زیارت با چشم دل

پای صحبت جمعی از نابینایان كشورمان كه با هزار امید و آرزو زائر آستان مقدس علی ابن موسی‌الرضا (ع) می‌شوند

زیارت با چشم دل

غریب‌الغربا دلداده و عاشق كم ندارد؛ پیرها، جوان‌ها، زن‌ها و مردهایی كه در تمام روزهای سال مخصوصا ایام پایانی ماه صفر میعادگاه‌شان می‌شود آستان مقدس علی ابن موسی‌الرضا(ع)؛ همه آنهایی كه به عشق دیدن گنبد طلایی‌رنگ، به عشق زیارت، همصحبتی و درددل با امام رئوف، اصلا به عشق نفس‌کشیدن در فضای حرم هرطور شده خودشان را می‌رسانند به صحن. بین این زائرها كه یكی‌یكی از راه می‌رسند قصه عاشقی بعضی‌ها اما یك جور دیگر است؛ آدم‌هایی كه دلشان یك جور دیگر، یك جور بیشتر پر می‌كشد برای دیدن گنبد طلایی‌رنگ رضا(ع)، برای زیارت ضریح منورش، گره‌خوردن به پنجره فولادش. روایت این زائران اما روایت آدم‌هایی است كه همانطور عاشق، همانطور سراسیمه، همانطور بی‌تاب از راه می‌رسند؛ آنها اما از كیلومترهای دورتر دلشان را پر می‌دهند سمت حرم؛ همان دلی كه جای چشم را برایشان گرفته، دلی كه اذن دخول می‌گیرد و پابه‌پایشان می‌آید. روایت گزارش امروز ما، قصه آدم‌هایی است كه امروز تقویم به نامشان خورده؛ همه آنهایی كه چشم ظاهر بسته و چشم دل باز كرده‌اند ؛ روشندلانی كه با چشم دل به زیارت غریب‌الغربا می‌آیند.

از شوق روی پا بند نبودم
29 ساله است و اهل تهران؛ روزهای نابینایی برای مرتضی فراهان‌پور از همان بدو تولد از راه رسیده؛ او با یك مشكل مادرزادی به دنیا آمده و تصوراتش از محیط بیرونی، ساخته و پرداخته ذهنش است. تا همین سال گذشته كه كرونا نبود، برای او ایام پایانی ماه صفر مصادف بود با زیارت مشهدالرضا؛ همیشه با خانواده راهی می‌شده و حالا یك حسرت بزرگ گوشه دلش است كه امسال از دور باید زائر باشد. مرتضی اولین بار كه برای زیارت رفته خیلی خوب یادش است؛ كلاس سوم راهنمایی بوده و با اردوی دانش آموزی، برای اولین بار پا به صحن مطهر علی ابن موسی الرضا(ع) گذاشته ؛ «حال و هوای آن روز ؟ آن لحظه؟» این را ما می‌پرسیم و مرتضی از پشت تلفن آه می‌كشد و می‌گوید:« باوركنید این‌كه می‌گویند قلبم داشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد حكایت آن لحظه من است... من چیزی نمی‌دیدم اما ابهت فضا را واقعا حس می‌كردم، قلبم توی سینه ام بی‌قراری می‌كرد. ما یك گروه نابینا و كم‌بینا بودیم و به همت معلم پرورشی‌مان زیارت اولی شده بودیم و واقعا این حس خوب فقط حال من یك نفر نبود؛ همه دوستانم از شوق روی پا بند نبودند. آنقدر ذوق داشتیم كه به خود صحن اصلی و ضریح برسیم كه اصلا قابل وصف نیست.»
مرتضی كه این روزها اپراتور یكی از هتل‌های پایتخت است، خاطره آن لحظه و آن دیدار را قاب گرفته گوشه قلبش:« شاید مثل خیلی‌های دیگر من هم وقتی مشرف شدم از امام رضا شفای چشم‌هایم را خواستم ؛ حتی تا یك مدت امیدوار بودم كه این اتفاق بیفتد. اما خب مشكل بینایی من واقعا حل ناشدنی است و كم كم كه بزرگتر شدم با این موضوع كنار آمدم.» سالهای بعد او هربار كه پایش به مشهدالرضا رسید، هربار كه زائر صحن امام رضا شد، دلش را پر داد و از امام رئوف برای باقی روزهای عمرش آرامش خواست ؛ آرامشی كه می‌گوید حالا مدتهاست در زندگی اش جاری شده و این از بركت امام هشتم است.



