گفتوگو با بهار ارجمند درباره تجربهاش از پیادهروی اربعین
در کربلا عشق تقسیم میکنند
همین اول بنویسم ؛ با این انگیزه صحبتهای بهار ارجمند درباره پیادهروی اربعین را بخوانید که او راستترین حرفها و حسهایش را درباره این سفر گفتهاست. راستش را بخواهید قبل از این گفتوگو تصور نمیکردم این بازیگر به این میزان عاشق خاندان نبوت باشد.حس راستگویی و اشتیاق و علاقهمندیاش به امام علی؟ع؟ و پسرانش؛ سیدالشهدا؟ع؟ و حضرت عباس؟ع؟ از هر کلمهاش پیدا بود. پنج سال قبل رفته به زیارت اما کلماتش پر از طراوت بود و تازگی. انگار الان در مسیر است و دارد آنچه را میبیند برایم توصیف میکند. تجربه ثابت کرده، کلماتی که غبار نمیگیرند، راستترین حرفها هستند. بهار ارجمند از نابترین حسهایش گفت و گاهی مکثی کرد و گفت اگر از این بیشتر بگویم دیگر لطفش از دست میرود.
اشتیاقش به سفر دوباره به کربلا و نجف آنقدر زیاد بود و بیریا که با خودم فکر کردم قسمت این بود که با او همصحبت شوم. اول که تلفن کردم گفت ساعت دو و نیم زنگ بزن صحبت کنیم. تلفن کردم در دسترس نبود، یک بار، دو بار... با خودم گفتم: عجب ! خب چرا قرار گذاشتی؟... یک ساعت بعد دوباره گرفتمش با دلخوری. جواب داد و عذرخواهی کرد که شارژ گوشیاش تمام و تلفنهمراهش خاموش شده. صحبت کردیم و او آنقدر حس زنده و با طراواتی از سفرش داشت که انگار هنوز در سفر است... .
سفر به کربلا را از من نگیرید
بهار، دختر زندهیاد انوشیروان ارجمند است و خواهر برزو. درباره سفرش به کربلا و شرکت در پیادهروی اربعین میگوید: سال 93 تصمیم داشتم به پیادهروی اربعین بروم.از مرز مهران و تا خود کربلا و نجف پیاده بروم.کارهایم را کردهبودم که به پدرم گفتم: میخواهم بروم. نگاهی و مکثی کرد و گفت: میشود، نروی؟ گفتم: چشم، نمیروم... روز بعد از اربعین پدرم فوت کرد... میخواهم بگویم حتی نطلبیدن این خاندان محترم هم خیر است.اگر آن سال رفتهبودم، زمان کمتری را با پدرم سپری کردهبودم آنهم در روزهای آخر عمرش.
بعد از مدتی به برنامه چلچراغ دعوت شدم برای بازی در چند اثر مذهبی. یکی از هدایای این برنامه
سفر به کربلا و پیادهروی اربعین بود. همانجا گفتم این سفر را از من نگیرید و چنین بود که قسمت شد سال 94 به پیادهروی اربعین بروم. آن سال با خانمها سوگل طهماسبی، آفرین عبیسی و رابعه مدنی همسفر بودم. با هواپیما رفتیم نجف و قرارمان این بود که در عمود 444 به دیگر هنرمندان بپیوندیم و از این عمود تا کربلا را پیاده برویم.
برای همه جا هست
جمعیت آنقدر زیاد بود که مبهوت شدهبودم. اما انگار برای همه جا بود، همه کنار هم در آرامش و اطمینان قدم برمیداشتیم. همه با هم مهربان بودیم. همه در دلمان ذکر میگفتیم هر کس با حال و هوای خودش. همانجا بود که باور کردم اثر انگشت این خاندان محترم و امام حسین؟ع؟ و یارانش برای هر کسی منحصر به فرد است. هر آدمی، بنا به دلش، بنا به روحیاتش، بنا به ایمانش با این خاندان ارتباط برقرار میکند و به آنها عشق میورزد و عشق آنها را دریافت میکند. درِ خانه مهر این خاندان به روی همه باز است. وقتی نزدیک حرم امامحسین؟ع؟ و حضرت عباس؟ع؟ رسیدیم فشار جمعیت زیاد شد.آنجا دیگر همه دوست داشتند به حرم برسند و به در و دیوارش دست بکشند.برخی میرسیدند و برخی نه؛ اما من که نرسیدم، دلخور نبودم چون باورم این بود که همه جمعیت که به آنجا رسیدهاند، عاشقاند و چه خوب که به معشوق رسیدهاند.آنقدر فضا پر از مهر بود و محبت همه به هم با مهر نگاه میکردند و حرف میزند و انگار به دیگران میگفتی: چه خوب که دستت به حرم رسید.از این بیشتر نمیتوانم بگویم، راستش را بخواهید کلمه کم میآورم. باید خودتان بروید و تجربهاش کنید. این سفر برای هر کسی منحصر بهفرد است.این سفر اشتراکات زیادی دارد، فضا یکی است، اتفاقات یکی است اما تجربهها متفاوت است.فقط میتوانم بگویم کربلا و نجف سرزمین عشق است و آنجا چیزی جز عشق تقسیم نمیکنند.
