گفتوگوی «جامجم» با هادی مقدمدوست، کارگردان فیلم «عطرآلود»
خلق نقش مثبت واقعا سخت است
این از طیف هنر و توانایی هادی مقدمدوست است که میتواند در همکاری دلپذیر و پرثمر با حمید نعمتا... فیلمنامههای خوبی چون وضعیت سفید، بیپولی، آرایش غلیظ و شعلهور بنویسد و شخصیتهای جذاب و منحصربهفردی خلق کند و بهویژه در این دو مورد آخر پایش را روی گاز تیرهترین وجوه آدمی بگذارد و تماشاگر را به دل سیاهی ببرد و از قِبل تجربه کاراکتری سینمایی او را عبرتگرفته و رستگار بیرون بیاورد و از سوی دیگر شخصیتی مثبت مثل صبا در «سربه مهر» با طینت پاک و انسانی بیافریند و او را جلوی دوربین ببرد.
با اینکه مقدمدوست فیلمنامه فیلم تازهاش «عطرآلود» را ننوشته اما باز همان نگاه انسانی او در متن و اثر جاری است و ترکیب رنج، ترس و وجدان آدمی، درام را پیش میبرد و محرک حرکت و بقای قهرمان قصه است. به بهانه حضور فیلم عطرآلود در سودای سیمرغ (بخش مسابقه سینمای ایران) چهلویکمین جشنواره فیلم فجر و در گفتوگو با هادی مقدمدوست ضمن صحبت درباره سختی خلق شخصیتهای مثبت در قیاس با کاراکترهایی با ویژگیهای شرورانه، درباره موضوعاتی چون سهم و جذابیتهای فیلمنامهنویسی و کارگردانی در کارنامه او، جنبههایی از فیلم عطرآلود و حضور پررنگ فیلمسازان جوان در جشنواره چهلویکم هم حرف زدیم.
شما را هم بهعنوان فیلمنامهنویس میشناسیم و هم کارگردان؛ سهم جذابیت و چالش هرکدام برای شما چه میزان است، هم وقتی که جداگانه در این زمینهها فعالیت میکنید (وقتی که فقط فیلمنامه مینویسید) و هم وقتی مینویسید و آن متن را میسازید.
وقتی که مشخصا بدانم برای چه فیلمسازی فیلمنامه مینویسم، فیلمنامهنویسی برایم درستتر به نظر میرسد، هم درستتر و هم سنجیدهتر. وقتی که برای یک فیلمساز مشخص فیلمنامه مینویسیم، حواسمان به این است که سازنده اثر کیست و سعی میکنیم امکان تعامل برای رسیدن به نقطه نظرات مشترک و ارتقای فیلمنامه را فراهم کنیم. اصولا فیلمنامه باید توسط یک کارگردان ساخته شود. خب طبیعی است که کارگردان یا نظراتی دارد یا ندارد. اگر نظراتی داشته باشد تغییرات در فیلمنامه آغاز میشود، این تغییرات یک واقعیت است و چه بهتر که در همکاری و همفکری بین فیلمنامهنویس و کارگردان انجام شود. خب پس نه حق است که فیلمنامهنویس ندیده گرفته شود و نه حق است که به کارگردان بیاعتنایی شود. چاره نهایی به نظر بنده این است که از اول بدانم برای چه کارگردانی مینویسم. در این صورت فیلمنامهنویسی بهصورت مستقل و جدا از کارگردانی را برای خودم صحیح و مطلوب میدانم اما هنوز تجربه نوشتن آزاد و فروختن متن به تهیهکننده را نداشتهام. در این حالت هم بعد از انتخاب کارگردان لابد نویسنده را صدا میزنند تا در مورد متن با کارگردان صحبت کند و شاید تغییراتی انجام شود. حالا با این تعاریف و تفاصیل وقتی خودم هم بنویسم و هم کارگردانی کنم، باز دارم برای یک فرد مشخص مینویسم اما در واقع چیزی که اهمیت دارد فیلم نهایی و مخاطب است. چالش اصلی، چالش ساخت یک فیلم است. وقتی نویسنده در خلوت خود فیلمنامهای را شروع میکند در حال آغاز یک فرآیند مهم است که انتهای آن مخاطب و گام بعدی آن تهیه و تولید قرار دارد، تهیهکننده و کارگردان نفرات بعدی او هستند که این مسیر را ادامه میدهند. آنها طبیعتا باید علاقهمند انجام کار باشند تا فیلم را به دست مخاطب بسپارند. در این میان فیلم باید درست از آب دربیاید. برای همین همیشه اصلیترین چالش، خود فیلم است. راستش را بخواهید این چالش اینقدر برایم مهم است که حتی وقتی فیلمنامهنویس یک پروژه هم بودهام تا دقیقه آخر، پای آن کار بودهام و هرجا که میشده فیلمنامه و فیلم ارتقا پیدا کند، حتی در صداگذاری حضور داشتهام.