كبوترهای حرم خیلی خوشبخت‌اند
الهام قادری اهل كرمانشاه است؛ برای او زیارت حرم امام رضا (ع) یعنی طی كردن فاصله دواستان دور از هم از غرب تا شرق كشور ؛ او اما تا به حال دوبار این فاصله 1384 كیلومتری را رفته و برگشته و هربار تا مدتها بعد از برگشت دلش همراهش نبوده ؛ « باید نابینا باشید و مثل یك نابینا وارد حرم آقا امام رضا شوید تا حال من و امثال من را بفهمید. واقعا توصیفش آسان نیست، عظمت آن فضا را ما از لحظه ورود حس می‌كنیم. چشم‌مان چیزی نمی‌بیند اما یك عطر خوبی توی فضا هست كه حس می‌كنیم، زمزمه‌های زائران دیگر را می‌شنویم، حال خوب‌شان را با چشم كه نمی‌بینیم اما انگار امواج این همه حس خوب به ما می‌رسد.»
حالا پنج سال از آخرین زیارت الهام 40 ساله می‌گذرد و او هنوز آن زیارت را با جزئیات خاطرش است:« برای ما نابیناها حس لامسه خیلی مهم است، داخل حرم هم خیلی جاها دیوارها و درها را لمس می‌كنیم و جلو می‌رویم، یادم است نزدیك یكی از درهای چوبی و بزرگ صحن انقلاب رسیده بودم كه دیدم دیگر نمی‌توانم جلوتر بروم. اصلا نمی‌توانستم قدم از قدم بردارم. همان جا تكیه دادم به در و نشستم روی زمین. یكی از خادم‌ها آمد و از حالم پرسید. گفتم خوبم، اما واقعتیش خوب نبودم، دلم می‌خواست مثل بقیه چشم داشتم و از این در كه می‌گذشتم و وارد حیاط صحن كه می‌شدم گنبد طلایی را روبه‌رویم می‌دیدم.. در زندگی ام شاید حسرت دیدن خیلی چیزها را داشته باشم، مثلا چهره پدر و مادرم، اما قطعا دیدن صحن و گنبد امام رضا هم یكی از این حسرت هاست...»
توی تصور الهام، گنبد آقا امام رضا بزرگ و طلایی است و كبوترها، همان‌هایی كه او هر بار صدایشان را شنیده و خودشان را ندیده، دورش پرواز می‌كنند:« اولین بار كه رفته بودم زیارت 10 ساله بودم و خیلی دلم می‌خواست مثل كبوترها بالای سر حرم پرواز می‌كردم. الان هم فكر می‌كنم آن كبوترها خیلی خوشبخت‌اند كه مهمان حرم هستند.»



روبه‌روی حرم می‌ایستم و نیت می‌كنم
   33 ساله است، جوان و پرانرژی. تقویم زندگی‌اش تا 22 سال پیش خیلی عادی ورق می‌خورده؛ روزهایی كه وقت احسان شریف مثل خیلی از بچه‌های هم‌سن وسالش به بازی می‌گذشت؛ 11 سالگی اما برای او با یك حادثه از راه رسید؛ یك لحظه و یك حادثه، زندگی او را به دو بخش تقسیم كرده؛ روزهای قبل و بعد از آن اتفاق. «آن اتفاق» كلمه‌ای است كه ما به كار می‌بریم، خود احسان اما براحتی درباره اش صحبت می‌كند: «روزهایی مثل همین روزها بود كه من بینایی‌ام را به طور كامل از دست دادم. تازه 11ساله شده بودم، خودم از جزئیات حادثه چیزی یادم نیست اما خانواده ام می‌گویند كه خیلی اتفاقی سرم به كمد برخورد كرد و به خاطر شدت ضربه، عصب بینایی هر دو چشمم را از دست دادم.»
او نابینایی را به همین سادگی شروع كرده اما روزگار برایش هیچ وقت ساده نگذشته؛ احسان ولی كم‌كم یاد گرفته كه چطور از پس خودش و كارهایش بربیاید. او اما به عنوان یك مشهدی، كسی كه همه عمرش را در مجاورت حرم مطهر علی ابن موسی الرضا(ع) زندگی كرده، یك حسرت بزرگ دارد و حدس این حسرت كار سختی نیست:« من هم مثل بقیه مردم خیلی وقتها دلم هوای زیارت می‌كند، دلم می‌خواهد مثل بقیه در لحظه تصمیم بگیرم كه برای زیارت بروم و نیم ساعت بعد داخل صحن باشم، اما به خاطر این مشكل نابینایی این امكان برایم وجود ندارد.»
او اما یادش نیست كه آخرین بار دقیقا چه زمانی برای زیارت رفته، دی ماه سال گذشته بوده یا قبل‌ترش؟! حالا اما خوشحال است كه در این روزهای عزیز قرار است مهمان آقا شود:« من اوایل كه نابینا شده بودم یك ذهنیتی از حرم داشتم، گنبد طلایی كه هنوز هم یادم است اما خیلی چیزهای دیگر از مسیری كه طی می‌كردیم برای رسیدن به صحن انقلاب، الان دیگر با آن جزئیات در خاطرم نیست.با این حال هنوز هم هرجای شهر مشهد باشم هروقت نیتی داشته باشم از همراهان و نزدیكانم می‌پرسم كه حرم كدام طرف است و برمی‌گردم رو به حرم و خواسته ام را به آقا امام رضا می‌گویم.»