نجف؛ یکی از شریفترین شهرهای جهان
از ارجمند میپرسم؛ در این سفر چهرهای دیدید که در خاطرتان ثبت شده باشد و گاهی آن را به یاد بیاورید؟ میگوید: نجف که به زیارت حرم امام علی؟ع؟ رفتهبودم، خانم جوان هندی را دیدم که از حرم بیرون میآمد، لباس هندی به تن داشت و بخشی از موی بافتهاش از زیر شالش بیرون افتادهبود. برق عجیبی در چهرهاش بود وقتی از حرم بیرون آمد، دنبالش چندمتری رفتم، مثل پرندهای سبکوزن قدم برمیداشت و انگار روی زمین راه نمیرفت، در آسمانها بود. هنوز هم چهرهاش و آن حال و هوا را گاهی به یاد میآورم.حس بینظیری دارم از دیدن او در شهری که به نظرم یکی از شریفترین شهرهای جهان است.
از خوردن غذا در مسیر حرکتمان هم تجربهای بهیادماندنی دارم. ظهر بود و بهشدت گرسنه بودم. یکی از موکبهای عراقی غذایی میداد که نمیدانستم نامش چیست. یکی از دوستان برایم از آن غذا گرفت و آورد، عالی بود، خانمی در بین زائران راه میرفت، با ظرفی و ملاقهای در دست و در ظرفهایمان از همان غذا میریخت... کلا سفر به کربلا و پیادهروی اربعین بینظیر است.اگر کرونا نبود و امسال راه باز بود، حتما میرفتم.یکبار رفتن به این سفر کفایت میکند که برای همیشه مسافرش شوی.حتی سالهایی که نمیروی مدام با خودت میگویی: کاش میرفتم.از خدا میخواهم شر کرونا هر چه زودتر از سرمان کم شود و سال دیگر همه با هم برویم کربلا.
اشتیاقش به سفر دوباره به کربلا و نجف آنقدر زیاد بود و بیریا که با خودم فکر کردم قسمت این بود که با او همصحبت شوم. اول که تلفن کردم گفت ساعت دو و نیم زنگ بزن صحبت کنیم. تلفن کردم در دسترس نبود، یک بار، دو بار... با خودم گفتم: عجب ! خب چرا قرار گذاشتی؟... یک ساعت بعد دوباره گرفتمش با دلخوری. جواب داد و عذرخواهی کرد که شارژ گوشیاش تمام و تلفنهمراهش خاموش شده. صحبت کردیم و او آنقدر حس زنده و با طراواتی از سفرش داشت که انگار هنوز در سفر است... .
سفر به کربلا را از من نگیرید
بهار، دختر زندهیاد انوشیروان ارجمند است و خواهر برزو. درباره سفرش به کربلا و شرکت در پیادهروی اربعین میگوید: سال 93 تصمیم داشتم به پیادهروی اربعین بروم.از مرز مهران و تا خود کربلا و نجف پیاده بروم.کارهایم را کردهبودم که به پدرم گفتم: میخواهم بروم. نگاهی و مکثی کرد و گفت: میشود، نروی؟ گفتم: چشم، نمیروم... روز بعد از اربعین پدرم فوت کرد... میخواهم بگویم حتی نطلبیدن این خاندان محترم هم خیر است.اگر آن سال رفتهبودم، زمان کمتری را با پدرم سپری کردهبودم آنهم در روزهای آخر عمرش.
بعد از مدتی به برنامه چلچراغ دعوت شدم برای بازی در چند اثر مذهبی. یکی از هدایای این برنامه
سفر به کربلا و پیادهروی اربعین بود. همانجا گفتم این سفر را از من نگیرید و چنین بود که قسمت شد سال 94 به پیادهروی اربعین بروم. آن سال با خانمها سوگل طهماسبی، آفرین عبیسی و رابعه مدنی همسفر بودم. با هواپیما رفتیم نجف و قرارمان این بود که در عمود 444 به دیگر هنرمندان بپیوندیم و از این عمود تا کربلا را پیاده برویم.
