از عناوین جهان مرثیه خوان او را بس...
حامد عسکری شاعر و نویسنده
توی حجره شماره9 مدرسه علمیه ابراهیمیه کرمان. شبها قبل از خواب نوارهای روضه و سخنرانیاش را گوش میکردم. از سخنرانی میزد به روضه و یک جوری از بیخ دلش گریه میکرد که جگر آدم قلوهکن میشد. شیفتهاش بودم و لحن کشدار و سنگینش را سعی میکردم تقلید کنم. برای یک طلبه 16ساله، یک الگوی تمام عیار بود که دلش میخواست در آینده شیخحسین باشد.
یک کاغذ A4 با ماژیک آبی چسبانده بودند روی شیشه اعلانات نمازخانه مدرسه. سخنرانی شیخحسین در مسجد جامع کرمان، به تاریخ فلان. آن روز از صبح دل توی دلم نبود. بلند شدم. لباس یقه شیخی سفید پلو خوریام را شستم. اتو کردم. از هادی در حجره بغلیمان عطر گرفتم و از دو ساعت قبل از جلسه رفتم و نشستم کنار منبر. نماز خواندیم و یک ساعتی همینجوری گذشت تا شیخ برسد. آن اولین منبری بود که نشستم پای حرفهایش و بعد از منبر هم بوسیدمش و عطر تیروز ملیحی از سرشانه عبایش تا شب به جانم نشست.
چند وقت پیش یکی آن سوی مرزها گفته بود شیخحسین دانا نیست و عالم حساب نمیشود و به خیال خودش من باب تحقیر از او به عنوان روضهخوان یاد کرده بود. همین چند روز پیش شنیدم در یک مجلس خصوصی گفته بود: قربان خدا بروم. من همه تلاشم این سالها این بوده که خودم را روضهخوان معرفی کنم و الحمدلله که شد.
شبهای حسینیه همدانیها تا چندخیابان آن طرفتر و روی پشتبامها جای سوزن انداختن نیست. مخاطبهای تلویزیونیاش حالا هیچ... یک آنی دارد شیخحسین، یک نقطه اوجی آن هم درست وقتی است که قرآن به سرگرفتن مفصلش تمام میشود و گریهها در اوجش است. درست در همان لحظه که عمامهاش را میگذارد روی زانویش. همان موقع نفسش را بیرون میدهد و با تضرع کامل پشت میکروفن میگوید: من سکوت میکنم. خودت میدانی و خدا... خودت میدانی و کارهایی که کردهای... قولهایی که دادهای و بعد صیحهای میزند و فقط گریه است که از حسینیه همدانیها بالا میرود. تمام زندگیات از جلوی چشمت رد میشود و یک قولهای قشنگی به خدا میدهی و بعد وقتی داری به خانه بر میگردی خدارا شاکری که شبقدر امسالت اینجوری سحر شد.
از قدیم گفتهاند مرد گریه نمیکند، اما من فکر میکنم این گزاره یک بخش متممی دارد که طی زمان افتاده است و آن این است: مرد گریه نمیکند اما خدا نکند به گریه بیفتد. شیخحسین از همین مردهاست. خدا نکند به گریه بیفتد. با حرفهای برخاسته از دلش کاری میکند که خاکستر میشوی.
ما خطیب و منبری و روضهخوان کم نداریم. اما در عزیزی این مرد همین بس که به هرکسی بگویی کجا بودی و جواب بشنوی نزد شیخحسین بودم، همه بدون شنیدن فامیل میفهمیم منظورش شیخحسین انصاریان است.
شیخ عزیز، این روزها اسیر تخت بیمارستان است. دعایش کنیم!
تیتر خبرها
-
تسلیت رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت آیتا... صانعی
-
گزارشی از نمایشگاه. فناوری برلین
-
چک بانکی دولت در وجه بورس
-
کارتونیها کرونــا را شکست دادند
-
خمار آباد
-
ناقلان کوچک ویروس بزرگ
-
اجرای حكم قصاص قاتل جنجالی
-
همه تلاشهای ترامپ برای ماندن در کاخ سفید
-
پرونده طبری همچنان باز است
-
دور ایران در 10 فصل
-
گمان فاسد
-
از عناوین جهان مرثیه خوان او را بس...
-
كودكان واكسن آنفلوآنزا بزنند