در عطرآلود فکر کنم نخستین بار است که نویسنده فیلمنامه شخص دیگری است و شما تنها کارگردانی میکنید. این را هم میتوانیم چالش جدیدی حساب کنیم؟ چون معمولا نویسنده ــ کارگردانها یک عرق و تعصب نانوشتهای هم دارند و ترجیح میدهند امتیاز تالیف چه در نوشتن و چه در ساخت با آنها باشد. بهویژه از آنجا که شاید بالفطره یا پیش و بیش از هر چیز نویسنده هستید، کارگردانی نوشته فیلمنامهنویس دیگر سخت نبود؟ چقدر نگاه و حساسیتهای خودتان را در این متن دیدید که رغبت به ساخت آن پیدا کردید، بدون حضور نویسندهتان؟
یوسف منصوری اواخر سال 99 با من تماس گرفت و گفت طرحی که نوشته حسین حسنی است را میخواهد کار کند و به من پیشنهاد کارگردانی داد. فرآیند نگارش فیلمنامه توسط حسین حسنی حدود 9 ماه زمان برد و واقعا برای کار زحمت کشید و وقت بسیار و تلاش متراکم برای آن صرف کرد، بنده هم در جریان کار بودم و نظراتی میدادم و این تجربه برایم بسیار باارزش بود. این تجربه را نیاز داشتم و حالا میبینم که برایم بسیار باارزش بوده و تجربه همکاری خوبی بود. راستش قبل از این و بعد از این کار هم پیشنهاداتی داشتم که متن آن آماده بود یا طرح در دست داشتند یا صحبت اقتباس از یک کتاب در میان بود. به نظرم خیلی معقول و منطقی است که وقتی چنین پیشنهادی به فیلمسازی بشود، کارگردان متن و پیشنهاد را مطالعه و بررسی کند و اگر کار را به دغدغهها و دیدگاه و کیفیات سینمایی مطلوب خودش نزدیک دید وارد آن شود. اینکه پاسخ بدهد: نه! من خودم مینویسم و نوشته دیگران را اصلا نگاه نمیکنم واکنش عجیبی است. اصلا تجربه جالبی است که نویسنده از کارگردان جدا باشد اما متن مرتبط به علایق کارگردان باشد.
