رویایی که کابوس شد

اعترافات هولناک دختر جوان که سناریوی قتل پیرمرد تنها را اجرا کرد

رویایی که کابوس شد

مرد جوان وقتی فهمید پیرمرد وضع مالی خوبی دارد، سناریوی قتل او را طراحی كرد. به همین خاطر دختر جوان را به خانه‌اش فرستاد تا بتواند نقشه را اجرا كند؛ نقشه‌ای كه جنایتی هولناك را در كرج رقم زد. در «پشت صحنه یك جنایت» این هفته این پرونده را در گفت‌وگو با رئیس پلیس آگاهی البرز بررسی كرده و پای صحبت‌های دختر جوان نشستیم و او از شرایطی گفت كه از یك دختر 27 ساله مجرمی خطرناك ساخت.
سرهنگ محمد نادربیگی، رئیس‌پلیس آگاهی استان البرز در تشریح این پرونده به خبرنگار جام‌جم گفت: چندی قبل شكایتی درباره ناپدید شدن مرد سالخورده‌ای در پلیس آگاهی مطرح شد. این مرد به تنهایی در خانه‌ای اجاره‌ای در گوهردشت زندگی می‌كرد. با غیبت طولانی او، یكی از بستگانش به موضوع مشكوك می‌شود و ماجرا را به پلیس اطلاع می‌دهد. ماموران تحقیقاتی را در این باره آغاز كردند و احتمال دادند او قربانی جنایتی شده باشد. به همین خاطر پرونده در اختیار اداره ویژه قتل قرار گرفت.
وی ادامه داد: كارآگاهان در تحقیقات محلی دریافت دختر جوانی به خانه این پیرمرد رفت‌و‌آمد داشته كه با كشف این سرنخ تحقیقات را روی این دختر متمركز كردیم. هیچ ردی از او در دست نبود. در شاخه دیگری از تحقیقات مشخص شد  این مرد خودرویی گرانقیمت در پاركینگ خانه‌اش داشته كه این خودرو هم ناپدید شده است. این بار تحقیقات را روی خودرو متمركز كرده و پی بردیم كه خودرو فروخته شده است. با دستور قضایی تحقیقات گسترده‌ای ادامه پیدا كرد و سرانجام رد دختر 27 ساله را پیدا كرده و او را در منطقه‌ای در كرج دستگیر كردیم. این دختر در تحقیقات لب به اعتراف گشود و به كشتن پیرمرد با همدستی مردی اعتراف كرد كه همدستش هم خیلی زود دستگیر شد. در ادامه مشخص شد، آنها با جعل سند خودرو را فروخته‌اند و قصد داشتند حساب بانكی پیرمرد را خالی كنند. در ادامه تحقیقات سه متهم دیگر كه در جعل مدارك نقش داشتند شناسایی و دستگیر شدند.
رئیس‌پلیس آگاهی استان البرز ادامه داد: متهمان بعد از قتل جسد را به خانه‌ای ویلایی در شمال كشور برده و دفن كرده بودند كه این خانه شناسایی و با راهنمایی متهمان جسد پیرمرد كشف و به پزشكی قانونی منتقل شد. دو متهم با اعتراف به مشاركت در این قتل با دستور قضایی صحنه جنایت را بازسازی كردند و روانه زندان شدند.
سرهنگ نادربیگی خاطرنشان كرد: «این جنایت ریشه در زندگی نابسامان دختر جوان و ورود او به رابطه‌ای خارج از عرف دارد كه پس از دوستی با مردی متاهل به سمت ارتكاب قتل و مصرف قرص‌های اعتیادآور می‌رود. او تصور می‌كرد هیچ‌وقت پلیس او را دستگیر نمی‌كند و می‌تواند با سهم خود زندگی آرامی تشكیل دهد، در حالی كه همكارانم در پلیس آگاهی در این مدت به صورت شبانه‌روزی روی این پرونده كار کرده و عاملان جنایت را دستگیر كردند.»