برای همه جا هست
جمعیت آنقدر زیاد بود که مبهوت شدهبودم. اما انگار برای همه جا بود، همه کنار هم در آرامش و اطمینان قدم برمیداشتیم. همه با هم مهربان بودیم. همه در دلمان ذکر میگفتیم هر کس با حال و هوای خودش. همانجا بود که باور کردم اثر انگشت این خاندان محترم و امام حسین؟ع؟ و یارانش برای هر کسی منحصر به فرد است. هر آدمی، بنا به دلش، بنا به روحیاتش، بنا به ایمانش با این خاندان ارتباط برقرار میکند و به آنها عشق میورزد و عشق آنها را دریافت میکند. درِ خانه مهر این خاندان به روی همه باز است. وقتی نزدیک حرم امامحسین؟ع؟ و حضرت عباس؟ع؟ رسیدیم فشار جمعیت زیاد شد.آنجا دیگر همه دوست داشتند به حرم برسند و به در و دیوارش دست بکشند.برخی میرسیدند و برخی نه؛ اما من که نرسیدم، دلخور نبودم چون باورم این بود که همه جمعیت که به آنجا رسیدهاند، عاشقاند و چه خوب که به معشوق رسیدهاند.آنقدر فضا پر از مهر بود و محبت همه به هم با مهر نگاه میکردند و حرف میزند و انگار به دیگران میگفتی: چه خوب که دستت به حرم رسید.از این بیشتر نمیتوانم بگویم، راستش را بخواهید کلمه کم میآورم. باید خودتان بروید و تجربهاش کنید. این سفر برای هر کسی منحصر بهفرد است.این سفر اشتراکات زیادی دارد، فضا یکی است، اتفاقات یکی است اما تجربهها متفاوت است.فقط میتوانم بگویم کربلا و نجف سرزمین عشق است و آنجا چیزی جز عشق تقسیم نمیکنند.
نجف؛ یکی از شریفترین شهرهای جهان
از ارجمند میپرسم؛ در این سفر چهرهای دیدید که در خاطرتان ثبت شده باشد و گاهی آن را به یاد بیاورید؟ میگوید: نجف که به زیارت حرم امام علی؟ع؟ رفتهبودم، خانم جوان هندی را دیدم که از حرم بیرون میآمد، لباس هندی به تن داشت و بخشی از موی بافتهاش از زیر شالش بیرون افتادهبود. برق عجیبی در چهرهاش بود وقتی از حرم بیرون آمد، دنبالش چندمتری رفتم، مثل پرندهای سبکوزن قدم برمیداشت و انگار روی زمین راه نمیرفت، در آسمانها بود. هنوز هم چهرهاش و آن حال و هوا را گاهی به یاد میآورم.حس بینظیری دارم از دیدن او در شهری که به نظرم یکی از شریفترین شهرهای جهان است.
از خوردن غذا در مسیر حرکتمان هم تجربهای بهیادماندنی دارم. ظهر بود و بهشدت گرسنه بودم. یکی از موکبهای عراقی غذایی میداد که نمیدانستم نامش چیست. یکی از دوستان برایم از آن غذا گرفت و آورد، عالی بود، خانمی در بین زائران راه میرفت، با ظرفی و ملاقهای در دست و در ظرفهایمان از همان غذا میریخت... کلا سفر به کربلا و پیادهروی اربعین بینظیر است.اگر کرونا نبود و امسال راه باز بود، حتما میرفتم.یکبار رفتن به این سفر کفایت میکند که برای همیشه مسافرش شوی.حتی سالهایی که نمیروی مدام با خودت میگویی: کاش میرفتم.از خدا میخواهم شر کرونا هر چه زودتر از سرمان کم شود و سال دیگر همه با هم برویم کربلا.
تیتر خبرها
-
جنگیدیم تا پرچم قرمز بالا بماند
-
قدمهای اربعین در طریق کلمات
-
حبس سرمایهها در خاک
-
مختارنامه، هنر میرباقری است
-
گرچه دوریم...
-
در کربلا عشق تقسیم میکنند
-
ماه جنایتهای داغ
-
ماجــرای گــوی کوچــکی که تاریــخســاز شد
-
موشکها به پایتختها میرسند؟
-
انتقال پایتخت به ICU
-
محدودیتهای جدی و برخوردهای جدیتر
-
فعالیتهای مشکوک و پنهان عربستان
-
چالشهای قانونی بر سر راه معدن
-
برای حملونقل در تهران باید برنامهریزی کرد