بی‌کیفیت‌های دوست‌داشتنی!

امسال کدام آثار فرهنگی توانستند با وجود کیفیت نه چندان قابل قبول به فروش فوق‌العاده دست پیدا کنند؟

بی‌کیفیت‌های دوست‌داشتنی!

نه فقط در ایران بلکه در همه جای جهان محصولات عامه‌پسند، مخاطبان و طرفداران زیادی دارند و حسابی می‌فروشند تا آنجا که شاید بتوان این گزاره را از سوی دیگرش طرح کرد و گفت آن دسته از آثاری که در یک دوره زمانی مشخص با استقبال گستره قابل توجهی از مخاطبان روبه رو می‌شوند، عامه‌پسند به حساب می‌آیند و طبیعی است که در زمره آثار پرفروش قرار می‌گیرند. ناگفته پیداست که یک محصول فرهنگی برای جلب نظر بخش زیادی از مخاطبان، باید که در درجه و مرتبه‌ای از سادگی باقی مانده و خیلی به عمق معانی و موضوعات نزدیک نشود؛ اما این لزوما به معنی بی‌کیفیت یا معیوب بودن یک اثر نیست و این مهم ترین و اصلی‌ترین حرف ماست در این نوشته؛ در‌واقع از همین جا اگر با این تعریف از عامه‌پسند بودن یک اثر موافق هستید و مرز باریک بین عامه‌پسندی و بی‌کیفیتی را قبول دارید، ادامه این گزارش را بخوانید تا دریابید در طول سالی که آخرین روزهایش را پشت سر می‌گذاریم چه آثاری در عرصه فرهنگ و هنر به بازار عرضه شده‌اند که از کیفیت لازم برخوردار نبوده‌اند؛ ولی متاسفانه با استقبال قابل توجه روبه رو شده‌اند و به دلایلی در زمره پرفروش‌ها قرار گرفته‌اند.

بینوایان رو و پشت صحنه
سالی که از سر گذراندیم، برای فرهنگ‌دوست‌های جدی‌تر و عمیق‌تر هم سال عجیبی بود.
اهالی تئاتر، چه تولیدکنندگان نمایش چه تماشاگران آن، همیشه از فرهیخته‌ترین‌های عالم هنر به حساب می‌آمدند اما پای بی‌کیفیت‌های گران در سال 98 به صحنه هم باز شد؛ نمایش‌هایی مانند اولیور توئیست، بینوایان و مری‌پاپینز به عنوان آثار موزیکال با بلیت‌های بسیار گران به مخاطبان عرضه شد و یک گونه تئاتری را برای همیشه در تئاتر ایران به وجود آورد به نام نمایش‌های لاکچری. وقتی بلیت یک تئاتر به 300 هزار تومان برسد، معلوم است که صدای هنرمندان پیشکسوت و حتی وزیر ارشاد هم در می‌آید. مهر ماه بود که سید عباس صالحی  در توئیترش نوشت: « تئاتر لاکچری، تیر خلاص به این هنر مردمی است. اداره کل هنرهای نمایشی با هم‌اندیشی و همیاری خانه تئاتر، حریم صحنه را از آن مصونیت دهد»
گران بودن قیمت بلیت این نمایش‌ها فقط بخشی از کلاه گشادی بود که بر سر بسیاری از تماشاگران تئاتر رفت، بخش دیگری از این کلاه با نمد بازار سیاه و طمع مخاطبان ساخته می‌شد و همه اینها در حالی بود که بسیاری از این نمایش‌ها با استانداردهای جهانی تئاترهای موزیکال فرسنگ‌ها فاصله داشتند.





معسومیت کتاب یا کتاب‌خوان معصوم!

