع خودباختگی و انفعال در زمینههای مختلف زندگی را موجب میشد، در درجه اول اهمیت قرار داشت. بنابراین بیآنكه واهمهای به دل راه بدهند و یا در برابر افكار جدید موضع تدافعی به خود بگیرند، با قدرت و صلابتی كه ناشی از تسلط ایشان به علوم مختلف، بهویژه فقه و احكام اسلامی بود، با هر پدیده فكری نوینی روبهرو میشدند و روی آن كار میكردند. نمونهاش وقتی بود كه در دانشكده الهیات گفتند بگذارید آقای آریانپور بیاید و ماركسیسم درس بدهد!
در حالی كه بهشدت روی گرایشهای چپ حساسیت داشتند.
بله، ایشان با ماتریالیسم آشكار مشكلی نداشتند و برای كارل ماركس به عنوان یك متفكر احترام قائل بودند، ولی همانطور كه در مقدمه كتاب علل گرایش به مادیگری هم نوشتهاند، با «ماتریالیسم منافق» مشكل داشتند، چون نوعی ماده گرایی پنهان است كه متأسفانه غالبا زیر نقاب دین پنهان میشود. ایشان در این زمینه بسیار حساس و نكتهسنج بودند. در دهههای 30 و 40 روشنفكری در ایران به معنی چپ بودن بود و هر كسی كه میخواست روشنفكر جلوه كند، باید چپ میشد. برای مقابله با این طرز تفكر، افرادی مثل آیتا... طالقانی، مهندس بازرگان و... به میدان آمدند، اما كسانی مثل مجاهدین خلق هم آمدند كه میگفتند مسلمان هستیم، ولی همان حرفهایی را میزدند كه چپیها میزدند. من كمتر دیده بودم ایشان عصبانی شوند، ولی این مساله كه عدهای برای اینكه اثبات كنند اسلام دین كارآمد و پیشرفتهای است، سعی میكردند ثابت كنند كه ما هم همه چیزهایی را كه چپیها دارند داریم، ایشان را بسیار برانگیخته و عصبانی میكرد! به نظرم یكی از دلایل اصلی كه ایشان از حسینیه ارشاد كنار كشیدند، طرح مسائلی از این دست در آنجا بود.
با توجه به اینكه شما در یكی از فعالترین كانونهای مبارزاتی دانشجویی،یعنی دانشگاه شریف بودید و خودتان هم دانشجوی فعالی بودید، قطعا میتوانید از وجهه شهید مطهری در محیط دانشگاهی تحلیل دقیقی ارائه بدهید. آیا دانشجویان ایشان را خوب میشناختند؟ وقتی متوجه میشدند شما برادرزادهشان هستید، چه واكنشی نشان میدادند؟
بله، اغلب ایشان را خوب میشناختند و منبرهایشان در كانون توحید، مسجد آقای موسوی اردبیلی در خیابان نصرت و مسجد آقای مهدوی كنی شلوغ میشد. ایشان در مسجد جاوید هم منبر میرفتند كه من و دوستانم میرفتیم. البته ذكر این موضوع را هم لازم میدانم كه آن روزها خطكشیهایی كه در حال حاضر در جامعه وجود دارد و همه بهنوعی به تقابل با هم میپردازند، وجود نداشت. آن روزها جزوات همه گروههای سیاسی را میتوانستید پیدا كنید و بخوانید. بین بچه مسلمانها و بقیه هم خیلی درگیری پیش نمیآمد. یادم هست در سازمان مجاهدین خلق خطكشیهایی اتفاق افتاد، ولی در دانشگاه خیلی مشخص نبود. هنوز هم چپیهای آن موقع مرا به اسم كوچك صدا میزنند. مرا به خاطر مرحوم عمویم میشناختند، ولی هیچ برخورد خاصی با من نداشتند. بسیاری از دانشجویان ایشان را به عنوان مرجع فكری قبول داشتند. دو سه بار هم خود من، بچههای انجمن اسلامی را نزد ایشان بردم كه به سؤالاتشان جواب بدهند. خلاصه دعواها و خطكشیها اصلا مثل امروز نبود. اختلاف نظر داشتیم، اما دعوا نداشتیم. این هم برمیگردد به شیوه فكری و برخوردهای احترامآمیز و منطقی امثال شهید مطهری كه خط فكری و نوع برخورد ما را با مخالفان ترسیم میكردند. اشكال كار امروز ما از متولیان فرهنگی است، والا جوانان امروز به هیچوجه كمهوشتر از نسل ما نیستند.
