و تو همچنان که هستی ...

و تو همچنان که هستی ...

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار


زید بن حارثه خود را سپر سنگ‌ها می‌کرد. جلوی سنگی که از روی بام می‌آمد را می‌گرفت. سنگی از روبه‌رو به سمت پیامبر خدا روانه می‌شد. جلوی سنگ بچه‌ها را می‌گرفت. سنگ پیرمردها به بدن رسول‌ا... می‌رسید. این ننگ تا همیشه تاریخ بر پیشانی طائف خواهد ماند. بله برادر،
هر شهری لیاقت آن را ندارد که خودش را جلوی پای رسول خدا فرش کند و بشود مدینه النبی، شهر پیامبر. آیه‌های مسد قرآن شاهدند یک سنگریزه دست صاحبش را چطور از جا می‌برد. سنگریزه‌ای که ابولهب با یک دست سمت رسول خدا روانه کرد، اما هزار و چهارصد سال است قاریان قرآن می‌گویند: «بریده باد هر دو دست ابولهب...» اما حساب سنگ‌های طائف چه می‌شود؟ طائفی که از پیامبر و پسر خوانده‌اش زید با سنگ‌هایی از روی بام و توی کوچه، در دست کودک و پیر و جوان استقبال کرد؛ طائفی که پیامبر برای تبلیغ به آن سفر کرده بود و بعدها آن سفر را بدترین روز عمر خود نامید. خدای ابولهب با کسانی که بدترین روز عمر رسولش را ساخته‌اند چه می‌کند؟ من یکی که حکمت صبر را نمی‌فهمم. تصورش برایم سخت است که صبر تا کجا می‌تواند سینه آدم را بفشارد و آدم دم نزند. معاهده صلح با معاویه را که پذیرفت، صبر سینه نوه رسول خدا را تنگ کرده بود. نوه بزرگ‌تر، شبیه‌ترین نوه به پدربزرگش بود و آن‌قدری هم از رحلت رسول خدا نگذشته بود که مردم ایشان را فراموش کرده باشند. این یعنی تقریبا تمام کسانی که شاهد ظلم معاویه و صبر حسن بن علی(ع) بودند پیامبر را به یاد داشتند. صبر اینجا، سفت یقه‌ات را می‌گیرد که می‌دانی مردم به حق بودنت واقفند و با تو می‌جنگند. صبر اینجا سینه‌ات را تنگ می‌کند که می‌دانی محرم خانه‌ات روزی قاتلت می‌شود و نزدیک‌ترین فرماندهانت پشتت را خالی می‌کنند، اما باید بسازی که دین خدا نسوزد. نوه بزرگ‌تر رسول‌ا... را این صبرها و لطف‌ها بیشتر شبیه جدش می‌کند.
1400سال است مهربانی پیامبر اسلام مقابل ظلم و تندروی دوست و دشمن ایستاده و 1400سال است که به قول مصطفی عقاد -که خاک بر او خوش باد- محمد(ص) دل‌ها را فتح می‌کند .مصطفی عقاد، کارگردان فیلم سینمایی ماندگار «الرساله» که آن را با نام «محمد رسول ا...» می‌شناسیم در خاطرات ساخت این فیلم می‌گوید مجوز ساخت این سناریو را از دانشگاه الازهر مصر و مجامع دینی لبنان گرفته بودم و مانده بود یک مجمع اسلامی در عربستان سعودی که بسیار افراطی بود. آنها به من مجوز ندادند چون می‌گفتند تو در کار خدا دخالت می‌کنی. تو با فیلم ساختن، تصاویر را به حرکت درمی‌آوری و به آنها روح می‌بخشی در حالی که روح بخشیدن از آن خداست. مصطفی عقاد در نهایت هم فیلمش را بدون گرفتن مجوز از آن مجمع ساخت  و حالا آن فیلم به جا مانده و خبری از آن مجمع نیست. همان‌طور که پیامبر به جا مانده و خبری از دین مردم طائف نیست. همان‌طور که حسن بن علی(ع) باقی مانده و خبری از آل امیه نیست.
آنان که می‌گفتند تو زنده نمی‌مانیرفتند از دنیا ولی تو همچنان هستی