در بخش کتاب و ادبیات، گوش علاقه‌مندان ساده اما طور دیگری بریده شد؛ ماجرا فقط این نبود که مثلا «راز رخشید برملا شد» به‌نویسندگی علی سلطانی، توانست در چهار روز اول سی‌و دومین نمایشگاه کتاب تهران، برای ۵ بار تجدید چاپ شود و راز این پرفروش شدن چیزی نبود جز تبلیغات گسترده اینستاگرامی. یا مثلا عده‌ای به شوق آثار مصطفی مستور، به سرعت تمام نسخه‌های کتاب معسومیت را خریدند طوری که 4 هزار نسخه از این کتاب در یک هفته اول انتشارش به فروش رفت. نه! این‌ها فقط اتفاقات معمولی در دنیای کتاب و ادبیات هستند که هر جای دیگری از جهان هم ممکن است اتفاق بیفتد اما سر نخ داستان غم‌انگیز کتاب‌های پرفروش و بی‌کیفیت را باید در  جای دیگری جست‌وجو کرد؛ در ماجرای ممنوعیت‌ها و قاچاق!
وقتی خبر ممنوعیت انتشار کتاب‌های یووال نوح هراری، نویسنده و مورخ اسرائیلی در ایران منتشر شد، ناگهان کتاب‌های این نویسنده از جمله «انسان خدا‌گونه» از هر دریچه و روزنه‌ای سر برآوردند و به فروش رفتند؛ از فروشندگان کتاب‌های افست در خیابان و مترو گرفته تا کتابفروشی نشر نو که هنوز که هنوز است دارد چاپ اولش را به فروش می‌رساند و هیچ کسی نمی‌داند چرا نسخه‌های چاپ اول با وجود این همه استقبال هنوز تمام نشده!
داستان ممنوعیت‌ها و فروش بالای نسخه‌های بی‌کیفیت به نویسنده «ملت عشق» هم رسید؛ الیف شافاک آنقدر در ایران محبوب شده بود که ممنوعیت دو کتابش فرصتی بشود برای بریدن گوش علاقه‌مندان به آثار این نویسنده و فروختن آنها به قیمت‌های گزاف در کوچه و برزن.





ای دریغا ای دریغا ای دریغ!
این روزها همه تک آهنگ منتشر می‌کنند، اصلا صرفه در این است که یک خواننده یا روی صحنه بخواند یا تک‌آهنگ بدهد. البته فقط هم صرفه اقتصادی نیست که این طور ایجاب می‌کند، جهان امروز و مردم این جهان دیگر با آلبوم‌ چندان میانه‌ای ندارند. با همه اینها در سالی که روزهای واپسین را پشت سر می‌گذارد، چند آلبوم از خواننده‌های مختلف وارد بازار شد که شاید هیچ کدام به اندازه آخرین آلبوم همایون شجریان علاقه مندان را دست به جیب نکرد اما ای دریغ که خاطره خوب آلبوم‌های همایون تکرار نشد. خیلی‌ها چشم به راه «افسانه چشم‌هایت» بودند و همراهی همایون شجریان و علیرضا قربانی را یک اتفاق قابل اعتنا تلقی می‌کردند اما این آلبوم حتی به اندازه آلبوم « امشب کنار غزل‌های من بخواب» هم کیفیت نداشت و قابل مقایسه نبود با این آلبوم که دو سال پیش با همکاری فردین خلعتبری منتشر شد.
انگار باید تا اطلاع‌ثانوی با یاد و خاطره آلبوم‌های خوب و تاثیرگذار همایون شجریان سپری کنیم چرا که هیچ کدام از آلبوم‌های چند سال اخیر این خواننده جوان به پای همکاری‌های خوب او با برادران پورناظری نرسیده و از آنجایی که خرده مشکلاتی با هم پیدا کرده‌اند، بعید است، در آینده آلبوم‌های قابل اعتنایی مثل «ایران من» از همایون وارد بازار شود مگر اینکه برادران پورناظری و همایون شجریان به سمت هم برگردند و همکاری دوباره آغاز کنند.
داستان موسیقی در سال جاری رو به پایان به آلبوم‌های پرفروش بی‌کیفیت ختم نشد؛ اگر یادتان باشد امسال قصه جالب لب زدن‌ها یا همان پلی بک‌ها را داشتیم که از کنسرت حمید هیراد آغاز شد و به  اعتراض‌ مخاطبان که برای شنیدن موسیقی زنده خرج کرده و بلیت خریده بودند، ختم شد. هیراد تلاش کرد ثابت کند لب نزده اما بعد از او کسانی مانند رضا بهرام راه‌شان را ادامه دادند که نشان بدهند جیب و وقت من و شمای مخاطب گاهی برای عده‌ای از هنرمندان ارزش چندانی ندارد.
کلاهی که بر سر عده‌ای از اهالی موسیقی رفت به همین موارد ختم نمی‌شود و لازم است این را هم مرور کنیم که کسانی برای شنیدن ترانه‌هایی مانند هر بار این درو محکم نبند نرو این چشمای ترو نکن تو بدترو، بلیت‌هایی خریدند به قیمت 400 هزار تومان و پای آواز گروه ماکان یا ماکان‌بند نشستند تا برگ مهمی در تاریخ فرهنگ و هنر این سرزمین ورق بخورد.