دلم لك زده برای زیارت
ملیحه حلاج، یك دهه شصتی دیگر است، او را هم یك اتفاق به دنیای به ظاهر تاریك نابینایی وارد كرده؛ آن طرف این ماجرا اما حالا ملیحه است و یك دنیای بزرگ كه او با توانایی‌هایش ساخته ؛ برای ملیحه نابینایی در 16 سالگی و با یك بیماری از راه رسیده، درمان‌ها نتیجه نداده‌اند و او از همان موقع پا گذاشته به دنیای نابینایی و شده عضوی از جامعه نابینایان كشور. او هم مثل دوستانش بی‌تاب زیارت است؛ مخصوصا در این روزها كه حرم سیاه‌پوش شده و رنگ و بوی شهادت دارد:« دلم برای زیارت تنگ شده، خیلی وقت است كه به خاطر كرونا حرم نرفته‌ام و دلم لك زده برای آن لحظه‌ای كه وارد صحن اصلی می‌شوم.»
صحن اصلی شاید برای بقیه زائران با پنجره فولاد و ایوان طلایش شناخته شود، برای ملیحه اما ورود به این صحن، با یك حال عجیب از راه می‌رسد:« انگار یك نسیم می‌خورد توی صورتم بعد جلوتر كه می‌روم دلم تندتند می‌تپد و بعد یكدفعه آرام می‌شود.»
آرامشی كه جاری می‌شود توی وجودش و تا مدتها با اوست، چه وقتی توی خانه است، چه وقتی توی خیابان بالا و پایین می‌رود یا سر كار با ارباب رجوع سروكله می‌زند. او اما یك گلایه كوچك هم دارد، از زیارتی كه به نظرش می‌توانسته سهل تر باشد:« ما نابیناها همه ادعیه را به خط بریل می‌خوانیم، اصلا به شوق خواندن زیارت‌نامه و ادعیه مثل خیلی‌های دیگر داخل صحن می‌نشینیم اما خیلی وقت‌ها كتاب دعا به خط بریل به ما نمی‌رسد؛ چون تعدادشان در مجموع خیلی زیاد نیست و بعضی وقت‌ها دسترسی به آنها كار سختی است.»


با دست پر از زیارت برمی‌گردم
فاطمه نجفی فرخد، با یك مشكل مادرزادی، نابینا شده ؛ شبكیه چشم‌هایش مشكل داشته و كم كم سوی چشم هایش را برده؛ آنقدر كه حالا نابینای مطلق باشد. برای او هم زیارت یعنی عاشقی، یعنی با یك دل پر از نیاز و خواهش و تمنا بروی و دست پر با چهره‌ای پر امید و آرام برگردی. برای او اما زیارت آستان مقدس امام رضا(ع)، به یك خاطره ماندگار می‌رسد؛ خاطره‌ای كه بهتر است از زبان خودش بخوانید:« سن و سال زیادی نداشتم اما با همان شرایط كم بینایی دیدم كبوترانی بودند كه بالای سرم پرواز می‌كردند. یادم است آن موقع برایشان دانه برده بودیم و همه این تصاویر با جزئیاتش هنوز خاطر من مانده.» فاطمه اما دلش یك زیارت راحت با خیال آسوده می‌خواهد؛ یك زیارت بدون نیاز به همراه:« ما نابیناها برای مسیریابی خیلی به دیوار نیازمندیم؛ هرجا دیوار باشد می‌توانیم آهسته آهسته جلو برویم اما صحن‌های حرم جدیدا آنقدر بزرگ ساخته شده اند كه به طور كامل مسیر را گم می‌كنیم و به سختی جلو می‌رویم.»
او دلش می‌خواهد حرم هم برای زیارت نابینایان تمهیداتی را فراهم می‌كرد؛ مثل همان سنگفرش مخصوص كه می‌تواند در این روزها گره‌گشای مشكلاتش باشد. برای او هم كمبود كتاب‌های ادعیه به خط بریل، یك دغدغه بزرگ است: «كتاب‌های ادعیه و مناجات‌نامه‌ها اگر به خط بریل باشند خیلی سنگین می‌شوند؛ به خاطر همین ما نمی‌توانیم همراه خودمان به حرم ببریم و باید از كتابهای موجود خود حرم استفاده كنیم.»
برای فاطمه اما زیارت یعنی یك حال خوب ِ غیرقابل توصیف: «شاید زائران دیگر یك گوشه بنشینند و از دور زیارت كنند اما من حس می‌كنم حتما باید ضریح را لمس كنم یا حداقل دستم به پنجره فولاد برسد.»