از تأثیرات علمی و فرهنگی ایشان روی اعضای خانواده، جوانان خویشاوند و دانشجو، خاطراتی را نقل بفرمایید؟
یادم هست در سالهای 1347، 1348 ایشان اصرار زیادی داشتند بچههای فامیل به هنرستان بروند و حرفه و فن را یاد بگیرند. حرف ایشان هم برای اكثر افراد حجت بود و به خیرخواهی و دقت نظر ایشان،همه اعتقاد و اطمینان داشتند. به همین دلیل بسیاری از بچههای فامیل همین كار را كردند و بعدها هم توانستند با دیپلم هنرستان جذب محیط كار شوند. عدهای هم به مؤسسه فنی یا در واقع تكنیكوم نفیسی رفتند و مدرك مهندسی گرفتند. دید بسیار بازی میخواهد كه در هیاهوی دكتر و مهندس شدن، كسی اینطور فكر كند كه بهتر است جوانها دنبال رشتههای فنی بروند و فقط كسانی به علوم انسانی بپردازند كه استعداد و حوصله پیگیریها و پژوهشهای عمیق را دارند، در حالی كه در بین خانوادهها قضیه درست برعكس بود و معمولا شاگردان تنبل به رشتههای علوم انسانی روی میآوردند! حالا هم متأسفانه همینطور است و بیشتر نخبهها به سراغ رشتههای مهندسی و پزشكی میروند، در حالی كه نظریهپردازان و مدیران اصلی جامعه را باید در بین عالمان، فلاسفه و كارشناسان علوم انسانی جستوجو كرد. شهید مطهری برای تقویت روحیه علمی و فكری جوانان، وقت و انرژی زیادی میگذاشتند. ایشان در منطقه قلهك برای بازاریها هم جلسه قرآن میگذاشتند و من در مواقعی كه در تهران بودم و امتحان نداشتم،به این جلسات میرفتم.
شما كه رشته تحصیلیتان فنی بود، چطور سر از كلاسهای فلسفه در آوردید؟
ما در دانشگاه یك مركز علوم انسانی داشتیم كه دكتر حداد عادل و دكتر نصرا... پورجوادی ادارهاش میكردند.
كه بعدا دو مسیر مخالف هم را طی كردند.
بله، ما در آنجا برای اینكه به معدلمان كمك شود، بعضی از دروس را میگرفتیم. من هم درس فلسفه غرب را گرفتم كه چهار واحد بود، ولی انصافا به اندازه 12 واحد از من وقت و انرژی گرفت. دكتر حداد عادل درس میدادند. یادم هست اواخر بحثها به كانت و هگل كه رسید، واقعا سخت شد و حسابی به زحمت افتادم. دكتر حدادعادل وسط ترم امتحانی از ما گرفتند و بعد یك روز كه پیش مرحوم عمو رفته بودند، ورقهام را نشان ایشان دادند و گفته بودند: خیلی خوب نوشته است! اواخر كه كار خیلی مشكل شد و من اصلا سر از بحثها در نمیآوردم، به مرحوم عمو تلفن زدم و از ایشان خواستم كمكم كنند. گفتند: فردا بیا! رفتم و سه چهار ساعت برایم وقت گذاشتند و با چنان زبان سادهای مطلب را به من تفهیم كردند كه خودم تعجب كردم چرا نفهمیده بودم؟ خیلی خوششان آمده بود از اینكه فلسفه ربطی به مهندسی شیمی نداشت، اما من برای چهار واحد این درس سنگین را انتخاب كرده بودم.
خانواده ایشان و خود شما از این نسبت فامیلی بهرهای بردهاید؟
اگر از علی آقا میگویید كه به نظر من ایشان و چند نفر دیگر از سالمترین سیاستمداران فعلی ما هستند. خود من هم با اینكه 43 سال است در بالاترین سطوح صنعتی فعالیت كردهام، میتوانم با اطمینان كامل بگویم كه از نظر مالی كوچكترین خلافی نكردهام. این مطلب در مورد همه مطهریها صدق میكند.