چرا اینقدر در کارگردانی یا حتی در نوشتن کمکار هستید و دیر به دیر در سینما مینویسید و میسازید؟ علتش وسواس و گزیدهکاری و تاملی طولانی برای یافتن ایدهای برای نوشتن است یا سازوکار و مناسبات پیچیده تولید فیلم در سینمای ایران؟
نظر خودم این نیست که کمکار بودهام، چون همیشه بالاخره مشغول انجام کاری هستم و سعی میکنم با کار بیشتر روی متن، اثر را بیمه کنم، خیلی معتقدم که قوت متن میتواند جبران خیلی از چیزها باشد. جبران شدن کاستیها با متن بهترین نوع سازگاری با واقعیتهای تولید سینماست، خیلی اوقات فیلمها دست و پا میزنند تا با برازنده کردن ظواهر فیلم، به نمره و امتیاز فیلم اضافه کنند اما نمیشود روی ظاهر و ریخت ظاهری فیلم حساب کرد. فیلمنامه بخش نرمافزاری فیلم است که هرچه بیشتر رویش کار کنیم فیلم بیشتر بیمه میشود. خلق یک شخصیت عالی کاری با تماشاچی میکند که یک صحنه چندصد میلیونی و پرطمطراق نمیتواند انجام دهد. همان صحنههای گران تا وقتی یک قلب تپنده فیلمنامهای نداشته باشد واقعا ارزشی ندارد و بدتر مایه غصه و اندوه است.
صفت مفعولی مرخم «آلود» و بن ماضی «آلودن» غالبا کاربردی منفی دارد، مثل زهرآلود، خونآلود، خشمآلود، غضبآلود، غبارآلود و ... اما به کاربردن آن در کنار «عطر» ترکیب متناقض و غریبی ایجاد میکند. چون معمولا عطر را به عنوان رایحه و بویی خوش به یاد میآوریم و اگر بنا به توصیف چیزی منتسب و متاثر از عطر باشد، معمولا از کلمه معطر استفاده میکنیم. اسم فیلم ضمن ایجاد کنجکاوی حتی پیش از مواجهه با اثر به خاطر همین وجه پارادوکسیکال، درعین حال نشانههایی از مسیر پرسنگلاخ قهرمان و قصه را هم در خود دارد و آن «آلود» کار خودش را انجام میدهد. لطفا توضیحی درباره همین آلودن عطر و چرایی این عنوان و خط و ربطش به قصه و قهرمان آن بدهید؟
البته آلود در کنار انواع دیگری از عبارات نیز ضبط شدهاست. گمان میکنم این که آلودن صرفا به معنای کثیفکردن معنا شود، ناشی از سابقه استعمال مکرر واژه در مباحث مربوط به آلایندههاست، مثلا آلودگی هوا یا آلودگی محیطزیست اما در شعر قدما مثلا در بیتی از خاقانی عبارت مشکآلود وجود دارد: «باد مشکآلود گویی سیب تر بر آتش است/ کاندر او قدری گلاب اصفهان افشاندهاند» خب، مشک به عنوان یک ماده معطر اینجا کنار آلود قرار گرفته اما خب شما ممکن است بگویید این یک عبارت قدیمی و فراموش شدهاست و امروزه آلودن اغلب کاربردی منفی دارد، اما فقط یک عبارت را به خاطرتان میآورم تا این تصور نقض شود: اشکآلود... آیا با شنیدن این ترکیب شما اشک را نوعی آلاینده و منفی فرض میکنید؟ قطعا خیر، چشم اشکآلود با اینکه در آن حزن است منفی نیست، یا عبارتی مثل خوابآلود را به صراحت میشود منفی تلقی کرد؟ باز هم قطعا خیر، در سابقه ساخت ترکیب با آلود حتی قندآلود و عشقآلود هم وجود داشته. عرضم این است که باب ساخت ترکیب با آلود به دلیل تصور منفی از آلودن بسته نیست، کافی است آنچه در کنار آن میآید، منفی نباشد مثل عطر، اما در نهایت ترکیب عطرآلود به نظرمان ترکیبی لطیف و رازآلود بود که با حال و هوای فیلم تناسب داشت. تعابیر و تفاسیر شما هم جالب است.
در خبری که درباره حضور فیلمتان در جشنواره فیلم فجر منتشر شد، عطرآلود را یک ملودرام عاشقانه با ترکیبی از رنج، ترس و وجدان و در ادامه سینمای انسانی مقدمدوست معرفی کردند. با این معرفی و این تعاریف و نسبتها موافقید؟ البته رنج و ترس و وجدان علی در فیلم کار میکند، احتمالا مقصود از «سینمای انسانی» سرشت پاک و انسانی قهرمانهای آثار شماست که در تضاد با جهان پیرامون آنهاست، چه همین علی که وجدانش در بزنگاه این قصه عمل میکند و رنج، ترس، ناامیدی و خودخواهی را دور میزند و چه صبا ارجمندی در «سربه مهر» که ارتباطش با خالق، قید و بندها، مناسبات و سوءتفاهمهایی دنیوی دارد.