اشک‌ها و لبخندها و دیگر هیچ
پرفروش شدن فقط و فقط یک فیلم مانند «رحمان 1400 » یا «مطرب» یا «همه با هم هستیم» در طول یک سال کافی است که اهالی سینما داغدار و ناامید شوند؛ سعید روستایی به مخدر پناه ببرد یا سروش صحت جهانش را زمین‌گیر کند. حالا تصور کنید که به جز این فیلم‌ها «تگزاس 2» و «خوب بد جلف 2» هم در همین سال عزیز تولید شده باشد و اگر شیوع وحشیانه ویروس کرونا نبود، چه بسا باید همین روزها و در آستانه سال نو در معرض «خوب بد جلف 2» قرار می‌گرفتیم و با اکران این فیلم به استقبال اکران‌های نوروزی می‌رفتیم.
چرا این فیلم‌ها بی‌کیفیت هستند؟ نه این که فکر کنید، آواز و بزن و بکوب، ایراد و مسأله این فیلم‌ها هستند، نه! داستان‌های بی‌سو و سرانجام، عاری از هر تعلیق و عطف، یک سوی ماجراست و ساده‌انگاری، شوخی‌های کلامی، اشارات جنسی و مواردی از این دست هم مزید بر علت که این فیلم‌ها در زمره آثار بی‌کیفیت قرار بگیرند. نقد و بررسی این فیلم‌ها در این فرصت نمی‌گنجد و نیز بررسی دلیل توجه مخاطبان به آثار سطحی اما بپذیرید که بعد از تماشای این فیلم‌ها هیچ چیز در ذهن و ضمیرتان باقی نمی‌ماند جز هزینه‌ای که برای خرید بلیت پرداخته و شاید هم زمانی که صرف این خوشی بیهوده کرده‌اید.
خبر بدتر این که فیلمی مانند مطرب توانسته رتبه پرفروش‌ترین فیلم سال 1398 را به دست آورد و نیز به جایگاه پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران دست پیدا کند.
و البته این را هم بدانید و آگاه باشید که سازندگان فیلم سینمایی خوب بد جلف 2 با وجود تمام انتقاداتی که در جشنواره فیلم فجر به اثرشان وارد شد، اعلام کرده‌اند که قرار است نسخه سوم آن را بسازند و اگر اوضاع بر همین منوال باشد که
خوب بد جلف 2 از فیلم اول بدتر بوده، لابد سومی فاجعه‌ای خواهد بود در سینمای کمدی.
در میان سرگرمی‌های بصری اجازه بدهید، سراغ مقوله‌ای دردناک‌تر از پرفروش‌های سینما برویم؛ یعنی برخی سریال‌های نمایش خانگی. وقتی پای «دل» و «مانکن» در میان باشد، دیگر نمی‌توان حتی به این دل خوش کرد که جامعه تشنه شادی و نشاط است؛ این اشک‌ها را که به پای رستا و آرش  یا  کاوه و همتا ریخته شد، باید کجای دلمان بگذاریم وقتی نه آرش و رستا واقعی و پذیرفتنی هستند و نه بستری که داستان کاوه و همتا در آن روایت شده شباهتی به جهان ما دارد.