جنایت هایی كه ریشه
در گذشته قاتل دارد

 در موضوعات مرتبط با جرم‌شناسی ناگزیر به بررسی‌گذشته فرد از دوران کودکی و نوجوانی تا سن بلوغ هستیم. بر اساس قانون، آیین دادرسی‌کیفری که از سال 94 لازم الاجراست، سازمان پزشکی قانونی برای مرتکبان جرم، پرونده شخصیت تشکیل می‌دهد که حاوی اطلاعاتی از سیر زندگی فرد، علل ارتکاب جرم، تمایل به ارتکاب جرم، علت عادی‌سازی جرم و در نهایت چگونگی غلبه به وجدان و ارتکاب جرم است تا برای قاضی که می‌خواهد رای صادرکند، پرونده شخصیت مجرم نیز موجود باشد. با توجه به این نکات، مشخص است‌که این فرد دوران کودکی خود را چگونه سپری‌کرده، با چه عقده‌ها و ناهنجاری‌هایی روبه‌رو بوده، چه آرزوهایی داشته، با چه بی‌توجهی‌های مکرری مواجه بوده و چه سرزنش‌هایی‌ شنیده است.  با در نظرگرفتن این اطلاعات، در جرم‌شناسی، بحثی تحت عنوان تئوری سرزنش وجود دارد که اگر فردی به هر علتی مورد سرزنش‌های مکرر همسالان خود قرار گیرد و از ویژگی‌های سایر همسالان خود مانند داشتن پدر و مادر، تمکن مالی و دارا بودن شغل مناسب محروم باشد، مجموع این عوامل موجب می‌شود این فردکاملا در جهت مغایربا اهداف جامعه پیش برود. در کنار این موضوع، تئوری برچسب‌زنی را هم داریم. یعنی هر چه انگ و عناوین مجرمانه مختلف به فرد چسبانده شود، فرد خواه ناخواه با آن برچسب‌ها درگیر می‌شود.از لحاظ جامعه‌شناسی، این فرد هرگز با جامعه سازگار نبوده است. اگر فردی ناسازگار با اجتماع، یک بار جرمی را انجام دهد و جامعه به هردلیلی نتواند او را به‌خود برگرداند، چنین شخصی در جهت ناسازگاری با جامعه پیش می‌رود. پس در عمل با فردی مواجه هستیم که یک‌بار ناسازگاری اجتماعی داشته و فعل ضد اجتماعی انجام داده است. در چنین شرایطی، جامعه موظف است این فرد را به آغوش خود برگرداند. اما نه اطرافیان و نه دوستانش، قدمی برای کمک به او برنداشته‌اند. حتی کسانی‌که به قصد تمتع جنسی با او رابطه برقرار کرده‌اند نیز قصد کمک نداشته و صرفا به لذت خود می‌اندیشیدند. از بعد روان‌شناسی، اگر فردی قدرت تجری و عصیان در خود ایجادکند، در دفعات اول، خیلی راحت می‌تواند مرتکب جرم و گناه شود. حال هر چه این گناه و جرم بیشتر تکرار شود، در دفعات بعد، راحت‌تر می‌تواند مرتکب آن فعل مجرمانه شود و پس از مدتی برای او عادی‌سازی می‌شود؛ تا حدی‌که بدون انجام گناه نمی‌تواند زندگی کند.تمام این نابهنجاری‌ها در حالی رخ داده که اگر عشق و علاقه و تعهدی میان این فرد و یکی از مردانی‌که با آنها رابطه داشته، وجود داشت، مسلما به تعهد آن باقی می‌ماند، اما او هرگز طعم وجود یک تعهد در رابطه را درک نکرده است. تمام قصد این فرد از برقراری روابط، کسب منافع مالی بوده، نه ادعای جوانی‌کردن‌که آن را مطرح‌کرده است. ضمن اینکه، خانم‌ها معمولا مرتکب قتل نمی‌شوند، بلکه بیشتر مرتکب جرم فسفری- یعنی به‌کار بردن حیله و نیرنگ -به‌جای ارتکاب جرم کلسیمی- استفاده از زور بازو- می‌شوند. در این قتل هم این زن نبوده که مرتکب قتل شده، بلکه از مرد همراهش خواسته پیرمرد را به قتل برساند. آخرین بحث در خصوص توجیهاتی است‌که بسیاری از مجرمان مطرح کرده و می‌گویند گذشته نامطلوب باعث شده تا از مسیر درست خارج شوند. هر مجرمی جرم خود را توجیه می‌کند که این یک موضوع طبیعی است. علت این‌که برخی مجرمان اصلاح نمی‌شوند این است که قصور خود را نمی‌پذیرند. برخی جرم‌شناسان مدعی بودند که حتی ژنتیک نیز در ارتکاب جرم موثر است، اما واقعیت ندارد.