در فرآیند نگارش با حسین حسنی، نویسنده کار درباره شخصیت علی و رنجی که به آن مبتلا میشود بسیار صحبت کردیم. درباره روند عبور چنین آدمی از آزمون بلا؛ اینکه هم انسانی باشد با مشخصات معمول و هم دغدغه ارزشمند بودن و ارتقا داشته باشد، یک خصلت انسانی و عمده بشر تمایل به ارتقاست، هرجور حساب کنید انسان دوست دارد در همه زمینهها رشد کند، هم دوست دارد مکنت داشته باشد و هم از حیث ثروت ارتقا پیدا کند و هم از حیث دانش، معرفت، آگاهی و احترام. واقعیت اما این است که ارتقا هزینه دارد، به خصوص رشد متوازن که از رشد تکبعدی هم دشوارتر است، آدمی مثل علی دوست دارد در شغلش بهترین باشد اما دغدغه عزت نفس و مهر به دیگران و وجدان و تمنا از پروردگار را هم دارد. اینها همه مضامین انسانی است.
از زاویهای دیگر به نظر میرسد حرکت در مسیر سینمای انسانی و نوشتن و فیلم ساختن از شخصیتهایی فینفسه مثبت و اهل وجدان مثل علی و صبا چالش بسیار سختتری نسبت به خلق شخصیتهایی تباه و شیطانهای مجسمی چون فرید (شعلهور) و مسعود ترابی (آرایش غلیظ) باشد که تجربه نوشتنشان را داشتید. درست است؟ ضمن اینکه شاید با وجود همه تلاش و هنری که درباره روایت آدمخوبها تقبل میکنید، باز هم تماشاگر با بدجنسی دراماتیک بیشتر از آدم بدهایی چون مسعود و فرید خوشش بیاید. ضمن توضیح درباره دشواری خلق شخصیتهای مثبت مثل علی و قصهای که مخاطب را با یک آدم خوب همراه کند، دل خودتان با کدام شخصیتهاست؟
دوست دارم بگویم خلق شخصیت چه آدمی که خوبیهایش بیشتر است و چه آدمی که بدیهایش بیشتر است از حیث سختی و دشواری فرقی با هم ندارند. واقعا هم همینطور است. اما در تجربیاتی که داشتم و تجربهای که از تماشای عذاب نویسنده «عطرآلود» دیدم، بالاخره باید بگویم: بله. خلق نقش مثبت واقعا سختتر است. نقش منفی همینطوری در ابتدای کار جذبکننده است. عصیان و طغیان دارد، ظاهرا جرات دارد، کارهای عجیب و برهم زننده نظم انجام میدهد، تماشایی است و خیلی راحت به آن اطلاق واقعی هم میچسبد. اما نقش مثبت که باید اخلاق را رعایت کند از این مزایا ظاهرا بیبهره بوده و نزدیک آن است که فوری به آن بگویند: شعاری. پس چگونه باید جذاب شود؟ مشکل کار ظاهرا در همین جذاب شدن است. آنقدر کار گاهی سخت میشود که برخی برای جذاب کردن نقش مثبت از مزایای نقش منفی قرضهایی میگیرند و میگویند: بگذار دوتا عیب برایش بگذاریم که هم جذاب شود و هم باورپذیرتر؛ اما این راهش نیست. راهش چیزی است که هربار با سختی و دشواری باید از نو کشف شود و من فرمولی برای آن بلد نیستم. مهم شناخت واقعی و همهجانبه و عمیق از انسان خوب است. اما نکته مهم دیگر زاویه دید است که به شما میگوید نقش منفی طراحی کنید یا مثبت. زاویه دید است که به شما میگوید برای حرکت شخصیت در پذیرش حق یا تسلیم باطل شدن چه باشد. زاویه دید و فکر اثر و این که فیلم قرار است چه تاثیری بگذارد مرکز تصمیمگیریهای مربوط به یک فیلم است.
