این سید کریم

گزارش جام‌جم از حال و هوای صحن و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در آستانه تولدش؛ تولد كسی كه به سیدالكریم معروف است

این سید کریم

ساعت كمی از 10 شب گذشته است. هوا سوز دارد، ولی نه آن‌قدر كه نشود در صحن قدم زد. صحن، چراغانی شده و حال و هوای شب میلاد را دارد، اما آرام و ساكت است؛ به دور از هیاهو. هر كسی راه خودش را می‌رود. یكی از آبخوری‌های صحن به نیت تبرك آب می‌خورد، یكی دیگر در جلوی در ورودی به دنبال كیسه برای كفش‌هایش می‌گردد. كمی‌ این‌طرف‌تر اما آدم‌هایی در مقابل در خروج ایستاده‌اند و در حین رفتن، ناگهان مكث می‌كنند، می‌ایستند و دوباره رویشان را به سمت ضریح و گنبد برمی‌گردانند و خم می‌شوند و عرض اراداتی برای خداحافظی می‌كنند و بعد بیرون می‌روند. در بین این‌همه سكوت و شب و چراغ و نور، هر چند دقیقه یك‌بار صدای خنده بچه‌ای هم می‌آید. صحن بزرگ حرم جان می‌دهد برای دویدن و بازی كردن كه اتفاقا بچه‌ها همین كار را هم می‌كنند. اینجا آرامش حاكم است؛ آرامشی كه به ما فرصت كافی می‌دهد با دقت آدم‌ها را انتخاب كنیم و برای یك گپ چند دقیقه‌ای به سراغشان برویم و از زیارت سیدالكریم در چنین شب‌هایی بپرسیم.