جرم در نهایت اراده فرد برای ارتکاب آن است. افراد بسیاری فرزند طلاق هستند و در مناطق نامطلوب زندگی کرده‌اند، اما پیشرفت کرده و به مدارج بالا دست پیدا کرده‌اند. اینها توجیهات گناه است. خلاصه کلام این‌که به‌جای سرزش‌گناهکار بهتر است گناه را سرزنش‌کنیم. درست است که این فرد خود را در ارتکاب جرم ذی‌حق می‌داند، اما ما چقدر تلاش کرده‌ایم‌که او به جامعه برگردد؟!




به آخر خط رسیدم، نه آخر زندگی!
آثار زخم‌های روزگار را می‌توان در چهره‌اش دید، جوان است و بازداشتگاه پلیس را پایان خطی می‌داند كه سال‌هاست مسیر زندگی‌اش را روی آن بنا كرده است. بدون هیچ سانسوری سرگذشتش را تعریف کرده و ماجرای قتل را تشریح می‌كند. در ادامه گفت‌وگو با دختر جوان را می‌خوانید.
چند سال داری؟
27 سال.
درس خوانده‌ای؟
تا سوم راهنمایی درس خواندم . بعدش دیگر ادامه ندادم.
چرا؟
پدرم كه فوت شد، دیگر جا و مكان ثابتی نداشتم. خودم هم علاقه‌ای به درس نداشتم.
مادرت چه؟
وقتی پنج سالم بود به خاطر بیماری فوت شد. من هم به بهزیستی رفتم.
مگر پدرت زنده نبود؟
معتاد بود و نمی‌توانست از ما نگهداری كند. به همین خاطر به یك مركز بهزیستی در شمال تهران رفتیم.
چند تا بچه بودید؟
سه خواهر بودیم. یكی از خواهرهایم این شرایط را تحمل نكرد و خیلی زود ازدواج كرد.
پدرت هم بر اثر بیماری فوت شد؟
نه. سال 86 به دنبال ما در بهزیستی آمد و خواست عید كنارش باشیم. همراه پدرم به شیراز رفتیم. سیزده بدر در حال برگشت بودیم كه در جاده تصادف زنجیره‌ای رخ داد و فقط پدرم فوت شد.
چطور مستقل شدی؟
18 ساله بودم كه با زن مطلقه‌ای آشنا شدم. او خانه‌ای مجردی در جنوب تهران داشت و به خانه او رفتیم. سیما اهل مهمانی‌های شبانه بود و من هم همراهش به این مهمانی‌ها می‌رفتم. در این مهمانی‌ها با زنان و دختران آشنا شدم و تعداد دوستانم بیشتر شد.
برای رهایی از این وضع چرا ازدواج نكردی؟
چون دوست داشتم جوانی كنم. به همین دلیل وارد رابطه جدی با مردان نمی‌شدم. پدر و مادر نداشتم و نمی‌خواستم آنها این را سركوفت كنند و تو سرم بكوبند. از طرفی می‌خواستم آزاد باشم و دوست نداشتم در خانه بشینم و كهنه بچه بشورم.
