ترور سردار سلیمانی؛ کنش ساختاری یا ماجراجویی تاکتیکی

گزارشی تحلیلی از رویکردهای مختلف مراکز راهبردی آمریکا درباره سردار سلیمانی

ترور سردار سلیمانی؛ کنش ساختاری یا ماجراجویی تاکتیکی

درباره ترور سردار سلیمانی رویکردهای مختلفی در مراکز مطالعاتی و راهبردی آمریکا ارائه شده است. طراحی انجام عملیات و برنامه‌ریزی تاکتیکی ترور سردار سلیمانی از سوی تیم مشترک FBI و CIA تهیه شده و انجام عملیات توسط فرمان اجرایی دونالد ترامپ انجام گرفته است. در چنین مواردی، رئیس‌جمهور باید از سازوکارهایی استفاده کند که بیشترین منافع راهبردی را برای ایالات‌متحده ایجاد نماید و از سوی دیگر کمترین هزینه‌های تاکتیکی را نیز فراهم ‌سازد. واقعیت آن است که نقش منطقه‌ای سردار سلیمانی به‌عنوان «حلقه گمشده سیاست ترامپ در قبال ایران» تلقی می‌شود. هرگونه کنش ایالات‌متحده در برابر سیاست منطقه‌ای و نقش سردار سلیمانی در جنبش اجتماعی تصاعدیابنده غرب آسیا می‌توانست چالش‌هایی را برای آمریکا به وجود آورد. در این ارتباط، ایلان گولدنبرگ، مدیر برنامه امنیت خاورمیانه‌ای آمریکا به این موضوع اشاره دارد که ترامپ سیاست آمریکا در برخورد با ایران را از حوزه ساختاری خارج کرده و تحت‌تاثیر اراده شخصی قرار داده است. ایلان گولدنبرگ به این موضوع اشاره دارد که حتی اگر ایران و سردار سلیمانی به‌عنوان تهدید تاکتیکی برای منافع منطقه‌ای آمریکا محسوب می‌شد، در آن شرایط مقام‌های آمریکایی نمی‌بایست را‌ه‌حل‌های مسالمت‌آمیز برای حل اختلافات با ایران را مسدود سازند. براساس چنین نگرشی، ترور سردار سلیمانی نه‌تنها تغییری در سیاست منطقه‌ای ایران نسبت به آمریکا به وجود نیاورد، بلکه سازوکارهای کنش تاکتیکی ایران در برابر آمریکا را رادیکالیزه کرد.

 نگرش شخصی و ماجراجویی تاکتیکی ترامپ
پرسش اصلی این است که آیا ترور سردار سلیمانی بخشی از سیاست منطقه‌ای، الگوی کنش تاکتیکی یا سازوکارهای آمریکا برای مدیریت بحران بوده است؟ نظریه‌پردازان موضوعات امنیت منطقه‌ای اعتقاد دارند که امنیت‌سازی ماهیت ساختاری داشته و می‌بایست براساس نگرش همه‌جانبه و مبتنی بر پیامدهای هر اقدام تنظیم گردد. اقدام ایران در واکنش به ترور سردار سلیمانی هیچ‌گاه در نگرش تحلیلگران کاخ‌سفید دوران ترامپ با واقعیت رفتار ایران مبتنی بر «تهدید در برابر تهدید» و «کنش تاکتیکی در برابر کنش تاکتیکی» هماهنگی نداشته است.
واقعیت آن است که ساختار سیاسی و امنیتی آمریکا در برابر اقدام ایران دچار «شوک و بهت» شد، در‌حالی‌که هرگونه اقدام متقابل آمریکا می‌توانست زمینه شکل‌گیری بحران‌های تصاعدیابنده منطقه‌ای را فراهم سازد. ایالات‌متحده در سال‌های 2003 به بعد، هیچ‌گاه آمادگی کنش عملیاتی در برابر ایران را نداشته و هرگونه اقدام متقابل ایران می‌توانست چالش‌هایی را برای امنیت ملی و منطقه‌ای آمریکا به وجود آورد. فرهنگ سیاسی و تاکتیکی ایران ماهیت مرحله‌ای داشته و در اندیشه تاکتیکی ایران، «انتقام هنوز باقی است».
