پهلوانان کشتی آزاد و فرنگی و غرور ملیای که رقم زدند
جهان در خاک ایران
قربونت برم آقاجون؛ بابام رو میگم. همین طوری که هی سر تکون میداد میگفت:«این تیلور، تیلور، اسمش چیه مرتضی؟» گفتم: تیلور آقاجون. گفت حسن میبرتش! گفتم: ایشالا. دوباره گفت:«اگه نبره چی؟» گفتم توکل برخدا. کمی چشماش خیس شده بود. احساس کردم دلش شکست. نزدیک اذان بود و همیشه عادت داره قبل از اذان سجاده پهن میکنه،
نماز میخونه،دعا میکنه تا اذان رو بگن. سر از سجده
که آورد بالا گفت:«نذر کردم اگر ببره چند تا نمک بدم به در و همسایه.
نذرهای نمک من رد خور نداره.»
فینال حسن یزدانی با تیلور. جرات نمیکردم بهش زنگ بزنم. به مادرم گفته بودم یکی از قرصهای فلوکستین رو بهش بده بخوره تا استرس نکشه، اما نخورده بود. هنوز هم ته لهجه مشهدیاش را دارد. مادرم ازش فیلم گرفته بود و فرستاد توی گروه خانوادگی که داریم. هی داره میزنه روی پاش و میگه:«خدا یک کاری بکن. خدا دل این بچه رو نشکون. خدا رو سفیدمون کن.» و خدا نه فقط حاج علی ما که مردم ایران را رو سفید کرد. کشتی بیجهت مهم شده بود. بازی برد و باخت دارد و چیزی با یک شکست تمام نمیشود. این را همیشه گفتهام اما وقتی آدمهایی مثل پدرم را میبینم میگویم:«کاش یکی مثل یزدانی
هیچ وقت نبازد.»
از بد ماجرا لحظه کشتی گرفتن یزدانی در مترو بودم. کاری پیش آمده بود و ساعتها بههم ریخته بود. چارهای نبود اما موبایل که بود. پخش زنده (با قطعیهای زیاد در داخل مترو). نه فقط من که خیلیهای دیگر موبایل به دست داشتند کشتی میدیدند. مترو آرام میرفت و گمان این بود که راننده قطار هم داشت کشتی میدید! فضا پر شده بود از صدای هادی عامل «شیر مادر و نان پدر حلالت دلاور.» آنتن نمیداد لامصب! صحنه ایستاده بود روی سرشاخ شدن دو نفر که یکی از آن ته داد زد:«صلوات.» این صلوات کد پیروزی بود و یزدانی تیلور را برده بود.
بار، روی دوش یزدانی بود قبول؛ اما به قول یکی از رفقا «مدال کامران قاسمپور هم چسبید.» راست میگوید. حتی مدالی که زارع گرفت و تاج پادشاهی را روی سرش گذاشت. تازه این آزادکاران ایران بودند. فرنگی که برای خودش محشری است.
دیروز رقابتهای جهانی هم با نایب قهرمانی فرنگیکاران کشورمان تمام شد. ما ماندیم و یک مشت ستاره پرامید از نسلی جدید که قرار است تا سالهای سال برای ایران در جهان آقایی کنند. این روزها هر جا میروی همه از کشتی میگویند. فوتبال هم چاشنی کار است اما تعارف که نداریم حرف برجسته روز، کشتی است و بس که اگر نبود پسرخالهام زنگ نمیزد که بگوید:«امیرعلی را میخواهم ببرم باشگاه کشتی. آشنا سراغ داری؟»
این حس خوب، این حال خوب تقدیم به همه مردم ایران. مردمی که درگیر هزار و یک مشکل هستند اما با این دلاوریها و مدالها شاد میشوند. آنهایی که شاید خودشان آهی در بساط نداشته باشند اما دلشان میلرزد اگر کشتیگیرشان مدال نگیرد. کلیشهای میشود اما اشکالی ندارد، خدا قوت پهلوانان، شیرمادر و نان پدر حلالتان. دم همه شما گرم. دلمان را شاد کردید. خدا دلتان را شاد کند. این مردم لحظهای از لبخندی که زدند را مدیون شما هستند. مدیون شما.
