جهاد همکلاسی‌ها برای همسایه‌ها

گزارشی از یک گروه جهادی نوجوان که تلاششان حل مشکلات هم‌محلی‌هایشان است

جهاد همکلاسی‌ها برای همسایه‌ها

بین این همه گروه‌های مختلف جهادی و دغدغه‌مند، گشتیم و رسیدیم به یه گروه نوجوون که از مراسمای مدرسه شروع به کار جهادی و کمک به همسایه‌ها و هم‌محله‌ای‌هاشون کردن و الان برای خودشون یه گروه مستقل حدودا 30‌نفره دارن البته با تیپ و قیافه‌های مختلف و متنوع. هیچی دیگه؛ بهشون گفتیم تو این اوضاع کرونایی با حفظ پروتکل‌های بهداشتی و فاصله‌گذاریای اجتماعی بلندشن بیان نوجوانه که یه مصاحبه دسته‌جمعی باهم داشته باشیم. البته شما الان فقط صحبتای سه نفرشون رو با من می‌بینین و دفتر ماهم گنجایش این همه لشکر رو نداشت!

قدم اول/ بچه مثبت!
برای اینکه بچه‌های این گروه جهادی رو بشناسیم اولین سؤال ما ازشون این بود که دوست دارن بهشون بگن بچه مثبت؟ یا اصلا خودشون رو بچه مثبت می‌دونن؟!
آقا طاها معتقده معیار بچه مثبت بودن، فقط یه سری رفتارای مورد قبول جامعه نیست، این‌که حواس یه نوجوون به دور و بر و اتفاقاتی که اطرافش در حال رخ دادنه باشه هم یکی از ویژگی‌هاییه که مُهر بچه‌ خوب بودن رو به کسی می‌زنه. طاها رشد گروهی رو خیلی قبول داره و میون حرفاش از اتفاقای یهویی که براشون پیش اومده مثال می‌زنه. از نظر طاها هنر گروه جهادی‌شون اینه که فقط یه قشر خاصی رو جذب نمی‌کنه! بلکه سعی کرده جوری جذاب باشه که هر نوجوونی با هر سر و شکل و اعتقادی رو توی خودش جا بده.
ازشون پرسیدم چرا مثل خیلی از گروه‌های جهادی نمی‌رن مناطق محروم و چسبیدن به محل خودشون و تهران!
و جمله‌ام تموم نشده طاها خیلی سریع و جدی گفت: تا وقتی همسایه‌‌ نیازمند هست، باید دستشو بگیریم. فعلا برای کمک به مناطق محروم از طرف گروه ابووصال، زوده. دروغ چرا منم باهاشون موافقم!
  
محمد حسین از اون آدماست که بیشتر از خودش به فکر همنوعاشه! دوست داره همین‌طور که خودش به سمت تکامل قدم برمی‌داره؛ دست بقیه رو هم بگیره و با خودش به سمت قله‌های زندگی ببره و قطعا محمد حسینی که قبل از وارد شدن به گروه ابو‌وصال به قول خودش شاید فقط زنده بوده و زندگی می‌کرده، خیلی فرق داشته با اینی که الان رو‌به‌روی من نشسته و داره از اهدافش حرف می‌زنه.محمدحسین شعار گروه‌شون رو بازگو می‌کنه: هر کسی مهارت داشته باشه جذب می‌شه، اگر هم نداشته باشه کمک می‌کنیم که به دست بیاره، بعد جذب می​شه!
  