اندیشه انتقام بخشی از فرهنگ سیاسی ایران و آموزه‌های شیعی بوده که از زمان عاشورای حسینی به‌عنوان محور اصلی رفتار ایرانی در برابر حاکمان ظالم و مهاجمین خارجی مورد استفاده قرار گرفته است. سیاست‌های ترامپ در برخورد با ایران همانند خروج از برجام و ترور سردار سلیمانی سطح تهدیدات احتمالی امنیت منطقه‌ای آمریکا را به گونه قابل‌توجهی افزایش داده است. کشورهایی که نیروهای نظامی آنان در مناطق بحرانی حضور تاکتیکی دارند، در شرایط احساس تهدید در فضای کنش عملیاتی قرار گرفته و این امر ضریب افزایش درگیری ایران و ایالات‌متحده در خلیج‌فارس را بیشتر می‌سازد.
بخش قابل‌توجهی از بحران‌های منطقه‌ای موجود توسط ایالات‌متحده شکل گرفته و هنوز مدیریت نشده است. بحران‌های امنیت عراق، سوریه، افغانستان، یمن و آذربایجان نه‌تنها امنیت ملی ایران بلکه تاثیر خود بر محیط منطقه‌ای را به‌جا می‌گذارد. حقانیت کنش تاکتیکی ایران بعد از ترور سردار سلیمانی افزایش یافته و این امر اعتبار امنیت ملی آمریکا و سیاست‌های دونالد ترامپ را خدشه‌دار کرده است. شیرین هانتر به این موضوع اشاره دارد که علت اصلی افزایش تضادهای ترامپ با ایران، واکنش نسبت به سیاست امنیتی و دیپلماسی هسته‌ای باراک اوباما در برابر ایران بوده است.
ترامپ درصدد بود تا از طریق «دیپلماسی اجبار»، «تهدید» و «ترور» زمینه اعمال فشارهای سیاسی گسترده علیه ایران را فراهم آورد. بازی سیاسی ترامپ با ایران براساس «انگاره‌های ذهنی تاجرپیشگی» شکل گرفته و چنین رویکردی با سازوکارهای تصمیم‌سازی راهبردی آمریکا در برابر کشورهای منطقه‌ای همانند ایران هماهنگی و همخوانی ندارد. انگاره تاجرپیشگی ترامپ با واقعیت‌های فرهنگ سیاسی و تاکتیکی ایران که مبتنی بر «سیاست مقاومت» بوده، هماهنگی نداشته و تداوم چنین فرآیندی یکی از عوامل اصلی شکست دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 محسوب می‌شود.
فرد فلیتز از مرکز سیاست امنیتی آمریکا همچنین به این موضوع اشاره دارد که بخش قابل‌توجهی از الگوهای رفتاری دونالد ترامپ در برابر ایران، تلاش برای معکوس‌سازی سیاست اوباما بوده است. تضادهای حزبی و رقابت‌های فردی در بسیاری از مواقع شکل‌بندی‌های امنیت منطقه‌ای آمریکا در خاورمیانه را تحت‌الشعاع خود قرار داده و این امر مخاطرات آینده در روابط کشورها را افزایش می‌دهد. واقعیت آن است که یکی از دلایل اصلی تاخیر ایران در اعاده دیپلماسی هسته‌ای و مذاکرات منطقه‌ای مربوط به بحران‌های امنیت منطقه‌ای بوده که از دوران ترامپ آغاز شده و تداوم یافته است.
