مرثیه‌ای برای گندمزار «صالح»

گزارش خبرنگار اعزامی جام‌جم از اوضاع و احوال مردم اهواز و سوسنگرد كه خانه و مزارعشان زیر آب رفته است

مرثیه‌ای برای گندمزار «صالح»

همه آرایش دفاعی گرفته‌اند، با بیل، كلنگ و كیسه‌های خاك، خاكریز می‌سازند.‌ درست مانند 30 سال پیش كه جنگیده‌اند، حالا هم در جنگند. اگر دیروز با تفنگ و مسلسل از خاكشان دفاع می‌كردند، امروز با بیل و كلنگ به جنگ سیلی رفته‌اند كه خانه‌هایشان را تهدید می‌كند. از همه‌جای ایران هم به كمك آمده‌اند، حالا همه، از همه جای ایران جمع شده‌اند تا از خاك خوزستان دفاع كنند؛ درست مثل 30 سال پیش.

حال اهواز هنوز خوب نیست. آب از شمال و غرب وارد شهر شده است. حتی بعضی از خیابان‌های مركزی هم حالا آبگرفتگی دارد. آب كارون بالا آمده، درخت‌ها و جزیره‌های كوچك حالا زیر آب هستند. برگ درختان از آب سرك كشیده‌اند و خودشان را نشان می‌دهند. هنوز جا دارد تا آب به پل سفید برسد. ده دوازده متری پل تا سطح آب فاصله دارد. هرچند محلی‌ها می‌گویند سطح آب پایین رفته است، اما كارون هنوز هم پرآب و خروشان است.
آب كرخه هم بالا آمده است. تا همین چند ماه پیش، كرخه آن قدر كم‌عمق بود كه مردم حمیدیه به راحتی در بستر رودخانه راه می‌رفتند. حالا اما سطح آب به حدی بالاست كه تنها یك متر با پل شریعتی فاصله دارد. درخت‌های كنار را تا نیمه گرفته است. محلی‌ها می‌گویند زمین‌های كشاورزی زیر آب رفته است.‌
دورتادور رودخانه را با كیسه‌های خاك پوشانده‌اند. با این كه می‌گویند سطح آب پایین آمده، اما سه چهار خانه هنوز زیر آب است. گروه‌های جهادی هنوز بیل می‌زنند. تمام طول رودخانه را به عمق سه چهار متر سیل‌بند ساخته‌اند. هنوز هم در حال ساخت هستند. از كرمان آمده‌اند. تعدادشان بیست سی نفر است. یك نفرشان تا دوربین ما را می‌بیند، عصبانی می‌گوید: «آمده‌اید سلفی بیندازید، بازدید كنید و بروید؟» دلش پر است. می‌گوید دلش به حال مردم می‌سوزد. اگر این رودخانه لایروبی شده بود، خانه و زمین‌هایشان زیر آب نمی‌رفت. نگران بعد از رفتن خودش و گروهش است. از این كه بعد از رفتنش دوباره سطح آب بالا بیاید و آب به درون خانه‌هایی كه حالا دو سه متر بیشتر با آن فاصله ندارند برود.
اسمش اسماعیل است. با صورت آفتاب سوخته و دست‌هایی كه با بیل پینه‌بسته است، می‌گوید: «حق مردم این نیست.» اسماعیل هنوز هم عصبانی است. از او كه دور می‌شویم، تمام عصبانیتش را سر خاك خالی می‌كند. با فشار، بیل را پر از خاك می‌كند و می‌ریزد در گونی تمیزی كه حالا آماده شده تا روی گونی‌های دیگر قرار بگیرد.
​​​​​​​
 سیل تخلیه
بیشتر خانه‌های حاشیه رودخانه كرخه، در شهر حمیدیه سالم مانده‌اند، چند خانه اما زیر آب رفته است. آب زیر چند خانه هم رفته و دیوارها نم كشیده‌اند. محمد با مادرش زندگی می‌كند. تمام وسایل خانه را جمع كرده‌اند. شدت آب، كاشی‌های قرمزرنگ حمام را انداخته است. دیوار سفید را قهوه‌ای و سرامیك‌های زمین را شل كرده است. خانه محمد نوساز و بزرگ است. بوی نم اما از دیوارهای سرد به مشام می‌رسد. آن طرف، در پشت خانه محمد، خانه علی است. مرد چهل پنجاه ساله‌ای كه آب به درون خانه‌اش نفوذ كرده و خانه را گرفته است. سطح آب حالا پایین آمده است. علی اما خانه‌اش را تخلیه كرده و حالا با دو زن و 15 فرزند در دشت‌های اطراف زندگی می‌كند. علی اما شاكر است. دستانش را بالا می‌برد و با دشداشه طوسی‌اش، با پای برهنه به خانه می‌رود و وسیله‌ای را برای عیال برمی‌دارد.