نوشتن و ساختن قصهای درباره حس بویایی، یکی از سختترین کارها در داستاننویسی و سینماست. هرقدر درباره بینایی و شنوایی، کار راحتتر است و درباره لامسه هم میتوان با تکیه بر حس بینایی، امیدوار به تداعی و انتقال این حس بود، در چشایی و بویایی کار نویسنده و فیلمساز برای برقراری ارتباط بسیار سخت است. به نظرم حتی چشایی هم با حافظه بهتر مخاطب از طعم غذاها و ترکیبات غذایی قابلیت تصویریشدن دارد اما برای انتقال بویایی کار سختتر است، به ویژه در فیلمی مثل عطرآلود که اساسا با عطر سروکار داریم و به عنوان مخاطب کنجکاو دریافت حسی کامل از قصه و رایحههای موجود در قصه هستیم. فارغ از آن ترفند و تکنیک انتشار عطر در فضا که در جاهایی استفاده میشود و آن سکانسهایی که خاطرات کودکی و نوجوانی علی و خاطره آن خانم جوان نابینا به کار ایده و عطرسازی علی میآیند، به نظر میرسد حس بویایی و انواع عطرها و رایحهها چندان به مخاطب منتقل نمیشود. نخواستید بیشتر از این میزان مخاطب را درگیر عطر و حافظه بویایی او را با اثر درگیر کنید یا نشد یا همین میزان معطربودن فیلم را کافی میدانستید و اساسا از این هنر و حرفه عطرسازی برای طرح موضوعی دیگر استفاده کردید؟
شاید بیشتر در چنین فضا و قصهای، انتظار حضور پررنگتری از عطر را داریم، نظیر آنچه در یک فیلم عطری دیگر در سینما حس و دریافت میکنیم: «عطر: داستان یک قاتل» ساخته تام تیکور. میشد یک فیلم غرق در عطر و رایحه کار کرد و تمام زمان فیلم را صرف مطالعه احوالات بویناک و معطر یک عطرساز مبتلا به بیماری کرد، اما قصه عطرآلود یک قصه انسانشناسانه همراه با شرح یک دگرگونی و ارتقا و توامان یک روایت اجتماعی است. نگاه اجتماعی فیلمنامه خودبهخود سهمی را میطلبد که باعث کاهش سهم توجه به عطر در فیلم میشود اما همین الان هم سهم عطر در قصه سهم پایینی نیست. یکی از رگههای اصلی داستانی، ساخت عطری است که شخصیت اصلی قصه به دنبال تمام کردن آن است.
به عنوان نویسنده و کارگردانی که برای ساخت «سر به مهر» برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش نگاه نو در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر شدید، نظرتان درباره حضور پررنگ فیلمسازان جوان و فیلم اولی در این دوره چیست؟ فکر میکنید میتوانند در غیبت چهرههای فیلمسازی و در رقابت با فیلمسازان شناخته شدهای چون شما، دل مخاطبان را به دست بیاورند و با نگاههایی تازه دست این سینما را بگیرند؟
هر سال فیلمسازانی جدید وارد عرصه ساخت فیلم سینمایی میشوند و آهنگ این ورود هر سال سریعتر و تعداد فیلمسازان زیاد میشود و خواهدشد. توقع این است که جوانان وقتی وارد میشوند با خود نگاه تازه و حرف تازه بیاورند. گاهی این توقع برآورده میشود و گاهی خیر. فیلمسازی واقعا کار دشواری است. خودتان مرور کنید در صد سال گذشته سینمای ایران چند فیلمساز وارد شدهاند که به راحتی بتوان به آنها گفت فیلمساز مهم. موضوع فقط برنده شدن در رقابتهای جشنوارهها نیست، موضوع ایجاد یک تاثیر فرهنگی و اجتماعی برای ارتقای مخاطب و رشد و حرکت و توسعه ایران است. واقعا مشتاقم هم دراین دوره و هم همه دورهها چهرههایی بروز کنند که خارقالعاده باشند و همه را حیرتزده کنند و با فیلمهایشان باعث ارتقا مخاطب شوند.