 توجیه تاکتیکی ترامپ در ترور سردار سلیمانی
هرگاه سیاست راهبردی بازیگری مؤثر در سیاست جهانی تحت‌الشعاع فضای کنش انتقامی قرار گیرد، نیازمند توجیه تاکتیکی خواهد بود. توجیه تاکتیکی چالش‌های امنیت ملی و منطقه‌ای کشورها را در طولانی‌مدت افزایش داده و زمینه درگیری‌های مرحله‌ای و فرسایش در کنش دیپلماتیک را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد. در شرایط بعد از ترور سردار سلیمانی، ترامپ از سازوکارهای توجیه تاکتیکی بهره گرفت تا نشان دهد اقدام انجام شده مبتنی بر ضرورت‌های ساختاری آمریکا بوده است.
هرگونه توجیه کنش تاکتیکی طبعا با واکنش برخی گروه‌های رقیب داخلی و بین‌المللی همراه خواهد شد. ترور سردار سلیمانی انگیزه کنش متقابل ایران در برابر سیاست تهاجمی آمریکا را عملیاتی کرد و به اتخاذ کنش متقابل تاکتیکی از سوی ایران منجر شد. واکنش ایران به ترور سردار سلیمانی تکانه‌های جدیدی را در ارتباط با نظم بین‌المللی و امنیت منطقه‌ای به جا گذاشته است. بنابراین آمریکا در کوتاه‌مدت قادر نخواهد بود از کابوس و میراث سیاست خارجی دوران ترامپ خارج شود و این امر زمینه دیپلماسی فرسایشی را در ماه‌های اولیه دولت بایدن و رئیسی اجتناب‌ناپذیر ساخته است.
کنش تاکتیکی ترامپ در روند ترور سردار سلیمانی به معتدل‌تر شدن رفتار ایران در موضوعات امنیت منطقه‌ای منجر نشده است. گرچه تحرک تاکتیکی ایران کاهش پیدا کرده اما ذهنیت ایرانی برای نیل به امنیت چندجانبه منطقه‌ای با چالش‌هایی همراه شده که به راحتی و در کوتاه‌مدت قابل ترمیم نخواهد بود. انگاره ایرانی براساس نشانه‌هایی از موعودگرایی و آخرت‌گرایی قرار داشته که این امر ریسک ایران را برای بهره‌گیری از سازوکارهای کنش مقابله‌جویانه در برابر آمریکا افزایش می‌دهد.
ترور سردار سلیمانی هزینه‌های ائتلاف آمریکا با کشورهای منطقه‌ای را افزایش داد. بسیاری از کشورهای منطقه‌ای به این موضوع واقفند که رویارویی تاکتیکی ایران و ایالات‌متحده به‌گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر به ظهور چالش‌های امنیتی برای آنان منجر خواهد شد. در این فرآیند، وزن مخصوص قدرت متحدان آمریکا کاهش پیدا کرد و آنان به این جمع‌بندی رسیدند که دنباله‌روی از سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا نه‌فقط ضریب امنیت ملی، بلکه آینده ساختاری آنان را با چالش‌هایی همراه خواهد ساخت.
در شرایط بعد از ترور سردار سلیمانی، تحرک یگان‌های تاکتیکی ایران از جمله قایق‌های تندرو در برابر ناوهای آمریکایی افزایش یافت. تحرک قایق‌های تندرو به ایجاد چالش روانی برای نظامیان آمریکایی منجر شد. نظامیان آمریکایی احساس می‌کنند هر آن امکان کنش عملیاتی و درگیری نیروهای ایرانی و یگان‌های تاکتیکی آمریکا شکل خواهد گرفت. نقش‌یابی نیروهای نظامی ایران در خلیج‌فارس بیانگر این واقعیت است که فناوری تسلیحاتی آمریکا قابلیت خود را برای رویارویی با بازیگران جنگ نامتقارن از دست داده است.