دغدغه ما ایجاد یك زیارت دلچسب برای زائران نابیناست
جواد رضایی سیستانی ، جانباز نابینای دفاع مقدس و مدیرعامل جامعه نابینایان ثامن‌الائمه خراسان رضوی :
یكی از دغدغه‌های موسسه ما غیر از بحث‌های آموزشی، توانبخشی ، مددكاری و حتی چاپ كتب ادعیه مورد نیاز نابینایان، بحث مناسب‌سازی معابر شهری برای دسترسی بهتر نابینایان به امكانات مختلف شهر بوده است و به همین دلیل همواره پیگیر بوده‌ایم كه این موضوع را با كمك شهرداری حل كنیم. در همین راستا به دلیل همجواری با حرم مطهر ثامن الائمه، یكی از نیازهایی كه هم برای دوستان نابینا جنبه معنوی دارد و هم بركات بسیار، بحث دسترسی آنها به حرم مطهر است و رسیدگی به این موضوع نه فقط برای نابینایان ساكن مشهد كه برای زوار نابینای سراسر كشور هم حائر اهمیت است. البته در خود حرم مناسب‌سازی‌های بسیاری برای سایر معلولان انجام شده است برای مثال هرجا پله‌ای هست حتما یك رمپ هم برای دوستان سالمند یا معلول كه از ویلچر استفاده می‌كنند تعبیه شده كه دسترسی بهتری به حرم داشته باشند.  اما نكته اینجاست كه دوستان نابینا با پله مشكلی ندارند، ولی موانعی كه در مسیر سر راهشان است برایشان مشكل ایجاد می‌كند، مثل آبخوری‌های متعدد، ستون‌هایی كه خیلی جاها هستند و... همه اینها مواردی است كه می‌تواند مانع دسترسی آسان آنها بشود و آنها را مجبور می‌كند كه همیشه با یك همراه به زیارت بروند. درحالی كه ما در جامعه نابینایان همواره در تلاشیم كه آنها را به سمت استقلال هدایت كنیم.  موضوع دیگر بحث محدود بودن كتب ادعیه به زبان بریل یا زیارتنامه‌های درشت خط برای دوستان كم‌بینا بود كه در نهایت همه اینها باعث شد یك طرح هشت ماده‌ای را با هدف ایجاد شرایط یك زیارت دلچسب و بدون دغدغه برای زائران نابینا آماده كنیم و به معاونت تبلیغات حرم مطهر ارائه بدهیم؛ برای مثال یكی از بند‌های این طرح، ایجاد سامانه اطلاع‌رسانی حضور زائران نابینا به خادم یاران در حرم بود كه امیدواریم هرچه زودتر محقق شود. با تمام این تفاسیر، این چهارمین سالی است كه در روز جهانی عصای سفید دوستان نابینای ما مهمان حرم مطهر می‌شوند. دو سال اول با عنایت خود حجت‌الاسلام رئیسی مراسم روز نابینایان در سالن مركزی اجتماعات آستان قدس برگزار شد و دوستان ما مورد لطف شخص ایشان قرار گرفتند. سال گذشته مراسم با عنایت آقای مروی تولیت خود آستان برگزار شد و دوستان ما از موهبت زیارت و ناهار مهمانسرای حضرت بهره مند شدند. اما امسال به خاطر شیوع ویروس كرونا، یك جمع كوچك 250 نفره از نابینایان دو روز زودتر مهمان حرم شدند كه در هرحال برای بچه‌های نابینا با حس و حال خوبی همراه بود.