هدی زینالعابدین
هدی زینالعابدین از جمله بازیگران جوان و مستعد سینمای ایران در سالهای اخیر است که بهویژه در این چند دوره جشنواره فیلم فجر حضور موفقی داشت. تازهترین بازی خوب او در سینما همین نقش اول زن در فیلم عطرآلود است که عشق و حس زنی در آستانه مادری را به بهترین شکل بازی میکند. او سال گذشته این عشق را به شکلی دیگر و در دل جنگ به تصویر کشید و در «دسته دختران» (منیر قیدی) نقش فرشته را بازی کرد.
اما تا اینجا بهترین بازی سینمایی و حضور جشنوارهای زینالعابدین به فیلم «زالاوا» (ارسلان امیری) بازی کرد. فیلمی که در سیونهمین جشنواره فیلم فجر مخاطبان سینما را غافلگیر کرد. بهجز جهان متفاوت قصه بازیهای خوب نوید پورفرج و هدی زینالعابدین با تشویق و تحسین زیادی همراه شد. اینجا هم نقش زینالعابدین رنگ و بویی عاشقانه داشته و او در قالب شخصیت پزشکی به نام ملیحه، حضور متفاوتی دارد.
زینالعابدین در چند دوره قبلی جشنواره فیلم فجر هم حضور داشت، منتهی بیشتر در نقشهایی فرعی و مکمل. از جمله این آثار میتوان به فیلمهایی چون طلا (پرویز شهبازی)، سمفونی نهم (محمدرضا هنرمند)، عرق سرد (سهیل بیرقی)، جاده قدیم (منیژه حکمت) و اسرافیل (آیدا پناهنده) اشاره کرد.
مصطفی زمانی
مصطفی زمانی که امسال با نقش یک استعداد جوان عطرسازی به نام علی رزاقی در فیلم «عطرآلود» (هادی مقدمدوست) در جشنواره فیلم فجر حضور دارد، سال گذشته هم در این رویداد حاضر بود؛ با نقش مهندس جوانی به نام مشایخ که نقش مهمی در تغییر و تحول کاراکتر اصلی قصه (یاسمین) و بازگشت به ریشهها بازی کرد.
زمانی در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر با نقش سعید در فیلم «سارا و آیدا» (مازیار میری) حضور داشت، نقشی متفاوت از نقشهای مثبت اخیرش که با یک پیشنهاد، یکی از نقشهای اصلی را با چالش بزرگی مواجه میکند.
از دیگر حضورهای جشنوارهای مصطفی زمانی مربوط به فیلم جامهدران ساخته حمیدرضا قطبی است که در بخش نگاه نو سیوسومین جشنواره فیلم فجر تحسین شد.
یکی از بهترین نقشآفرینیها و فیلمهای زمانی که در جشنواره فیلم فجر موردتوجه قرار گرفت، نقش فریدون، فیلم خط ویژه (مصطفی کیایی) بود که همه التهاب و ماجراهای قصه از هک کردن یک رانتخوار بزرگ از سوی او و کاوه (هومن سیدی) آغاز میشود.
