لطفا نماینده «ما» باشید
علیرضا رأفتی / نویسنده
الان که کلمه «الان» را نوشتم درست یک ساعت است زل زدهام به صفحه سفید و آبی مانیتور و دستم به نوشتن و دلم به گفتن نمیرود. میخواستم برای این موضوع چیزی ننویسم و به اندازه ۳۰۰ کلمه ستون سفید چاپ کنیم و زیرش برای همه مردم و نمایندههایشان بنویسم: «ببینید میشود چیزی نگفت!»
دوباره یک هفته مانده است به انتخابات و قدم که در خیابان میگذاری در شش جهت پوسترهای انتخاباتی را میبینی. روی دیوار، یکی رو به افق دور لبخند میزند. روی داربست، یکی با خودکار معلوم نیست روی کاغذ چه مینویسد که اینطور به فکر فرو رفته. روی سنگفرش خیابان، یکی در چشمهایت زل زده و لبخند میزند و قول میدهد فردای بهتری برایت بسازد. باز یک هفته مانده است به انتخابات و خون درختان و زخم چهره شهر افتاده است گردن پوسترهای تبلیغاتی کسانی که میخواهند نماینده مردم باشند. شاید اشتباه میکنم اما من اینطور برداشت میکنم که نماینده یعنی کسی که اول حرف مردمش را بشنود و بعد طوری که در شأن مردمش باشد آن را بیان کند.
این روزها تصاویر جالبی از کسانی که قرار است نماینده من باشند میبینم. ویدئوی مناظره دو نامزد سرشناس و فرهیخته را نگاه میکنم. اما فقط نگاه میکنم، چون چیزی متوجه نمیشوم. هر دو نامزد با صدای بلند و ریتم تند خطاب به یکدیگر صحبت میکنند و حدود دو دقیقه تمام نه خودشان میفهمند طرف مقابل چه میگوید و نه مجری و مردم میفهمند هر دو چه میگویند. ویدئوی دعوای هواداران دو نامزد انتخابات را نگاه میکنم که با بیل به جان هم افتادهاند! ویدئوهای منتشر شده از مجلس را نگاه میکنم که دو یا چند نماینده با هم بحث میکنند و مثل همان مناظره هیچ کدام به طرف مقابل گوش نمیدهند و فقط حرف میزنند.
هنوز هم تصمیم دارم به جای این یادداشت یک ستون سفید منتشر کنم و به کسانی که قرار است نماینده من باشند بگویم ما مردم اینطور نیستیم که نمایندهمان بخواهد باشد. ما گوش میکنیم. ما درک میکنیم. ما با هموطنمان مثل برادرمان صحبت میکنیم. هنوز هم فکر میکنم گوش ما از حرف زدن پر شده است، نمایندهای میخواهیم که بشنود.
دوباره یک هفته مانده است به انتخابات و قدم که در خیابان میگذاری در شش جهت پوسترهای انتخاباتی را میبینی. روی دیوار، یکی رو به افق دور لبخند میزند. روی داربست، یکی با خودکار معلوم نیست روی کاغذ چه مینویسد که اینطور به فکر فرو رفته. روی سنگفرش خیابان، یکی در چشمهایت زل زده و لبخند میزند و قول میدهد فردای بهتری برایت بسازد. باز یک هفته مانده است به انتخابات و خون درختان و زخم چهره شهر افتاده است گردن پوسترهای تبلیغاتی کسانی که میخواهند نماینده مردم باشند. شاید اشتباه میکنم اما من اینطور برداشت میکنم که نماینده یعنی کسی که اول حرف مردمش را بشنود و بعد طوری که در شأن مردمش باشد آن را بیان کند.
این روزها تصاویر جالبی از کسانی که قرار است نماینده من باشند میبینم. ویدئوی مناظره دو نامزد سرشناس و فرهیخته را نگاه میکنم. اما فقط نگاه میکنم، چون چیزی متوجه نمیشوم. هر دو نامزد با صدای بلند و ریتم تند خطاب به یکدیگر صحبت میکنند و حدود دو دقیقه تمام نه خودشان میفهمند طرف مقابل چه میگوید و نه مجری و مردم میفهمند هر دو چه میگویند. ویدئوی دعوای هواداران دو نامزد انتخابات را نگاه میکنم که با بیل به جان هم افتادهاند! ویدئوهای منتشر شده از مجلس را نگاه میکنم که دو یا چند نماینده با هم بحث میکنند و مثل همان مناظره هیچ کدام به طرف مقابل گوش نمیدهند و فقط حرف میزنند.
هنوز هم تصمیم دارم به جای این یادداشت یک ستون سفید منتشر کنم و به کسانی که قرار است نماینده من باشند بگویم ما مردم اینطور نیستیم که نمایندهمان بخواهد باشد. ما گوش میکنیم. ما درک میکنیم. ما با هموطنمان مثل برادرمان صحبت میکنیم. هنوز هم فکر میکنم گوش ما از حرف زدن پر شده است، نمایندهای میخواهیم که بشنود.
تیتر خبرها
-
روزهای رایزنی برای رای
-
چله چلچلهها
-
کلکل فضایی در 2020
-
شکوه شوکت سلیمانی
-
به افتخار نرگس آبیار
-
مصائب کتاببازی!
-
اسمهای دنبالهدار
-
150 هزار میلیارد تومان قاچاق در بازار ایران
-
خطر هجوم سگها
-
رقابت زیر خط اخلاق
-
خدمات متقابل تلویزیون و هنرمندان
-
لطفا نماینده «ما» باشید
-
روحانی: باید از دوقطبی کردن فضای جامعه بپرهیزیم
-
منشاء دوقطبیها چیست؟