یک عذرخواهی  ساده

یک عذرخواهی ساده

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

داشتم با سرعتی که از حد معمول یک خیابان کوچک کمتر بود در یکی از خیابان‌های یکطرفه تهران رانندگی می‌کردم که یک پراید با نهایت سرعت از کوچه فرعی وارد خیابان شد و بعد از کشیده شدن خط ترمز دو خودرو، در فاصله چند میلی‌متری همدیگر توقف کردیم. راننده پراید که پیرمردی هفتادوچندساله بود، سرش را از شیشه بیرون آورد و صدای کم‌جانش را تا جایی که می‌توانست و توان کم‌توان پیری‌اش اجازه می‌داد، انداخت توی گلو که: مگه کوری؟... و چند کلمه دیگر که جای نوشتنش در روزنامه نیست!
آن‌قدر شوکه شده بودم و بیشتر چنان از برخورد پیرمرد خنده‌ام گرفته بود و همزمان خشم درونم را می‌خورد که زبانم نیامد چیزی بگویم یا دست‌کم به او توضیح بدهم اوست که از کوچه فرعی به خیابان اصلی آمده و حق تقدم با من بوده و او باید قبل از ورود به خیابان اصلی ترمز بکند.
خلاصه وقتی دیدم راهی ندارم و پیرمرد همین‌طور دارد به غرولند با صدای بلند ادامه می‌دهد، سرم را از شیشه بیرون آوردم و گفتم: ببخشید حاج‌آقا! اشتباه از من بود. بفرمایید.
مردم و عابران پیاده‌رو که متوجه ماجرا شده بودند با خنده‌ به من می‌فهماندند که فهمیدیم چه شد و چه کردی. پیرمرد هم که عذرخواهی‌اش را گرفته بود، آخرین لیچار را هم بار من کرد و راه‌افتاد.
درست قبل از این اتفاق داشتم این خبر را دریکی از خبرگزاری‌ها می‌خواندم که نماینده مجلسی که زده بود توی صورت سرباز راهور، از سرباز شکایت کرده است. دیروز هم که یکی از مقامات نظامی کشور این مسأله را نقد کرده و گفته است کسی که سیلی می‌زند، نماینده مردم نیست.
اما حالا با خودم فکر می‌کنم آیا یک عذرخواهی ساده این‌قدر سخت است که کار این‌چنین بالا می‌گیرد.