نزدیك به چهار دهه از شهادت استاد میگذرد. این روزها وقتی به ایشان فكر میكنید، وی را با چه ویژگیهایی به خاطر میآورید؟
به نظر من ایشان یك حكیم به تمام معنا بودند. هم بر حكمت نظری مسلط بودند كه از آثارشان هویداست و كسی در آن تردید ندارد، هم از نظر حكمت عملی خیلی چیزها را رعایت میكردند.
منظورتان از حكمت عملی چیست؟
مراعات بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها. همان چیزی كه امروز به آن سبك زندگی میگویند. ایشان به نكات بسیار ریزی توجه داشتند و آنها را مراعات میكردند كه من در كمتر كسی دیدهام. در آثارشان هم به حكمتهای عملی زیادی اشاره كردهاند.
از دیگر ویژگیهای ایشان این بود كه برخوردهای مبتنی بر احساساتبازی و بیهدف نداشتند و تمام كارها، رفتارها و گفتارهایشان هدفمند بود.
دیگر ویژگی ایشان احساس مسؤولیت نسبت به همه افراد اعم از اعضای خانواده، اقوام، شاگردان، دوستان و مردم جامعه بود. حس مسؤولیتپذیری ایشان فوقالعاده بالا بود.
تقابل ایرانیت و اسلامیت در این روزها توسط گروهها و افراد مختلف مطرح میشود. راهكار شهید مطهری در این زمینه چه بود؟
ایشان در كتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» تكلیف مساله را تا حد زیادی روشن كردهاند. گرفتاری ما این است كه مسؤولان فرهنگی ما نمیخواهند به آرای اهل نظر مراجعه كنند و بهشدت از فقر علمی و فرهنگی رنج میبرند. گاهی هم كه میخواهند خدمت كنند، طوری ناشیانه عمل میكنند كه خدمتشان به ضد خودش تبدیل میشود! استاد مطهری وقتی میخواستند در باره موضوعی بحث كنند، تمام جوانب را در نظر میگرفتند و پیامدهای آن سخن را كاملا میسنجیدند و اینطور بیگدار به آب نمیزدند.
به نظر شما این توانایی كمنظیر از كجا میآید؟
از تقوا، كسب علم به معنای واقعی، اجتناب از تنگنظری، شنیدن اقوال مختلف بدون پیشداوری، جسارت علمی، تسلط و احاطه بر علوم مختلف، سر و كار داشتن با بزرگان نحلههای فكری متفاوت و بهروز بودن. اینها ویژگیهایی هستند كه چون كسب آنها زحمت دارد، متأسفانه در كمتر كسی جمع میشود. به همین دلیل است كه با دریغ و صد دریغ جای خالی ایشان هرگز پر نشد و فرهنگ جامعه ما از فقدان ایشان آسیبهای جدی دید.
به مدرنیته به عنوان یكی از پایههای فرهنگی زندگی امروز ایرانیان اشاره كردید. از نظر ایشان مدرنیته چه تعریفی داشت؟
منظور ایشان از مدرنیته، خیلی سبك زندگی نبود. به هر حال تغییرات در سبك زندگی و استفاده از پیشرفتهای تكنولوژی بشری امری حتمی و در بسیاری از موارد كارگشا و ضروری است. از نظر ایشان تفكر و تغییراتی كه در اندیشه انسانها پدید میآمد كه به تبع خودباختگی و انفعال در زمینههای مختلف زندگی را موجب میشد، در درجه اول اهمیت قرار داشت. بنابراین بیآنكه واهمهای به دل راه بدهند و یا در برابر افكار جدید موضع تدافعی به خود بگیرند، با قدرت و صلابتی كه ناشی از تسلط ایشان به علوم مختلف، بهویژه فقه و احكام اسلامی بود، با هر پدیده فكری نوینی روبهرو میشدند و روی آن كار میكردند. نمونهاش وقتی بود كه در دانشكده الهیات گفتند بگذارید آقای آریانپور بیاید و ماركسیسم درس بدهد!
در حالی كه بهشدت روی گرایشهای چپ حساسیت داشتند.