گرچه بالگردهای آپاچی آمریکا برای مقابله با قایق‌های تندروی ایرانی مانورهای تاکتیکی انجام دادند اما به دلیل پرحجم بودن قایق‌های توپدار ایرانی، هرگونه کنش عملیاتی بالگردها می‌تواند زمینه درگیری زودهنگام را با نیروهای نظامی آمریکا در خلیج‌فارس فراهم سازد. از سال 2012 پنتاگون آپاچی‌ها را به ماموریت‌های دریایی خلیج فارس وارد کرد. آپاچی‌ها‌ با تجهیز به موشک هدایت شونده هل فایر، راکت انداز هایدرا و مسلسل سنگین 30 میلی‌متری می‌تواند به‌راحتی با قایق‌های کوچک ایرانی مقابله کند؛ قایق‌هایی که با تاکتیک ازدحام و در شمار بالا به شناورهای آمریکایی حمله می‌کنند.
 جایگاه ساختاری رئیس‌جمهور آمریکا
رئیس‌جمهور در ساختار سیاسی آمریکا و همچنین در مجاری قدرت‌ساز از نقش و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. می‌توان بر این موضوع تأکید داشت که رؤسای جمهور ایالات متحده عموما تلاش دارند موقعیت خود را از طریق سازوکارهای نهادی تثبیت کنند. در دوران گذشته این ذهنیت وجود داشت که رئیس‌جمهور می‌تواند حمایت کنگره را در تصمیم‌گیری راهبردی کسب کند. در حالی‌که واقعیت‌های سیاسی آمریکا در سال 2019 نشان می‌دهد  ممکن است رئیس‌جمهور نتواند با کنگره به مواضع متعادل و متوازن دست یابد.
اگرچه رئیس‌جمهور در ساختار سیاسی آمریکا از جایگاه و نقشی ویژه‌ برخوردار است اما چنین قابلیت‌هایی نمی‌تواند زمینه انجام عملیات نظامی و کنش تاکتیکی پرمخاطره در چارچوب ترور سردار سلیمانی را به وجود آورد. قانون اساسی خصوصا اختیارات نسبتا محدودی را به رئیس جمهور در حوزه امور خارجی به ویژه کنش عملیاتی در حوزه‌های امنیتی اعطا می‌کند. ماده 2 مقرر می‌دارد رئیس‌جمهور با رضایت و توصیه کنگره ایالات متحده به ویژه کمیسیون نظامی مجلس نمایندگان و سنا می‌تواند برخی اقدامات تاکتیکی را به انجام رساند.
رئیس‌جمهور در حوزه سیاست خارجی، مذاکرات دیپلماتیک و ابتکار عمل برای حل و فصل اختلافات از جایگاهی ویژه‌ برخوردار است. در عین حال، می‌توان به این موضوع اشاره داشت رئیس‌جمهور همواره تصمیمات مهم خود را باید با کنگره ایالات‌متحده هماهنگ کند. اختیارات کنگره آمریکا برای کنترل سیاست‌های امنیتی بر کنش تاکتیکی رئیس‌جمهور بسیار بالا بوده و می‌بایست زمینه تبادل نظر با کنگره برای حل و فصل مسائل راهبردی و مشکلات امنیتی با سایر کشورها را فراهم سازد.
1981 چند عضو کنگره شکایتی علیه رئیس‌جمهور ریگان اقامه کردند، با این ادعا که وی قانون اساسی و قطعنامه اختیارات جنگی را با اعزام مشاوران نظامی به السالوادور نقض کرده است. دادگاه شکایت را مردود دانست با این استدلال که تعیین این‌که آیا نیروهای ایالات متحده در السالوادور درگیر نزاع واقعی هستند یا اقدام جلوگیری کننده، یک موضوع سیاسی است نه قضایی. توضیح آن‌که دیوان عالی از رئیس‌جمهور حمایت به عمل آورد و از استماع نتایج پژوهش استنکاف کرد.