به این وضع تا كی می‌خواستی ادامه بدهی؟
این اواخر واقعا خسته شده بودم. به اندازه كافی جوانی كرده بودم و دوست داشتم خانه و زندگی داشته باشم، آشپزی كنم و شب منتظر شوهرم باشم تا به خانه بیاید و با هم شام بخوریم.
چطور با مهران آشنا شدی؟
از طریق همین رفیق بازی و مهمانی‌ها.
می‌دانستی همسر و بچه دارد؟
بله. البته یك سال بود جدا از هم زندگی می‌كردند.
با این شرایط قبول كردی با او باشی؟
دوستش داشتم. او هم مرا دوست داشت. خانواده او می‌ دانستند كه ما به هم علاقه داریم.
می‌خواستید ازدواج كنید؟
نه. مهران برای دوستی خوب بود اما برای ازدواج نمی‌شد روی او حساب كرد.
همسرش هم از این رابطه اطلاع داشت؟
بله. یك‌بار سراغم آمد و خواست از زندگی مهران بیرون بروم تا سر زندگی‌اش برگردد. من هم قبول كردم. رابطه‌ام را با مهران تمام كردم اما او خودكشی كرد. دوباره برگشتم چون نمی‌خواستم خودش را به‌خاطر من بكشد.
او می‌دانست علاوه بر او با مردان دیگر هم در ارتباطی؟
مهران كسی نبود كه خرج مرا بدهد. حتی بعضی وقت‌ها از من پول می‌گرفت. یادم هست یك بار می‌خواست برای دخترش كادو بخرد، پول كادو را من به او دادم. او مرد پولكی بود و باید با پول او را نگه می‌داشتم. به همین خاطر از هر دو مشتم استفاده كردم.
یعنی چه؟
مهران را در یك مشتم نگه می‌داشتم و مردانی كه پول خرج می‌كردند را در مشت دیگرم. این‌طور عشق و علاقه‌ام با مهران بود و خرجم بر عهده مردان دیگر.
سابقه داری؟
نمی‌دانم سابقه چیست، اما برای تصادف و دعوا به دادسرا و كلانتری رفته بودم.
الان به چه اتهامی دستگیر شدی؟
با مهران مرد 70 ساله‌ای را برای تصاحب اموالش كشتیم.
مقتول را می‌شناختی؟
بله، اسمش رضا بود. حدود پنج ماه با هم دوست بودیم و به خانه‌اش رفت و آمد داشتم.
او همسن پدربزرگت بود.
مرد تنهایی بود و دوست داشت كسی كنارش باشد.
چطور با او آشنا شدی؟
دوستی داشتم كه شرایط مرا داشت. او ابتدا با رضا دوست شد. بعد از طریق او با رضا آشنا شدم. رضا به من علاقه داشت. وقتی فهمیدم دوستم از پیرمرد جدا شده است، من به او نزدیك شدم. مهران هم وقتی متوجه وضع خوب پیرمرد شد نقشه سرقت از او را طراحی كرد.
رضا از شرایط زندگی ات اطلاع داشت؟
تاحدودی واقعیت‌ها را به او گفته بودم. همیشه به من می‌گفت تنها هستم و پیشم بمان.
در این پنج ماه در خانه او بودی؟
نه. آدمی نبودم که این مدت در خانه او بمانم.
پس چطور بیرون می‌آمدی؟
به دروغ گفته بودم پرستارم و شب‌ها شیفت دارم. شب‌ها به این بهانه بیرون می‌آمدم.
مقتول از رابطه‌ات با مهران خبر داشت؟
به‌طور كامل نه. مهران را به‌عنوان دكتر معرفی كرده بودم. حتی چند بار پیرمرد تزریق داشت كه مهران به خانه‌اش آمد و تزریق را انجام داد.
درباره نقشه قتل بگو.
مهران ابتدا می‌خواست خودروی گران‌قیمت پیرمرد را سرقت كند اما رضا قطعا متوجه می‌شد كه من در سرقت نقش داشته‌ام و رابطه‌اش را تمام می‌كرد و دیگر پولی نمی‌داد.