محمد مهدی که دیرتر از بقیه به جمع اضافه شده، خیلی اهل تفکره! میگه نباید آدم‌ها رو از روی ظاهر قضاوت کنیم و برای نقش آدما توی کارای خیر نسخه نمی‌پیچه و به قول خودش کار جهادی این حرفا رو برنمی‌داره.
از نظر اون، حضور در گروه ابووصال فقط رشد معنوی رو به همراه نداره، بلکه با کلی فعالیت و نشست و برخاست‌ها و انجام کارای مختلف، خیلی از مهارت‌ها رو هم یاد می‌گیرن و رشد مادی زیادی می‌کنن. به قول خودش اگر الان مشغول ساختن یه مستند حرفه ای شده برای اینه که دست به دوربین شدن و تدوین و امثال اون رو توی همین گروه تجربه کرده.
قدم دوم/ ابو‌وصال
حتما شما هم باشنیدن اسم گروه این بچه‌هایعنی «ابووصال» براتون سؤال شده که داستان ایتن اسم چیه. درباره اسم گروهشون می‌گن اول که فقط توی مدرسه شون مراسم یادواره برای شهدا برگزار می‌کردن اسمی نداشتن.  یه سال می‌رن سراغ برگزاری یادواره برای شهید محمدرضا دهقان، یه شهید مدافع حرم که حس کرددن تیپ رفتاری و شخصیتی‌شون خیلی نزدیک به اخلاق و رفتار نوجوونای امروزی بوده. اسمی مستعار این شهید توی سوریه «ابووصال» بوده و می‌شه اسم گروه جهادی شون.
قدم سوم/ استوری خوش قدم!
وقتی شرایط کرونایی کشور همه چیز رو به هم می‌ریزه، مسیر فعالیت‌های گروه رو تغییر میدن و میرن سراغ توزیع ارزاق. و توی این مسیر اتفاقات خیلی جالبی براشون میفته و به قول خودشون دست خدا رو توی مسیری که انتخاب کردن حس می‌کنن.مثلا تو ماه رمضون امسال که بسته‌های مواد‌غذایی رو برای خانواده‌های کم‌توان تدارک دیده بودن؛یکهو اواخر بسته‌بندی‌ها با یه کمبود بزرگ سه میلیون تومنی رو‌به‌رو شدن و دست‌شون هم از همه‌جا کوتاه! برای همین طبق عادت دست به دامن فضای مجازی شدن و اعلامیه‌های همیشگی رو برای دریافت کمک‌های مردمی گذاشتن. اما هیچ نتیجه‌ خاصی نگرفتن. تا این‌که یکی از هم‌‌کلاسی‌هاشون که تفاوت ظاهری زیادی هم با اعضای گروه ابو‌وصال داشت و ظاهرا توی این فازها نبوده، با گذاشتن یه استوری توی فضای مجازی و دعوت از بقیه‌ همسن و سالاش برای کمک به این گروه، تونست ظرف یه روز کمبود مالی رو جبران کنه. 
قدم چهارم/ پَسا وصال!
همه فکرم این بود که ببینم اینا عادت کردن به این تیپ فعالیت‌هایا واقعا ته دلشون عشق دارن به کار جهادی. جواب سؤالمو وقتی گرفتم که دیدم اعضای این گروه معتقدن ویژگی قبل و بعد افرادی که وارد این کار میشن، زمین تا آسمون متفاوته!اونا با اطمینان میگن که بعد از یه مدت فعالیت جهادی، خیلی از رفتارهای گذشته رو انجام نمی‌دادن و به نوعی تغییر کردن. و این تحول، فقط از جنبه معنوی نیست؛ بلکه در کنار هم کلی مهارت یاد گرفتن و به رشد جمعی خودشون کمک کردن و به قول آقا طاها حتی نوع نگاه‌شون به برخی مسایل تغییر کرده و دیدگاه جدیدی رو نسبت به خیلی چیزا دارن. از پیشرفت تو عکاسی و مدیریت امور مالی گرفته، تا تبلیغات فضای مجازی و تلاش برای دعوت مهمونا به یادواره! 
قدم پنجم/ مرور خاطرات
محمد مهدی می‌گه : شب یادواره بود؛ با کلی ذوق و شوق کل برنامه رو ردیف کرده بودیم و قرار بود مادر شهید دهقان برای برنامه حضور داشته باشن. اما درست شب قبل خبر دادن که کاری پیش اومده و نمی‌تونن بیان. خیلی ناراحت شدیم و جاخوردیم. خلاصه خیلی سریع یه گلدون گرفتیم و یه چیزی هم شبیه دعوت‌نامه درست کردیم و دادیم به دو تا از بچه‌ها که خیلی سریع با موتور به دست‌شون برسونن... سریع اون‌ها رو دم در به مادر شهید دهقان تحویل دادیم و باز هم ازشون خواهش کردیم که تشریف بیارن.. حتی یادمه یکی از پسرا به بچه کوچولوشون اشاره کرد و گفت جون این بچه‌تون بیاین!
فردا شد و هنوز یک ساعت قبل از برنامه ما نمی‌دونستیم که ایشون بالاخره میان یا نه؟ که وسطای برنامه زنگ زدن و ازمون آدرس گرفتن که بیان و خودشون با تاکسی اومدن و اواخر برنامه با صحبت‌های مادر شهید دهقان گذشت و اوج برنامه‌مون همونجا بود..
قدم مثبت/ دست و جیغ و هورا
هروقت که اسم یادواره میاد؛ همه یاد اشک و آه و گریه می‌افتن. در حالی که برنامه‌های ما اصلا این طوری نیست و نخواهد بود. ما توی یادواره‌هامون از کلیپ‌های دانش‌آموزی استفاده می‌کردیم و از خود دانش‌آموزها ویدیوهای خنده‌دار درست می‌کردیم و معلم‌ها رو سوژه می‌کردیم و در کنار هم کلی می‌خندیدیم و فضا رو منفجر می‌کردیم و لذت می‌بردیم و البته که کلی هم چیزمیز یاد می‌گرفتیم!
یک بار هم خبرگزاری فارس، درباره همین یادواره ما نوشته بود که مهمونا از خنده منفجر میشن! راوی‌هامونم واقعا پایه بودن و خیلی سریع با بچه‌ها ارتباط می‌گرفتن و کلا فضای شادی به‌وجود می‌اومد.
قدم آخر/ ماندگاری
همه ما می‌دونیم که شروع یه کار به معنای پذیرفتن همه ابعاد اونه و قطعا سختیا و مشکلات زیادی رو به همراه داره. گروه ابو‌وصال هم کم از این سختیا ندیده... مثل کم آوردن پول برای بسته‌بندی ارزاق و جور شدنای یهویی یا مخالفت و سنگ پرت کردنای مجازی و حرص‌خوردنای دورهمی.. 
یا همین ویروس سرزده‌ کرونا، حتی نوع کمک‌رسانی اعضای تیم رو تغییر داد و بسته‌های ارزاق درست کردن و به گروه فرهنگی_جهادی تبدیل شدن... اما از همه‌ اینا با یه لبخند روی لب یاد می‌کنن و در عوض از شیرینیِ شنیدن خوشحالی بقیه، خوشحال‌تر میشن ...
ما هم از ته دل به وجود چنین نوجوونایی افتخار می‌کنیم و دعا می‌کنیم که خدا بهشون قوت و قدرت مضاعف بده تا بتونن خیلی بیشتر خدمتگزار مردم و جامعه باشن.