شش سال بعد، چون نیروهای ایالات‌متحده پرچم کشتی‌های کویتی را به پرچم آمریکا به‌منظور حمایت از آنها در خلیج‌فارس تبدیل کردند، اعضای کنگره بار دیگر از دادگاه خواستند با ورود به غوغای مربوط به اختیارات جنگی اعلام کند رئیس‌جمهور باید گزارشی را طبق قطعنامه اختیارات جنگ به کنگره بدهد. بار دیگر نتیجه‌گیری کرد موضوع یک مساله سیاسی و غیرقابل قضاوت است. قضیه سوم نیز مربوط به خلیج‌فارس می‌شود.
اواخر 1990، 54 عضو دموکرات کنگره که درپی کاهش هر چه بیشتر استقرار سربازان و اقدام نظامی دولت بوش در خلیج‌فارس بودند، استدلال کردند به‌موجب استلزام قانون اساسی قبل از این‌که رئیس جمهور بتواند جنگ را آغاز کند لازم است کنگره موضوع را بررسی و اعلان جنگ را تصویب کند. این بار دادگاه ناحیه‌ای ایالات متحده امکان صدور حکم علیه اختیارات جنگ رئیس‌جمهور بدون مشارکت و مداخله کنگره را مفتوح نگاه داشت.


شکست کنش تهاجمی ترامپ

 اگرچه دونالد ترامپ احساس می‌کرد می‌تواند از طریق سازوکارهای کنش تهاجمی موقعیت خود در ساختار سیاسی آمریکا را ارتقا دهد اما ترور سردار سلیمانی موقعیت او را در فضای اجتماعی ایالات متحده، انگاره نظریه‌پردازان امنیت منطقه‌ای و انتخابات 2020 را به میزان قابل‌توجهی کاهش داد. برخی از اقدامات روسای جمهور پیشین آمریکا برای ترور برخی مقامات سیاسی و راهبردی کشورها عموما با اعتراض‌های ساختاری و بین‌المللی همراه شده است. ترامپ و پمپئو تلاش داشتند نشان دهند اقدام آنان برای ترور سردار سلیمانی بر اساس قواعد و ضرورت‌های ساختاری آمریکا شکل گرفته‌است.
واقعیت‌های موجود بیانگر آن است دولت ترامپ نتوانست ترور سردار سلیمانی را براساس قواعد ساختاری ایالات‌متحده تبیین کند. به همین دلیل است که از مفاهیم کلی و انتزاعی بهره گرفته و چنین اقدامی را تابعی از «قانون کاتسا» و «نقش امنیتی و راهبردی» رئیس‌جمهور آمریکا می‌دانند. به موجب قانون کاتسا، تحریم‌های اقتصادی علیه سپاه پاسداران همانند گروه‌های تروریستی در نظر گرفته شده که این امر به مفهوم مجوز قانونی برای ترور مقامات و فرماندهان رسمی ایران محسوب نمی‌شود.
ترور سردار سلیمانی نه تنها ماهیت قانونی به لحاظ ساختار داخلی آمریکا نداشته بلکه چنین اقدامی، چالش‌های امنیتی آمریکا در محیط منطقه‌ای را افزایش داده است. کنش تاکتیکی ایران در برابر ایالات‌متحده از این جهت اهمیت دارد که از زمان بعد از جنگ دوم جهانی، کشوری منطقه‌ای توانست اقدامات تاکتیکی متقابل علیه قابلیت ساختاری ایالات‌متحده را به انجام رساند. ترور سردار سلیمانی زمینه شکل‌گیری فرسایش دیپلماتیک، کنش متقابل تاکتیکی ایران و افزایش تحرک یگان‌های دریایی جمهوری اسلامی در برابر ناوهای نظامی آمریکا در محیط منطقه‌ای را به وجود آورد. طبعا چنین فرآیندی اعتبار و قدرت استنادی آمریکا در محیط منطقه‌ای را با چالش روبه‌رو کرده و زمینه شکل‌گیری اقدامات متقابل تاکتیکی در آینده را نیز فراهم می‌کند.