 این زندگی مشترك
اولین كسانی كه به سراغ‌شان می‌رویم دو زوج جوان هستند؛ حدودا بیست و هفت هشت ساله به نظر می‌رسند. انتخاب خوبی هم داشتیم چون این‌طور كه خودشان می‌گویند، هنوز یك‌سال از ازدواج‌شان نگذشته است اما از وقتی كه ازدواج كرده‌اند، زیارت حضرت عبدالعظیم، تقریبا قرار هفتگی‌شان است. یكی از عروس‌خانم‌ها می‌گوید: بعد از عقدمان، اولین جایی كه با همسرم آمدیم، اینجا و زیارت حضرت عبدالعظیم بود. همان اولین بار باعث شد كه بین خودمان قرار بگذاریم كه هر هفته، سری به امامزاده طاهر و امامزاده حمزه و شاه عبدالعظیم بزنیم. تا حدود زیادی هم توانستیم سر عهدمان بمانیم و به‌جز هفته‌هایی كه واقعا كار احتمالا مهمی داشته‌ایم، بقیه هفته‌ها بالاخره یك شب از هفته را به زیارت آمده‌ایم. حالا كه تولدش است، فكر می‌كنم
چه خوب كه ما حضرت عبدالعظیم را داریم و می‌توانیم به این آسانی به زیارتش بیاییم. زوج دیگر هم دختر‌عمه عروس خانم است كه حالا برای زیارت، همراه تقریبا همیشگی همدیگر شده‌اند و هركسی تصمیم به زیارت دارد، دیگری را برای رفتن خبر می‌كند.
 زیارت ما بچه‌دارها
یك خانواده چهار نفره بودند؛ مادری كه كوله‌های كوچك بچه‌ها دستش بود و پدری كه كمی آن‌طرف‌تر، لب حوض ایستاده بود و منتظر بود تا بچه‌ها دست از حوض و آب‌بازی در این هوای سرد بكشند و به سمت خودروشان بروند. به نظر نمی‌آمد كه بچه كوچك بیشتر از دو سال داشته باشد؛ پسر بزرگ‌تر هم در نهایت پنج شش ساله بود. با مادرشان كه حرف زدیم، حدس‌هایمان برای تخمین سن و سال بچه‌ها به یقین تبدیل شد: پسر کوچکم كه هنوز خیلی كوچك است و از دفعات قبلی كه به اینجا آمده است چیزی یادش نمی‌آید اما پسر بزرگم خودش گاهی اوقات می‌گوید مامان شاه‌عبدالعظیم نمی‌رویم؟ خب ما همیشه تلاش كردیم تا كاری كنیم كه بچه‌هایمان چنین جاهایی را دوست داشته باشند. مثلا اصلا امكان ندارد كه ما به زیارت بیاییم و چند ساعتی از وقت‌مان را به خاطر بچه‌ها در صحن و كنار حوض آب نگذرانیم. راستش را بخواهید، زیارت ما بچه‌دارها یك ربع بیشتر طول نمی‌كشد و باقی وقت‌مان به آب‌بازی و بدو بدو در صحن و خرید از بازار و... می‌گذرد. آخرش هم می‌گوید كه خداكند حضرت، همین را از ما قبول كند.
 سراغمان را از سیدالكریم بگیرید
خانم تقریبا مسنی همراه با دختر و پسر جوانی، كفش‌هایشان را از كفشداری می‌گیرند و در مسیر به سمت در خروجی هستند. از آنها درباره زیارت
شاه عبدالعظیم كه می‌پرسیم، همان خانم مشتاقانه به سؤالمان جواب می‌دهد: حرم آدم‌های پاك و خوب، واقعا احساس بسیار خوشایندی به آدم می‌دهد؛ انسان احساس می‌كند كه در چنین جایی واقعا خودش هم پاك می‌شود؛ انگار روحشان اینجا هست و پاكی وجودشان روی آدم تاثیر می‌گذارد. هر موقع دختر و دامادم می‌خواهند به زیارت بروند، خدا خیرشان بدهد كه من را هم همراه خودشان می‌برند. ما سعی می‌كنیم كه دیگر ماهی یك‌بار را به زیارت عبدالعظیم حسنی بیاییم؛ تازه همین هم از كوتاهی‌مان است.
یكی از بزرگان گفته‌اند كه هركس در تهران زندگی می‌كند، ظلم است اگر هفته‌ای یك‌بار به زیارت شاه عبدالعظیم نرود. دختر و دامادش هم از تجربه‌های خودشان می‌گویند: خیلی از مناسبت‌ها كه نمی‌توانیم كربلا و نجف و مشهد باشیم، دلمان را با اینجا و حضرت عبدالعظیم آرام می‌كنیم؛ آنقدر كه مثلا در شب‌های قدر و وفات‌ها و مخصوصا اعیاد، همه می‌دانند كه می‌توانند ما را اینجا پیدا كنند.
 تفریحات مادربزرگ و نوه‌ای
از آن مادربزرگ و نوه‌های توی فیلم‌ها بودند. همان‌ها كه با همدیگر كیف دنیا را می‌كنند و هرچه یكی می‌گوید، آن‌یكی گوش می‌كند. وسط بگو بخندهایشان، چند دقیقه‌ای با مادربزرگ همكلام شدیم. به نظرمان تركیب جالبی برای به زیارت آمدن بودند؛ نوه و مادربزرگ: خانه ما تا اینجا تقریبا یك‌ربعی راه هست. هر وقت می‌خواهم به زیارت بیایم، اگر نوه‌ام هم خانه‌مان باشد با هم می‌آییم؛ زیارتی می‌كنیم،گشتی می‌زنیم و چیزی می‌خوریم و بعد به خانه می‌رویم. حالا دیگر عادت نوه‌ام شده كه گاهی اوقات كه حوصله‌اش سر می‌رود می‌گوید مامان‌جون بریم زیارت؟ خدا را شكر كه هیچ‌وقت هم دست خالی از حرم سیدالكریم برنگشته‌ام. بعد هم دعایی با جان و دل در حق نوه‌اش می‌كند كه او را برای زیارت آمدن، سرحال می‌آورد. از خاطره خوب این زیارت‌هایش كه می‌پرسیم می‌گوید: یك‌بار یكی از اقواممان خانه‌مان بود كه اتفاقا همین نوه‌ام، پیشنهاد زیارت را مطرح كرد و ما هم به حرفش گوش كردیم. وقتی با هم به حرم آمدیم، آنها بهت عجیبی داشتند؛ می‌گفتند اصلا یادشان نیست آخرین باری كه به اینجا آمده‌اند، كی بوده است. راستش را بخواهید آن زیارت خیلی به من چسبید؛ خیلی خوشحال بودم كه من و نوه‌ام باعث و بانی به زیارت آمدن آنها شده‌ایم. از آن مهم‌تر این‌كه حالا دیگر چند ماهی است كه آنها دیگر در ایران زندگی نمی‌كنند و معلوم نیست دفعه بعدی كه بتوانند به زیارت بیایند كی باشد. هنوز كه به آن شب و آن زیارت فكر می‌كنم، احساس خیلی خوبی به من
دست می‌دهد.
 داستان یك نذر
دو آقای تقریبا همسن و سال را دیدیم كه خیلی عجله‌ای برای رفتن نداشتند و چند دقیقه‌ای در یك حالت و رو به حرم و گنبد ایستاده بودند و با هم حرف می‌زدند. خودمان را كه معرفی كردیم و از علت آمدنشان به زیارت پرسیدیم، فهمیدیم كه دو دوست و البته شریك كاری همدیگر هستند: نذری داشتیم كه اگر به خواسته‌مان برسیم، به زیارت حضرت عبدالعظیم برویم. خدا را شكر كه اتفاقا همان شد كه می‌خواستیم و حالا سعی می‌كنیم كه هر پنجشنبه به زیارت بیاییم.  دوست دیگر اما از آخرین باری كه به زیارت آمده است می‌گوید: آخرین‌باری كه به حرم حضرت عبدالعظیم آمده بودم تقریبا یك سال و نیم یا دو سال پیش بود. همین هم باعث شد كه اسم ادای نذر كه آمد، فوری اینجا را پیشنهاد دادم كه شاید به همین هوا مجبور بشویم بیاییم و برای این چند سال كه نیامده بودم، عذرخواهی كنم. اصلا می‌گویند كه هركس عبدالعظیم را در ری زیارت كند، مانند این است كه حسین(ع) را در كربلا زیارت كرده است. ما كربلا رفته‌ها كه طعمش را چشیده‌ایم، ولی نمی‌توانیم هر موقع كه دلمان می‌خواهد و هوای كربلا می‌كنیم، به آنجا برویم، باید قدر حضرت عبدالعظیم را بدانیم. برای همین تا حالا موفق شده‌ایم كه پنجشنبه‌ها كه شب زیارتی امام‌حسین(ع) است، آخرهای شب راه بیفتیم به اینجا بیاییم و زیارتی كنیم و برگردیم.