 سیل سرمایه‌ام را برد
كنار ورودی شهر سوسنگرد بساط كرده‌اند، یك نفر خیار می‌فروشد، مردی ماهی‌هایی را كه صید كرده گذاشته برای فروش. پشت سرشان آب است. آب پشت سرشان تا همین چند روز پیش، زمین كشاورزی بوده است. جلوی در ادارات، كیسه‌های خاك چیده‌اند. بعضی از بانك‌ها حتی به در و پنجره ورودی بانك ایزوگام چسبانده‌اند. جلوتر راه را بسته‌اند. آب جاده را گرفته، جاده‌ای كه به پنج‌شش روستا می‌رسید حالا به زیر آب رفته است. درست مانند بسیاری از شهرهای دیگر، اینجا هم سیل‌بند زده‌اند. تا چشم كار می‌كند، گروه جهادی است. بیل می‌زنند، عرق می‌ریزند و سیل‌بند را بالاتر می‌برند. آن طرف‌تر، محلی‌های روستای سبحانیه برای جهادگران چای و آب خنك می‌آورند. صالح پیرمرد 70 ساله‌ای است كه در سایه نشسته است، حواسش هست تا به همه چای و آب برسد. او ده هكتار زمین كشاورزی داشته است. زمینی كه محصول گندمش تا دو روز دیگر آماده برداشت می‌شده حالا اما زیر آب رفته است. گندم‌های صالح همه در آب خفه شده‌اند. سر طلایی‌رنگ گندم‌ها بیرون است. قورباغه‌ها غورغور می‌كنند. ماهی‌ها هم درحال شنا هستند. صالح با فارسی دست‌و‌پا شكسته می‌گوید: «تمام سرمایه‌ام رفت. حالا حتی نان هم ندارم كه به زن و بچه‌ام بدهم.» از صالح می‌پرسم، چرا ماهی نمی‌گیری و نمی‌فروشی؟ او جواب می‌دهد: «این ماهی‌ها برای مردم است. ساختمان پرورش ماهی زیر آب رفته است.» بعد با دهان بی‌دندانش می‌خندد و دعوت می‌كند به خانه‌اش برویم. می‌گوید: «هنوز نان خالی دارم كه در سفره‌ام بگذارم.»
 زندگی زیر آب
روستای هوفل در امتداد روستای صالحیه سوسنگرد است. در اینجا هم آب جمع شده است. زمین‌های كشاورزی در اینجا هم رفته‌اند زیر آب. مردم آسفالت و خیابان را كنده‌اند تا خاك پر كنند و با آن سد بسازند. حسون بنداوری، كشاورز است. روی خاكریزی كه به اندازه پنج، شش متر می‌رسد ایستاده و با افسوس به زمین‌هایی كه حالا زیر‌آب است، نگاه می‌كنند و با لهجه غلیظ عربی می‌گوید: «تمام زمین‌هایم زیر آبند.» با دست زمین‌هایش را نشان می‌دهد. آنجا گندم كاشته بودم. آن طرف هم نیشكر. حالا اما فقط آب است و آب. كمی دورتر، حسن و محسن قایقشان را در آب انداخته‌اند و ماهی صید می‌كنند. محسن می‌گوید: «مجبوریم به خانواده‌مان غذا برسانیم.» كمی دورتر از این روستا، پنج روستای دیگر هم است. روستاهایی كه حالا همه‌شان را سیل گرفته است. سقف خانه‌ها پیداست. محسن می‌گوید: «چند روز پیش كه آب بالا آمد، روستاها هم رفتند زیر آب.»‌ محسن و حسین تا خبر را شنیدند، قایقشان را راه انداختند و به كمك مردم رفتند. همان زمان با قایق كوچكشان جان 500 نفر را نجات دادند. حالا روستاها خالی از سكنه است. مردم به خانه اقوام رفته‌اند یا در بیابان چادر زده‌اند. آن طرف ساختمان تازه‌ساز دبیرستان دخترانه زیر آب است. آب راه مدرسه را گرفته و به درون ساختمان نوساز نفود كرده است. مدرسه‌ای كه تا چند روز دیگر باید افتتاح می‌شد حالا به استقبال آب رفته است.