شهلا ریاحی، بازیگر پیشکسوت تلویزیون و سینما در 94 سالگی درگذشت
خداحافظ عزیز !
درست است که اولین زن کارگردان سینما در ایران بوده ، اما کمتر کسی او را با این عنوان می شناسد. برای همه ما مادری است که با چشم های نگران گوشه ای از کادر ایستاده و چشم به در دوخته بود، یا در حال تلاش برای تغییر روند ماجرایی بود که زندگی او و اطرافیانش را تحت الشعاع قرار داده. شهلا ریاحی با نام اصلی قدرتالزمان وفادوست بازیگر سینما و تلویزیون و همان اولین زن کارگردان ایرانی که ما او را با چهره مادرانهاش مقابل دوربین دیده و شناخته ایم، دیروز بعد از سال ها درگیری با بیماری آلزایمر درگذشت. بیماریای که از سال 1380 کم کم خاطرات مادر یا مادربزرگ مهربان سریال های خاطرهسازی که پایش مینشستیم را از ما گرفت و او را بهعنوان یک هنرمند خاطره ساز، بی خاطره کرد. بازی در 71 فیلم سینمایی، 27 سریال تلویزیونی و 30 تئاتر در کنار عنوان نخستین کارگردان زن سینمای ایران نشان می دهد که ریاحی فعالیت های گسترده ای در عرصه های یاد شده داشته است. او طی سال های فعالیت خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سریال ها و فیلم های سینمایی متعددی حضور داشت، اما اغلب او را با بازی های خوبش در سریال های تلویزیونی می شناسیم. اما بازی های ریاحی در سریال ها چگونه بوده که در ذهن مخاطب ماندگار شد است؟
ریاحی مقابل دوربین مادر بود، ذاتا مادر. آنقدر که میشد در هر رفتار و حرکتش مادری دلسوز و مهربان را دید که مادرانگی را نه بازی که زندگی می کند. ریاحی در گفت و گویی که به تازگی ایسنا منتشر کرده است، درباره بازی در نقش مادر اینطور می گوید: من 35 سال داشتم که نوهدار شدم و از آن به بعد دیگر در سینما نقش مادر را بازی کردم و تمام نقشهایی را که بازی کردم، دوست دارم. هیچ حسرتی در تئاتر و سینما ندارم و تنها دوست داشتم نقش یک نابینا را بازی کنم.
هر چند این آرزوی ریاحی برآورده نشد، اما اگر برآورده شده بود هم احتمالا نمی توانست در هیچ نقشی جای آن مادر یا مادربزرگ ساده، صمیمی و مهربانی را بگیرد که در ذهن همه ما نقش بسته است.
پشتوانه هنری محکم
ریاحی در عرصههای مختلف هنری تجربه فعالیت داشت. همانطور که گفتیم در سینما، تلویزیون و تئاتر کارنامه پرباری دارد و در کنار همه این موارد دوبله را هم تجربه کرده است. پس او فن بیان را بهخوبی میدانست و این موضوع را میتوان در لحن کلامش وقتی مقابل دوربین میایستد، بهخوبی دید. او محکم حرف میزد، گاهی هم به اطرافیانش تحکم میکرد، اما این تحکم همراه است با چنان مهربانی که نمیتوان دوستش نداشت.
ریاحی حتی هنگامی که در قالب یک مادر خسته و ناراحت از شرایط پیش آمده، مقابل دوربین میایستاد، هرگز منفعل نبود، حتی وقتی لب از سخن میبست چشمهایش بهخوبی میتوانست توانایی بازیگری او را به رخ بکشد و نشان دهد او چگونه در سکوتها میتواند با حالت چشمها، نگاه و صورتش مخاطب را به سمت و سویی که میخواهد هدایت کند.