برخی از فعالیت‌های گروه جهادی ابووصال

تابستان 96

سال هشتم بودیم که قرار شد برای اولین بار در مدرسه‌مان یادواره ای دانش آموزی برگزار کنیم آن هم برای شهید شاخص مدرسه‌مان یعنی دکتر مصطفی چمران.
تجربه اولمان بود و طبعا کار برایمان سخت بود ، مدرسه هنوز به ما اعتماد نمی کرد ، نمی‌توانستیم از امکانات مدرسه استفاده کنیم و... اما هر کدام‌مان مهارتمان را گذاشتیم وسط و تمام سعیمان را برای بر طرف کردن موانع به‌کار گرفتیم  و توانستیم در حد وسع خودمان یادواره ای برگزار کنیم در تجلیل از مقام شهید چمران.
یادواره ای که با همت چند دانش آموز کلاس هشتمی شروعی شد برای اتفاقات بسیار بزرگ‌تری که تا همین امروز هم ادامه دارد.

 محرم ۹۷
بعد از برگزاری یادواره شهدا با همفکری بچه‌های گروه به این نتیجه رسیدیم که این دفعه برای ترویج کار خیر جامعه هدفمون رو عوض کنیم و از فضای دانش‌آموزی خارج بشیم و وارد فضای عمومی تری مثل سطح خیابون‌هابشیم. با مشورت به نتیجه رسیدیم که با پخش آویز در سطح خیابون اولین کار مردمی و خیابانی خودمون‌رو شروع کنیم.پرس و جو، رفت و آمد، شناسایی محل و.... جمع بندی همه اینهاشد آنچه باید می‌شد. 
یکی از محله‌های شرق تهران شد میزبان ما. یکی از چهارراه‌های همین محل جایی بود که آویزها رو پخش می‌کردیم. آویز‌های که منقش به ذکر یا اباعبدا... و یا باب‌الحوائج بودند حال و هوای محرم را برای مردم تداعی کرد. 
بچه‌های مساجد محل وقتی متوجه شدند با برافراشتن پرچم و پخش کردن مداحی از طریق بلندگو سر چهار راه به ما کمک کردند‌.
این اولین حرکت مردمی و خیابانی گروه ما بود.

رمضان 99
در ادامه  برگزار کردن یادواره‌ها این بار قرعه به نام سردار شهید قاسم سلیمانی افتاد. اتفاقات دی‌ماه و شهادت سردار دلیل برگزاری این یادواره بود. اما به‌خاطر درگیری کشور با شرایط کرونایی و تعطیلی مدارس و فراز و نشیب هایی که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که عیدی داده باشیم به خانواده‌های محروم.  به‌خاطر همین شروع کردیم به جمع کردن کمک‌های مردمی برای ‌بسته‌های غذایی. اقلام غذایی که جمع‌آوری کردیم و بعد از تهیه؛ توسط خود بچه‌هابسته‌بندی و توزیع شد‌.
بعد از گذشت چند ماهی دوباره به این فکر افتادیم که باز هم برای پخش اقلام و ‌بسته‌های غذایی کمکی به مردم کرده باشیم. اما این برهه زمانی مصادف شد با شب اول ماه رمضان.
این دفعه هم مثل شب عید خرید بسته بندی و توزیع توسط خدا بچه‌هاانجام شد.