حمـاسه «تن‌» هـا

عكس‌ها و ویدئوهای این روزهای سوسنگرد خاطرات روزهای دفاع مقدس را زنده کرده است

حمـاسه «تن‌» هـا

هر ابزاری، حتی دست و بازو و کمر و پاهایشان؛ شاید معروف‌ترین‌شان ویدئویی است که مردم خودشان را سپر کرده‌اند جلوی گونی‌های سیل‌بند. این تلاش‌ها در این بزنگاه‌ها سبب شده خیلی‌ها اینجا و آنجا رشادت‌نامه مردان خوزستان را دوباره بنویسند. دوباره یادآوری کنند که اینجا کجاست و از «منافع ملی» چه مفاهیمی از اینجا به تاریخ جهان صادر شده است... از سال‌‌های دور دفاع، تا اکنونِ دفاع. سوسنگرد به پهنای تاریخی 35‌ساله، مفهوم دفاع را برساخته و حالا درصدد بازتولید آن است. به عکس‌های عکاسان جنگ از دفاع مردم سوسنگرد در سال‌های جنگ نگاه کنید... عکس‌ها را در ذهنتان نگه دارید و حالا عکس‌های دفاع مردم از شهر و روستایشان مقابل هجوم سیلاب‌ها را به آنها اضافه کنید. عکاس‌ها و فیلمسازها به این تکنیک می‌گویند: Dissolve یا همان درآمیزی. تدوینگرها وقتی دو نما را در هم متصل می‌کنند، یعنی اولی را محو و دومی را روی آن محوشدگی برجسته می‌‌کنند، می‌گویند دیزالو کردیم. حالا سیل‌بندهای رشید سوسنگرد، مفهوم دیزالو را هم دگرگون کرده‌اند... دیگر از محوشدگی تصویر اول و برجسته‌کردن دومی خبری نیست. آن تصاویر، امروز دقیقا آمده‌اند و ایستاده‌اند کنار این عکس‌‌های جدید. اینجا می‌خواهیم از چند عکس حرف بزنیم که چنین اتفاقی برایشان افتاده است یا می‌تواند بیفتد.

سفر به گرای 270درجه با آرش و ناصر

یکی از گفتمان‌‌هایی که این روزها از راه عکس‌های سیل احیا شده، گفتمان هنوز زنده‌بودن دفاع است.
آرش حسینی پژوه که عکاس است و چند روزی را هم در آق‌قلا و در جریان سیل به عکاسی پرداخته، یک تصویر از 21 فروردین 1362 یعنی روز آغاز عملیات والفجر یک را با عکسی از همین روز در 36سال بعد از روستای چگنی در لرستان کولاژ کرده است.
در تصویر اول رزمنده‌ها را در حال اعزام به خط مقدم می‌بینیم و در عکس دوم مردم سیل‌زده با بیل در حال گل‌روبی و کمک به هم‌ولایتی‌هایشان هستند. حسینی ترکیبی تماشایی از این دو عکس به فاصله دقیقا 36سال ساخته است.
او همچنین درباره این قرابت‌ها به جام جم می‌گوید: «حضور دو روزه‌ام در آق‌قلا، نزدیک‌ترین تجربه قابل لمس با تصویری بود که از دفاع مقدس شنیده و دیده بودم؛ حضور آدم‌هایی که بدون چشمداشت مالی از کار و زندگی زده و آمده بودند کمک آدم‌هایی که آنها را نمی‌شناختند، فقط هموطن بودند و بس. پس از آن تجربه و تماشای عکس‌ها و گزارش‌ها از مناطق سیل‌زده، مدام قرابت این دو فضا برایم بازسازی می‌شد. نزدیک‌ترین تجربه من به عنوان کسی که جنگ را ندیده، هم‌قدم‌ شدنم با ناصر در رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» بود؛ من به چشم خودم و در عکس‌های سیل، ناصرهای بسیاری دیدم. این عکس تلاشی بود برای بازسازی تصویری که این روزها در ذهنم برجسته
شده است».