دو حضور خوب دیگر زمانی در جشنواره فیلم فجر را در فیلمهای ملکه (محمدعلی باشهآهنگر) و کیفر (حسن فتحی) به یاد داریم، اولی را در سیامین جشنواره فیلم فجر دیدیم که کلی با استقبال مواجه شد و زمانی در آن نقشی شخصیتی خیالی به نام جمشید را در دل جنگ و در پالایشگاه آبادان بازی میکرد. دومی را هم در بیستوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر دیدیم که زمانی در نقش سیامک دلآرا در آن درخشید. بازی او در جشنواره فجر مخاطبان را غافلگیر کرد اما توجه بیشتر برای این نقشآفرینی درخشان در جایی دیگر نصیبش شد: نامزدی بهترین بازیگر نقش اول مرد از چهارمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران.
علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر
شما را هم بهعنوان فیلمنامهنویس میشناسیم و هم کارگردان؛ سهم جذابیت و چالش هرکدام برای شما چه میزان است، هم وقتی که جداگانه در این زمینهها فعالیت میکنید (وقتی که فقط فیلمنامه مینویسید) و هم وقتی مینویسید و آن متن را میسازید.
وقتی که مشخصا بدانم برای چه فیلمسازی فیلمنامه مینویسم، فیلمنامهنویسی برایم درستتر به نظر میرسد، هم درستتر و هم سنجیدهتر. وقتی که برای یک فیلمساز مشخص فیلمنامه مینویسیم، حواسمان به این است که سازنده اثر کیست و سعی میکنیم امکان تعامل برای رسیدن به نقطه نظرات مشترک و ارتقای فیلمنامه را فراهم کنیم. اصولا فیلمنامه باید توسط یک کارگردان ساخته شود. خب طبیعی است که کارگردان یا نظراتی دارد یا ندارد. اگر نظراتی داشته باشد تغییرات در فیلمنامه آغاز میشود، این تغییرات یک واقعیت است و چه بهتر که در همکاری و همفکری بین فیلمنامهنویس و کارگردان انجام شود. خب پس نه حق است که فیلمنامهنویس ندیده گرفته شود و نه حق است که به کارگردان بیاعتنایی شود. چاره نهایی به نظر بنده این است که از اول بدانم برای چه کارگردانی مینویسم. در این صورت فیلمنامهنویسی بهصورت مستقل و جدا از کارگردانی را برای خودم صحیح و مطلوب میدانم اما هنوز تجربه نوشتن آزاد و فروختن متن به تهیهکننده را نداشتهام. در این حالت هم بعد از انتخاب کارگردان لابد نویسنده را صدا میزنند تا در مورد متن با کارگردان صحبت کند و شاید تغییراتی انجام شود. حالا با این تعاریف و تفاصیل وقتی خودم هم بنویسم و هم کارگردانی کنم، باز دارم برای یک فرد مشخص مینویسم اما در واقع چیزی که اهمیت دارد فیلم نهایی و مخاطب است. چالش اصلی، چالش ساخت یک فیلم است. وقتی نویسنده در خلوت خود فیلمنامهای را شروع میکند در حال آغاز یک فرآیند مهم است که انتهای آن مخاطب و گام بعدی آن تهیه و تولید قرار دارد، تهیهکننده و کارگردان نفرات بعدی او هستند که این مسیر را ادامه میدهند. آنها طبیعتا باید علاقهمند انجام کار باشند تا فیلم را به دست مخاطب بسپارند. در این میان فیلم باید درست از آب دربیاید. برای همین همیشه اصلیترین چالش، خود فیلم است. راستش را بخواهید این چالش اینقدر برایم مهم است که حتی وقتی فیلمنامهنویس یک پروژه هم بودهام تا دقیقه آخر، پای آن کار بودهام و هرجا که میشده فیلمنامه و فیلم ارتقا پیدا کند، حتی در صداگذاری حضور داشتهام.