ریاحی تلویزیون، ریاحی سینما
شهلا ریاحی پس از پیروزی انقلاب در 23 فیلم سینمایی از جمله دلشدگان و میخواهم زنده بمانم بازی میکند، بازیهایی که هر چند می توان گفت خوب بوده اند، اما توفیق سینمایی چندانی برایش فراهم نکردهاند، در عوض او در سریال های تلویزیونی میدرخشد و بازیگر موفقی است. همان مادر یا مادربزرگی که از صمیمیتش حرف زدیم و بازیهای صمیمی و قابل اتکایش را مرور کردیم. از میان 28 سریال تلویزیونی که او بازی کرده، 27 مورد به بعد از پیروزی انقلاب برمیگردد و کارنامه تلویزیونی پربار و موفقی را برای ریاحی ایجاد کرده است. یک دهه و نیم فعالیت در عرصه تلویزیون و بازی در سریالهای متعدد از جمله این خانه دور است، همسایهها، همسران و ... چهره مادرانه او را تا حدی تثبیت کرده که برای مخاطبان آن دوران تلویزیون چهرهای فراموش نشدنی است. چهرهای که هر چند از سال 81 به بعد به علت بیماریاش در هیچ سریالی بازی نمی کند، اما گوشهای از ذهن مخاطبان همیشه با نام و تصویر او آشنا و دوست می ماند.
بالاخره می بینمش
فعل این گزارش همه باید گذشته باشد. انگار که نیاز باشد بنشینم و از اول همه فعلها را تغییر دهم، اما آدمها تا در ذهن دیگری زنده اند، نمیمیرند. این جاودانگی است که هنر به آدمها میبخشد دیگر... در یکی از آخرین مصاحبههایی که با شهلا ریاحی انجام شده، عکس خودش و حمیده خیرآبادی را میدهند به دستش. زل میزند به تصویر و نمیشناسد. وقتی به او میگویند این خانم حمیده است دوست تو. باز هم چیزی بهخاطر نمیآورد. اما برای اینکه کسانی را که مقابلش ایستاده اند متقاعد کند، می گوید دوستم است دیگر، همیشه به هم لطف داریم. بالاخره می بینمش!
جمله آخر را هر چند ریاحی با چشمهایی خالی از احساس و شناخت دوستی که عکسش را در دست گرفته، بیان می کند، اما باز هم واقعی است، انگار مادری به نام شهلا این بار نقش متفاوتی را بازی می کند و در عالم فراموشی ناشی از آلزایمر هم باز با دوربین بیگانه نیست و تلاش می کند نقشش را خوب بازی کند. حالا شهلا واقعا حمیده را می بیند و می شود بارها صدایش در گوش آدم بپیچد که بالاخره می بینمش. بعد هم بازی مشترک آنها را در سریال تلویزیونی «این خانه دور است» به خاطر آورد، ریاحی و خیرآبادی خواهر هستند و مقابل دوربین با هم صمیمی حرف می زنند. حالا که هر دو دستشان از دنیا کوتاه است، شاید در عالم دیگر باز هم نشسته باشند و با هم حرف بزنند. در دنیایی که خبری از آلزایمر و بیماری نیست، دنیایی که در همان عبارت «بالاخره می بینمش!» ریاحی می شود لمسش کرد و به این فکر کرد که خیلی هم دور نیست از هیچ کدام ما....
-
خدا کند شرمنده پیامبر نشویم
-
یك روز در دنیای بچهها
-
در مقابل تحمیل با قدرت میایستیم
-
خداحافظ عزیز !
-
ما همه میلیاردریم!
-
دورهمی پرخبر نسیمیها
-
خط و نشان برای کهنه کارها
-
كمانچه كیهان در تهران، بدل ابتهاج در اهواز!
-
اسکورسیزی، اسکات و اسپیلبرگ به تلویزیون میآیند
-
دیدنیهای علمی 2019
-
برادرم را كشتم تا دردهایش تمام شود
-
جهانبخش؛ فرشته نجات برایتون
-
دکترین امنیتی تهدید در برابر تهدید
-
سفارت آمریکا در بغداد فعالیتهای کنسولی خود را متوقف کرد
-
دیدار دستاندرکاران کنگره تجلیل از رزمندگان و ایثارگران خمینیشهر با رهبر انقلاب
-
فرود 4 هواپیمای حامل تروریستهای سوری در فرودگاه لیبی
-
رسانهها موتور پیشران تولید داخل