شهید جنگجو و نوجوان‌های سیل
اینستاگرام حالا پر است از قرابت‌هایی که کاربران بین عکس‌های سیل‌زده‌ها با عکس‌های سال‌های جنگ پیدا می‌کنند. یکی از عکس‌هایی که این روزها با دیدن عکس‌های سیل‌زده‌های جنوب به یاد آورده می‌شود، تصویر معروفی است که آلفرد یعقوب‌زاده از شهید حسن جنگجو، رزمنده نوجوان تبریزی  گرفته بود. حالا می‌توان دو تصویر از بین عکس‌های این روزهای خوزستان را به عکس آلفرد ارجاع داد. در اولی از اکبر قاسمپور، نوجوانی را تا کمر در آب می‌بینیم که چشم در چشم عکاس شده و در دومی، نوجوانی در محله عین دوی اهواز، ماهی صید کرده و رو به عکاس گرفته.

میدانی دیگر  ...
اما یکی دیگر از عکس‌های دفاع مقدس از سوسنگرد که این روزها، فارغ از شباهتش به تصویری از امروز، مورد توجه قرار گرفته عکسی است از بهرام محمدی‌فرد؛ عکاس معروف سال‌های جنگ. عکس، مقاومت اهالی سوسنگرد را مقابل عراقی‌ها نشان می‌دهد وقتی نزاع به داخل شهر کشیده بود و 57روز ادامه داشت، اما مقاومت نیروهای چمران، ارتش و برخی نیروهای داوطلب باعث شد حمیدیه و سوسنگرد سقوط نکند و اهواز در چندقدمی ارتش عراق قرار نگیرد. حالا ظاهرا ماجرا همان است، در سطحی دیگر و در میدانی دیگر.
محمدی‌فرد خودش هم این روزها حسابی هوای سوسنگرد سال‌های جنگ را کرده است. این عکاس به جام جم می‌گوید بیشترین از عکسی که این روزها از بین عکس‌های او دست‌ به دست می‌شود، عکس دیگری از سوسنگرد  است که در آرشیوش دارد که اتفاقا فضا کاملا بارانی است و چاله‌های خیابان‌های شهر پر آب است. او می‌گوید: سیل من را بیشتر یاد این عکس انداخته است. باران شدید می‌بارید آن روز با نیروهای چمران در سوسنگرد همراه بودم. فضا در سکوت مطلق بود؛ سکوتی که مدام با صدای گلوله‌‌های توپ شکافته می‌شد.  محمدی‌فرد می‌گوید درباره این یادآوری و آن عکس، متنی نوشته است: «سوسنگرد را عراق دو بار اشغال کرد و هر بار چند روزی بیشتر دست عراقی‌ها نماند. بار دوم که شهر از محاصره خارج شد را یادم هست؛ 200 تا 300 نفر از مدافعان ارتشی ، سپاهی و بسیجی کار لشکر عراق را با آن توانمندی، یکسره کردند. باران می‌بارید و خوب یادم هست چه سرسختانه و جسور، بچه‌ها می‌جنگیدند و کوچه به کوچه شهر را پاکسازی می‌کردند. از آن هجوم ناجوانمردانه، تانکی تکیده و عکس‌ها و فیلم‌هایی باقی مانده که یادمان نرود، روزگار سختی را با همدلی یکدیگر گذرانده‌ایم. من دیگر پیر شده‌ام و جانی برای هم‌قدمی با مدافعان خوزستان برایم نمانده است. تصاویر تلویزیونی امروز خوزستان را می‌بینم و مدام چشمان خیسم را با همان آستینم که قبل‌ترها در گرمای خوزستان عرق‌ پیشانی‌ام را خشک می‌کردم، پاک می‌کنم تا مانع دیدنم نشود.
من پیر شده‌ام و فقط همین عکس و این تانک عراقی را برای شما دارم؛ تصویری که شاید دوباره یادمان بیاورد که ما همواره حادثه‌ها را به دور از حاشیه‌های سیاسی و کاستی‌های مدیرانش به حماسه تبدیل کرده‌ایم؛ حماسه‌ای که برای این سرزمین و تمدنش خواهدماند....
هر كسی هر چه می‌تواند برای ایران کم نگذارد. همه كمك كنیم، تا روزگاری به امروزمان ببالیم... [سوسنگرد، پس از پایان پاکسازی و اشغال عراق/ آبان ۱۳۵۹]»
راستی، محمدی‌فرد یاد روزی هم می‌افتد مشابه امروز که آب را رها کرده‌اند. می‌گوید وقتی با چمران بوده از تانک‌های عراقی عکاسی کرده که در آب رهاشده در دشت سوسنگرد زمینگیر شده بودند. می‌گوید چمران از جنگ آب استفاده کرد و آب را به دشت سوسنگرد سرازیر کرد.