بیابان تاتارها
نام سروش حبیبی به عنوان مترجم روی هر کتابی به نوعی اعتبار آن کتاب است. یک ویژگی که به هر مخاطب این نوید را میدهد که با داستانی جذاب روبهروست. همین موضوع هم درباره کتاب «بیابان تاتارها» نوشته دینو بوتزاتی مصداق دارد. کتابی که توسط انتشارات ماهی منتشر شده است.
نویسنده در رمان بیابان تاتارها، سرگذشت افسر جوانی به نام دروگو در قلعه باستانی را روایت میکند. جیووانی دروگو، ستوان جوانی است که برای خدمتکردن به یک پادگان مرزی قلعه باستانی اعزام میشود. جایی که از شهرش بسیار دور است و به دلیل این که خیلی کوچک و دورافتاده و خلوت است، پادگان ثانویه محسوب میشود. قلعهای که یک طرف آن مشرف به دشت وسیع و بیآب و علفی است که افسانههای زیادی در مورد آن جریان دارد و درست در داخل خود قلعه گفته میشود دیر یا زود دقیقا از این دشت خواهد بود که حمله مردمان تاتار رخ میدهد. به همین دلیل، این دشت صحرای تاتارها نامیده شده است.
دروگو ابتدا قصد داشت چند ماه آنجا اقامت داشته باشد. اما به محض ورود به قلعه فهمید که آنجا دچار افسردگی و پوچی میشود و باید هر چه سریعتر از آن قلعه برود. در آن قلعه نه از زندگی روزمره مثل باقی انسانها خبری بود و نه از جنگ و دفاع از میهن و سلحشوری که به واسطه آن زندگی خود را از دست رفته دید. در واقع، قلعه به گونهای بود که گویی مکانی نهتنها از نظر فیزیکی بلکه از نظر زمانی از دنیا جدا شده است. گویی زمان به گونه دیگری جریان داشت. دروگو و همراهانش متوجه گذشت روزها، ماهها وسالها نمیشوند و نمیفهمند که آنها تمام بهترین دوره زندگی خود را در این مکان میگذرانند.
دروگو ابتدا قصد داشت چند ماه آنجا اقامت داشته باشد. اما به محض ورود به قلعه فهمید که آنجا دچار افسردگی و پوچی میشود و باید هر چه سریعتر از آن قلعه برود. در آن قلعه نه از زندگی روزمره مثل باقی انسانها خبری بود و نه از جنگ و دفاع از میهن و سلحشوری که به واسطه آن زندگی خود را از دست رفته دید. در واقع، قلعه به گونهای بود که گویی مکانی نهتنها از نظر فیزیکی بلکه از نظر زمانی از دنیا جدا شده است. گویی زمان به گونه دیگری جریان داشت. دروگو و همراهانش متوجه گذشت روزها، ماهها وسالها نمیشوند و نمیفهمند که آنها تمام بهترین دوره زندگی خود را در این مکان میگذرانند.