نماز میخونه،دعا میکنه تا اذان رو بگن. سر از سجده
که آورد بالا گفت:«نذر کردم اگر ببره چند تا نمک بدم به در و همسایه.
نذرهای نمک من رد خور نداره.»
فینال حسن یزدانی با تیلور. جرات نمیکردم بهش زنگ بزنم. به مادرم گفته بودم یکی از قرصهای فلوکستین رو بهش بده بخوره تا استرس نکشه، اما نخورده بود. هنوز هم ته لهجه مشهدیاش را دارد. مادرم ازش فیلم گرفته بود و فرستاد توی گروه خانوادگی که داریم. هی داره میزنه روی پاش و میگه:«خدا یک کاری بکن. خدا دل این بچه رو نشکون. خدا رو سفیدمون کن.» و خدا نه فقط حاج علی ما که مردم ایران را رو سفید کرد. کشتی بیجهت مهم شده بود. بازی برد و باخت دارد و چیزی با یک شکست تمام نمیشود. این را همیشه گفتهام اما وقتی آدمهایی مثل پدرم را میبینم میگویم:«کاش یکی مثل یزدانی
هیچ وقت نبازد.»
از بد ماجرا لحظه کشتی گرفتن یزدانی در مترو بودم. کاری پیش آمده بود و ساعتها بههم ریخته بود. چارهای نبود اما موبایل که بود. پخش زنده (با قطعیهای زیاد در داخل مترو). نه فقط من که خیلیهای دیگر موبایل به دست داشتند کشتی میدیدند. مترو آرام میرفت و گمان این بود که راننده قطار هم داشت کشتی میدید! فضا پر شده بود از صدای هادی عامل «شیر مادر و نان پدر حلالت دلاور.» آنتن نمیداد لامصب! صحنه ایستاده بود روی سرشاخ شدن دو نفر که یکی از آن ته داد زد:«صلوات.» این صلوات کد پیروزی بود و یزدانی تیلور را برده بود.
بار، روی دوش یزدانی بود قبول؛ اما به قول یکی از رفقا «مدال کامران قاسمپور هم چسبید.» راست میگوید. حتی مدالی که زارع گرفت و تاج پادشاهی را روی سرش گذاشت. تازه این آزادکاران ایران بودند. فرنگی که برای خودش محشری است.
دیروز رقابتهای جهانی هم با نایب قهرمانی فرنگیکاران کشورمان تمام شد. ما ماندیم و یک مشت ستاره پرامید از نسلی جدید که قرار است تا سالهای سال برای ایران در جهان آقایی کنند. این روزها هر جا میروی همه از کشتی میگویند. فوتبال هم چاشنی کار است اما تعارف که نداریم حرف برجسته روز، کشتی است و بس که اگر نبود پسرخالهام زنگ نمیزد که بگوید:«امیرعلی را میخواهم ببرم باشگاه کشتی. آشنا سراغ داری؟»
این حس خوب، این حال خوب تقدیم به همه مردم ایران. مردمی که درگیر هزار و یک مشکل هستند اما با این دلاوریها و مدالها شاد میشوند. آنهایی که شاید خودشان آهی در بساط نداشته باشند اما دلشان میلرزد اگر کشتیگیرشان مدال نگیرد. کلیشهای میشود اما اشکالی ندارد، خدا قوت پهلوانان، شیرمادر و نان پدر حلالتان. دم همه شما گرم. دلمان را شاد کردید. خدا دلتان را شاد کند. این مردم لحظهای از لبخندی که زدند را مدیون شما هستند. مدیون شما.
تیتر خبرها
-
فداکاری یک دهه نودی شجاع
-
دوری و دوستی با چربیها
-
پیشنهادهایی برای آقای رئیس
-
جهان در خاک ایران
-
به دنبال یک بودجه عملیاتی
-
یاران نوجوان مختار
-
روانی که به هم ریخت
-
رویکرد محیطزیستی جوایز علمی نوبل 2021
-
نمایش روی آب
-
ایران، کشتی و غرور ملی
-
کاش قهرمان ما باشید
-
وزیر خارجه سوریه: از گفتوگوی ایران و عربستان استقبال میکنیم