خمار آباد

گزارش میدانی از محله اسماعیل‌آباد مشهد که حالا تبدیل به کانون آسیب‌های اجتماعی این شهر شده است

خمار آباد

در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله اسماعیل‌آباد، درست در انتهای بلوار خیام شمالی و زیر سایه مجتمع تفریحی - گردشگری الماس شرق، همان مجتمعی که معماری مدرنش بین خانه‌های قد کوتاه این حوالی مثل الماس می‌درخشد، زندگی جور دیگری جریان دارد. در چهاردیواری‌های جمع و جور این محله حاشیه‌نشین که سقف خانه 6100 نفر شده، روز با نگرانی و ناامیدی شروع می‌شود و شب با ترس و دلهره به پایان می‌رسد؛ اهالی اسماعیل‌آباد از رفت‌وآمد آزاد در محله‌شان می‌ترسند، از سایه‌هایی که یکدفعه قد می‌کشند کنج دیوار کوچه‌ها واهمه دارند. سایه‌هایی که خانه ندارند، اسم ندارند، هویت ندارند؛ سایه‌هایی که به اندازه هزار سال انگار درد دارند. اهالی این محله اما این سایه‌های بی‌هویت را دوست ندارند؛ آنها سال‌هاست از این سایه‌ها گریزانند و دست‌شان به جایی بند نیست؛ هر بار معتادان و کارتن‌خواب‌هایی که محله آنها را پاتوق کرده‌اند، با یک طرح اجتماعی جمع می‌شوند، می‌روند و جای خالی‌شان خیلی زود با یک گروه دیگر پر می‌شود. معتادان و کارتن‌خواب‌ها، شهروندان غیررسمی اسماعیل‌آباد هستند. آدم‌هایی بی‌نام و نشان از همه جای مشهد، از همه جای استان خراسان رضوی و اصلا از همه جای ایران. جماعتی رانده‌شده از زندگی که درد خماری را همین جا در همین محله درمان می‌کنند و حال خوبِ نشئگی را کنج همین کوچه‌ها پیدا. گلایه شهروندان رسمی اسماعیل‌آباد هم از همین‌هاست، همین شهروندان غیررسمی که کابوس شب و روزشان شده‌اند.