بله، ایشان با ماتریالیسم آشكار مشكلی نداشتند و برای كارل ماركس به عنوان یك متفكر احترام قائل بودند، ولی همانطور كه در مقدمه كتاب علل گرایش به مادیگری هم نوشتهاند، با «ماتریالیسم منافق» مشكل داشتند، چون نوعی ماده گرایی پنهان است كه متأسفانه غالبا زیر نقاب دین پنهان میشود. ایشان در این زمینه بسیار حساس و نكتهسنج بودند. در دهههای 30 و 40 روشنفكری در ایران به معنی چپ بودن بود و هر كسی كه میخواست روشنفكر جلوه كند، باید چپ میشد. برای مقابله با این طرز تفكر، افرادی مثل آیتا... طالقانی، مهندس بازرگان و... به میدان آمدند، اما كسانی مثل مجاهدین خلق هم آمدند كه میگفتند مسلمان هستیم، ولی همان حرفهایی را میزدند كه چپیها میزدند. من كمتر دیده بودم ایشان عصبانی شوند، ولی این مساله كه عدهای برای اینكه اثبات كنند اسلام دین كارآمد و پیشرفتهای است، سعی میكردند ثابت كنند كه ما هم همه چیزهایی را كه چپیها دارند داریم، ایشان را بسیار برانگیخته و عصبانی میكرد! به نظرم یكی از دلایل اصلی كه ایشان از حسینیه ارشاد كنار كشیدند، طرح مسائلی از این دست در آنجا بود.
با توجه به اینكه شما در یكی از فعالترین كانونهای مبارزاتی دانشجویی،یعنی دانشگاه شریف بودید و خودتان هم دانشجوی فعالی بودید، قطعا میتوانید از وجهه شهید مطهری در محیط دانشگاهی تحلیل دقیقی ارائه بدهید. آیا دانشجویان ایشان را خوب میشناختند؟ وقتی متوجه میشدند شما برادرزادهشان هستید، چه واكنشی نشان میدادند؟
بله، اغلب ایشان را خوب میشناختند و منبرهایشان در كانون توحید، مسجد آقای موسوی اردبیلی در خیابان نصرت و مسجد آقای مهدوی كنی شلوغ میشد. ایشان در مسجد جاوید هم منبر میرفتند كه من و دوستانم میرفتیم. البته ذكر این موضوع را هم لازم میدانم كه آن روزها خطكشیهایی كه در حال حاضر در جامعه وجود دارد و همه بهنوعی به تقابل با هم میپردازند، وجود نداشت. آن روزها جزوات همه گروههای سیاسی را میتوانستید پیدا كنید و بخوانید. بین بچه مسلمانها و بقیه هم خیلی درگیری پیش نمیآمد. یادم هست در سازمان مجاهدین خلق خطكشیهایی اتفاق افتاد، ولی در دانشگاه خیلی مشخص نبود. هنوز هم چپیهای آن موقع مرا به اسم كوچك صدا میزنند. مرا به خاطر مرحوم عمویم میشناختند، ولی هیچ برخورد خاصی با من نداشتند. بسیاری از دانشجویان ایشان را به عنوان مرجع فكری قبول داشتند. دو سه بار هم خود من، بچههای انجمن اسلامی را نزد ایشان بردم كه به سؤالاتشان جواب بدهند. خلاصه دعواها و خطكشیها اصلا مثل امروز نبود. اختلاف نظر داشتیم، اما دعوا نداشتیم. این هم برمیگردد به شیوه فكری و برخوردهای احترامآمیز و منطقی امثال شهید مطهری كه خط فكری و نوع برخورد ما را با مخالفان ترسیم میكردند. اشكال كار امروز ما از متولیان فرهنگی است، والا جوانان امروز به هیچوجه كمهوشتر از نسل ما نیستند.