مگر از او پول می‌گرفتی؟
ماهی حدود چهار میلیون تومان به من خرجی می‌داد.
منبع درآمدش از كجا بود؟
پولی در بانك سپرده بود و ماهی 27 میلیون تومان سود می‌گرفت. همین سپرده باعث شد مهران نقشه قتل را طراحی كند.
چقدر بود؟
یك میلیارد و 300 میلیون تومان.
قرار بود چطور آن را از بانك خارج كنید؟
با جعل مدارك.
پیرمرد كه خرجی‌ات را می‌داد و مشكلی نداشتی، چرا قبول كردی در نقشه قتل شركت كنی؟
همسر مهران وقتی فهمید او با من رابطه دارد مهریه‌اش را اجرا گذاشت و همه اموال دوستم را تصاحب كرد. مهران هروقت دعوا می‌كردیم این موضوع را توی سرم می‌كوبید. من هم برای این‌كه منتی روی سرم نباشد قبول كردم با او همكاری كنم تا بتواند به پول ازدست رفته‌اش برسد. پیرمرد به من گفته بود شناسنامه‌ات را بیاور تا اسمت را به‌عنوان دخترم در شناسنامه‌ام بیاورم و همه دارایی‌ام بعد از مرگم به تو برسد.
خب با این‌كار بدون قتل به اموال او می‌رسیدید.
مهران می‌گفت دروغ می‌گوید و این‌كار را نمی‌كند.
شب قتل چه اتفاقی افتاد؟
مهران متادون، ترامادول، مرگ موش و مشروبات الكلی خرید. مقداری از آنها را در مشروب ریخت و خواست آن را به پیرمرد بدهم. شب به خانه‌اش در گوهردشت رفتم. او برایم قرمه‌سبزی درست كرده بود. بعد از شام، رضا كه از نقشه‌مان خبر نداشت مشروب را خورد و حالش بد شد. گفتم الان به دكتر زنگ می‌زنم كه بیاید و معاینه‌ات كند. وقتی مهران آمد سم و ترامادول را در سرنگ ریخت و به او تزریق كرد كه باعث مرگ رضا شد.
بعد از مرگ دچار عذاب وجدان نشدی؟
شدم. او خیلی تنها بود و دلم برایش می‌سوخت.
بعد از قتل چه كردید؟
جسد را در صندوق عقب ماشین گذاشتیم و راهی شمال شدیم. ویلایی اجاره كردیم. در محوطه آنجا مهران چاله‌ای حفر كرد و جسد را آنجا دفن كردیم و بعد به تهران آمدیم.
سهم تو از پول‌های مقتول چقدر بود؟
قرار بود بعد از این‌كه حساب مقتول را خالی كردیم، 300 میلیون تومان به من بدهد تا با آن خانه‌ای بخرم و از اجاره‌نشینی راحت شوم. یك میلیارد هم به مهران می‌رسید.
چرا مساوی تقسیم نكردید؟
مهران قابل اعتماد نبود. اگر سهم بیشتری می‌خواستم احتمال داشت كه مرا دور بزند و هیچ پولی به من ندهد. حتی یك جا فكر كردم می‌خواهد مرا دور بزند كه به بانك رفتم تا حساب را ببندم كه قول داد سهم مرا می‌دهد. از طرفی هم همه كارهای جعل را او انجام می‌داد و حقش سهم بیشتری بود.
فكر نمی‌كردی سر تو را هم زیر آب كند؟
به این فكر نمی‌كردم.
توانستید حساب را خالی كنید؟
در یك قدمی آن بودیم كه دستگیر شدیم. البته مهران با جعل سند توانست ماشین مقتول را 50 میلیون زیر قیمت بفروشد. حتی می‌خواست پول ودیعه خانه را از صاحبخانه بگیرد.
فكر می‌كردی دستگیر شوی؟
نه. اگر مدیر ساختمان دخالت نمی‌كرد ماجرا لو نمی‌رفت.
در این مدت مهران را دیدی؟
بله، چندبار با هم رودررو شدیم.