معتادان می‌روند و برمی‌گردند
اسماعیل‌آباد زیر پای ماست؛ با فاصله‌ای چندصد متری از الماس شرق، آن قدر نزدیک که فقط کافی است سرمان را بالا بیاوریم و مثل خیلی از اهالی این محله که از 15 سال پیش چشم‌شان به گنبد آبی و سفید این الماس تجاری - تفریحی روشن شده، آن را ببینیم.
حکایت زخم‌های نشسته بر تن اسماعیل‌آباد هم برای ما از همین جا شروع می‌شود؛ از وقتی پای حرف‌های مرد 47 ساله‌ای می‌نشینیم که خانه 90 متری قولنامه‌ای‌اش را در نزدیکی‌های مدرسه اقبالی برای فروش گذاشته؛ برای این‌که دست زن و بچه‌اش را بگیرد و برود یک جای دیگر که اسمش اسماعیل‌آباد نباشد: « اینجا هرچند وقت یکبار می‌ریزند یا کارتن‌خواب‌ها و معتادان را جمع می‌کنند یا خانه مواد فروش‌ها را پلمب می‌کنند. اما بعد از مدتی دوباره روز از نو روزی از نو. دوباره معتادان برمی‌گردند، مواد فروش‌ها کارشان را شروع می‌کنند، مثلا این کوچه غربتی‌ها همیشه پر از موادفروش است.»
کوچه‌ای که مرد می‌گوید  شبیه بقیه کوچه‌های محله است، با همان خانه‌هایی کوچک و دیوارهایی آجری و درها و پنجره‌های فلزی رنگ‌ورو رفته. چشم ما که روی دیوار این خانه‌ها می‌چرخد، پنجره‌های نیمه باز هم یکی‌یکی بسته می‌شود و مرد می‌گوید:« در میدان خیام، زمین از متری 12 میلیون است تا 18میلیون تومان. من اینجا خانه ام را دوماه است گذاشته‌ام متری دو میلیون تومان کسی نمی‌خرد. مگر فاصله ما با هم چقدر است؟»
بهشت تا جهنم
فاصـــــــــــــــله، بزرگتــــــــــــــــرین رنــــــــــــــــج حاشیه‌نشین‌هاست. کم باشد یا زیاد فرقی نمی‌کند، فاصله همیشه حرف اول را می‌زند، فاصله همان است که تفاوت‌ها را می‌سازد، همان که معیار سنجش می‌شود.
فاصله‌ای که به گفته یکی دیگر از ساکنان این محله، اینجا را جهنم کرده و بلوار خیام و مجتمع تجاری الماس شرق را بهشت. ما حکایت بهشت و جهنم را از زبان آقا حبیب که از ساکنان قدیمی اسماعیل‌آباد است، می‌شنویم:« ما اینجا شاید هزارتا مشکل داشته باشیم، آب و گاز و لوله‌کشی و آسفالت و... اما با اینها می‌سازیم، اصلا نمی‌خواهیم بیایند کوچه‌هایمان را درست کنند یا اینجا را جدول‌بندی کنند یا کار دیگری انجام بدهند.
فقط همین که بیایند این معتادان را جمع کنند تا هر روز که از خانه بیرون می‌رویم چشم‌مان به یک کارتن‌خواب نیفتد،
کافی است.»
او البته به ما می‌گوید که وضع آسیب‌های اجتماعی در اسماعیل‌آباد نسبت به سال‌های قبل بهتر شده، اما درمان نشده:  «اینجا یک چیزی شبیه پارک دارد که البته قبلا قبرستان بود، حالا اسمش شده پارک، همین الان هم اگر برویم نزدیکش می‌بینیم که معتادان در گروه‌های چندنفره نشسته‌‌اند یا دارند مواد می‌کشند یا تزریق می‌کنند.
 بعد هر وقت اطراف پارک مامور باشد، اینها می‌آیند داخل محله. باورکنید منی که 10 سال است اینجا خانه دارم، فقط از یک کوچه می‌آیم و می‌روم مبادا که چشمم به معتادان بخورد.
 بچه‌هایم را هم اصلا اینجا مدرسه نفرستاده‌ام، آنها با سرویس می‌روند تا احمد آباد، آنجا درس می‌خوانند.»
از سرقت تا مواد فروشی
زخم‌های اسماعیل‌آباد اما یکی دوتا نیست، معتادان و کارتن‌خواب‌ها که می‌آیند، ناخودآگاه آسیب‌های اجتماعی دیگر را هم با خودشان می‌آورند و این می‌شود گلایه یکی دیگر از ساکنان محله ؛ مردی که از وقتی اسماعیل‌آباد روستایی بوده چسبیده به مشهد، اینجا زندگی کرده:« اینجا بحث دزدی واقعا ما را کلافه کرده . یک لحظه ماشینت را بگذاری توی خیابان و کوچه بروی و برگردی یا خود ماشین را برده‌اند، یا داخل داشبورد هرچه بوده خالی کرده‌اند، یک لحظه درِ خانه ات باز بماند، هرچه توی حیاط باشد می‌برند. ما اصلا امنیت نداریم.
هرکسی شرایطش را داشته باشد به خاطر این مسائل از اینجا می‌رود اما ما از قدیمی‌ها هستیم، ریشه‌هایمان اینجاست، زمین کشاورزی داریم، کجا برویم؟»
ادامه گلایه‌های او را از زبان یکی از زنان محله هم می‌شنویم:« کاش مسوولان فکر کنند که خانواده خودشان اینجا زندگی می‌کند، شاید اینطوری یک نگاهی هم به محله ما بیندازند.  ما با همه مشکلات مان اینجا می‌سازیم اما واقعا از دست کارتن‌خواب‌ها و معتادان عاصی شده‌ایم.  کدام مسوول می‌تواند یک هفته مثل ما این طور در نزدیکی معتادان زندگی کند؟ این‌که می‌آیند هرچند وقت یکبار آنها را جمع می‌کنند، فایده ندارد. آنها راه اینجا را بلدند، دوباره برمی‌گردند.»
چرایش را که می‌پرسیم، یکی دیگر از ساکنان محله وارد بحث می‌شود و می‌گوید:« چون اینجا پاتوق مواد‌فروش‌هاست. اصلا همین مواد‌فروش‌ها هستند که معتادان را اینجا جمع کرده‌اند. تا وقتی عرضه باشد تقاضا هم هست. از کل مشهد برای مصرف مواد یا خرید مواد می‌آیند همین جا. به خاطر همین است که می‌گوییم جمع‌کردن کارتن‌خواب‌ها فایده ندارد، چون فروشنده اینجا فراوان است و دوباره معتادها جمع می‌شوند.»
آن سوی وعده‌ها
پشت دیوار خانه‌های کوتاه و بلند اسماعیل‌آباد، انتظار، نام دیگر شهروندان است. انتظار برای تحقق وعده‌هایی که هر بار از زبان یک مسوول می‌شنوند؛ وعده‌هایی که مثل عمرشان قد می‌کشد، کش می‌آید اما رنگ اجرا به خودشان نمی‌بینند .
اسماعیل‌آباد پُر است از این جماعت منتظر. آن روی چهره اسماعیل‌آباد، خمارآبادی است که هیچ‌کس دوستش ندارد ؛ محله‌ای که علی‌رغم قرارگرفتن در نزدیکی یکی از بزرگترین منطقه‌های گردشگری مشهد، بویی از آبادانی نبرده و در طول عمرش، هربار یک درمان مقطعی روی زخم‌هایش گذاشته شده، یک مُسکن برای مدتی کوتاه دردش را التیام داده، اما نتوانسته بیماری اش را برای همیشه درمان کند؛ همین است که حالا مردم این محله از وعده‌های تحقق‌نیافته گلایه‌مندند و از مسوولان مشهد می‌خواهند چند روزی خودشان را جای آنها بگذارند و ساکن محله‌شان شوند و اسماعیل‌آباد را از زاویه‌ای ببینند که آنها می‌بینند.