از تأثیرات علمی و فرهنگی ایشان روی اعضای خانواده، جوانان خویشاوند و دانشجو، خاطراتی را نقل بفرمایید؟
یادم هست در سالهای 1347، 1348 ایشان اصرار زیادی داشتند بچههای فامیل به هنرستان بروند و حرفه و فن را یاد بگیرند. حرف ایشان هم برای اكثر افراد حجت بود و به خیرخواهی و دقت نظر ایشان،همه اعتقاد و اطمینان داشتند. به همین دلیل بسیاری از بچههای فامیل همین كار را كردند و بعدها هم توانستند با دیپلم هنرستان جذب محیط كار شوند. عدهای هم به مؤسسه فنی یا در واقع تكنیكوم نفیسی رفتند و مدرك مهندسی گرفتند. دید بسیار بازی میخواهد كه در هیاهوی دكتر و مهندس شدن، كسی اینطور فكر كند كه بهتر است جوانها دنبال رشتههای فنی بروند و فقط كسانی به علوم انسانی بپردازند كه استعداد و حوصله پیگیریها و پژوهشهای عمیق را دارند، در حالی كه در بین خانوادهها قضیه درست برعكس بود و معمولا شاگردان تنبل به رشتههای علوم انسانی روی میآوردند! حالا هم متأسفانه همینطور است و بیشتر نخبهها به سراغ رشتههای مهندسی و پزشكی میروند، در حالی كه نظریهپردازان و مدیران اصلی جامعه را باید در بین عالمان، فلاسفه و كارشناسان علوم انسانی جستوجو كرد. شهید مطهری برای تقویت روحیه علمی و فكری جوانان، وقت و انرژی زیادی میگذاشتند. ایشان در منطقه قلهك برای بازاریها هم جلسه قرآن میگذاشتند و من در مواقعی كه در تهران بودم و امتحان نداشتم،به این جلسات میرفتم.
شما كه رشته تحصیلیتان فنی بود، چطور سر از كلاسهای فلسفه در آوردید؟
ما در دانشگاه یك مركز علوم انسانی داشتیم كه دكتر حداد عادل و دكتر نصرا... پورجوادی ادارهاش میكردند.
كه بعدا دو مسیر مخالف هم را طی كردند.
بله، ما در آنجا برای اینكه به معدلمان كمك شود، بعضی از دروس را میگرفتیم. من هم درس فلسفه غرب را گرفتم كه چهار واحد بود، ولی انصافا به اندازه 12 واحد از من وقت و انرژی گرفت. دكتر حداد عادل درس میدادند. یادم هست اواخر بحثها به كانت و هگل كه رسید، واقعا سخت شد و حسابی به زحمت افتادم. دكتر حدادعادل وسط ترم امتحانی از ما گرفتند و بعد یك روز كه پیش مرحوم عمو رفته بودند، ورقهام را نشان ایشان دادند و گفته بودند: خیلی خوب نوشته است! اواخر كه كار خیلی مشكل شد و من اصلا سر از بحثها در نمیآوردم، به مرحوم عمو تلفن زدم و از ایشان خواستم كمكم كنند. گفتند: فردا بیا! رفتم و سه چهار ساعت برایم وقت گذاشتند و با چنان زبان سادهای مطلب را به من تفهیم كردند كه خودم تعجب كردم چرا نفهمیده بودم؟ خیلی خوششان آمده بود از اینكه فلسفه ربطی به مهندسی شیمی نداشت، اما من برای چهار واحد این درس سنگین را انتخاب كرده بودم.
خانواده ایشان و خود شما از این نسبت فامیلی بهرهای بردهاید؟
اگر از علی آقا میگویید كه به نظر من ایشان و چند نفر دیگر از سالمترین سیاستمداران فعلی ما هستند. خود من هم با اینكه 43 سال است در بالاترین سطوح صنعتی فعالیت كردهام، میتوانم با اطمینان كامل بگویم كه از نظر مالی كوچكترین خلافی نكردهام. این مطلب در مورد همه مطهریها صدق میكند.
تیتر خبرها
-
خوشحالم كه بخشی از خاطرات دهه شصتیها هستم
-
پیچوخمهای مردمی یک طـــــرح
-
معمای قهرمانی پیچیدهتر شد
-
تکرار ناکامی آمریکایی
-
دانشآموزها از من بزرگتر بودند!
-
ضیافت صـیـام سیما
-
روایت دستاول از استاد
-
روح سرگردان كاپیتالیسم در نمایشگاه
-
هدف سند 2030 تربیت سرباز برای غربیهاست
-
ضد و نقیضهای بنزینی
-
مطهری را باید از نو شناخت
-
حال شورجه رو به بهبود است
-
تغییر نماینده ولی فقیه در امور حج
-
درگذشت امام جمعه بیله سوار
-
عیادت رئیس رسانه ملی از جمال شورجه