در عطرآلود فکر کنم نخستین بار است که نویسنده فیلمنامه شخص دیگری است و شما تنها کارگردانی میکنید. این را هم میتوانیم چالش جدیدی حساب کنیم؟ چون معمولا نویسنده ــ کارگردانها یک عرق و تعصب نانوشتهای هم دارند و ترجیح میدهند امتیاز تالیف چه در نوشتن و چه در ساخت با آنها باشد. بهویژه از آنجا که شاید بالفطره یا پیش و بیش از هر چیز نویسنده هستید، کارگردانی نوشته فیلمنامهنویس دیگر سخت نبود؟ چقدر نگاه و حساسیتهای خودتان را در این متن دیدید که رغبت به ساخت آن پیدا کردید، بدون حضور نویسندهتان؟
یوسف منصوری اواخر سال 99 با من تماس گرفت و گفت طرحی که نوشته حسین حسنی است را میخواهد کار کند و به من پیشنهاد کارگردانی داد. فرآیند نگارش فیلمنامه توسط حسین حسنی حدود 9 ماه زمان برد و واقعا برای کار زحمت کشید و وقت بسیار و تلاش متراکم برای آن صرف کرد، بنده هم در جریان کار بودم و نظراتی میدادم و این تجربه برایم بسیار باارزش بود. این تجربه را نیاز داشتم و حالا میبینم که برایم بسیار باارزش بوده و تجربه همکاری خوبی بود. راستش قبل از این و بعد از این کار هم پیشنهاداتی داشتم که متن آن آماده بود یا طرح در دست داشتند یا صحبت اقتباس از یک کتاب در میان بود. به نظرم خیلی معقول و منطقی است که وقتی چنین پیشنهادی به فیلمسازی بشود، کارگردان متن و پیشنهاد را مطالعه و بررسی کند و اگر کار را به دغدغهها و دیدگاه و کیفیات سینمایی مطلوب خودش نزدیک دید وارد آن شود. اینکه پاسخ بدهد: نه! من خودم مینویسم و نوشته دیگران را اصلا نگاه نمیکنم واکنش عجیبی است. اصلا تجربه جالبی است که نویسنده از کارگردان جدا باشد اما متن مرتبط به علایق کارگردان باشد.
چرا اینقدر در کارگردانی یا حتی در نوشتن کمکار هستید و دیر به دیر در سینما مینویسید و میسازید؟ علتش وسواس و گزیدهکاری و تاملی طولانی برای یافتن ایدهای برای نوشتن است یا سازوکار و مناسبات پیچیده تولید فیلم در سینمای ایران؟
نظر خودم این نیست که کمکار بودهام، چون همیشه بالاخره مشغول انجام کاری هستم و سعی میکنم با کار بیشتر روی متن، اثر را بیمه کنم، خیلی معتقدم که قوت متن میتواند جبران خیلی از چیزها باشد. جبران شدن کاستیها با متن بهترین نوع سازگاری با واقعیتهای تولید سینماست، خیلی اوقات فیلمها دست و پا میزنند تا با برازنده کردن ظواهر فیلم، به نمره و امتیاز فیلم اضافه کنند اما نمیشود روی ظاهر و ریخت ظاهری فیلم حساب کرد. فیلمنامه بخش نرمافزاری فیلم است که هرچه بیشتر رویش کار کنیم فیلم بیشتر بیمه میشود. خلق یک شخصیت عالی کاری با تماشاچی میکند که یک صحنه چندصد میلیونی و پرطمطراق نمیتواند انجام دهد. همان صحنههای گران تا وقتی یک قلب تپنده فیلمنامهای نداشته باشد واقعا ارزشی ندارد و بدتر مایه غصه و اندوه است.
صفت مفعولی مرخم «آلود» و بن ماضی «آلودن» غالبا کاربردی منفی دارد، مثل زهرآلود، خونآلود، خشمآلود، غضبآلود، غبارآلود و ... اما به کاربردن آن در کنار «عطر» ترکیب متناقض و غریبی ایجاد میکند. چون معمولا عطر را به عنوان رایحه و بویی خوش به یاد میآوریم و اگر بنا به توصیف چیزی منتسب و متاثر از عطر باشد، معمولا از کلمه معطر استفاده میکنیم. اسم فیلم ضمن ایجاد کنجکاوی حتی پیش از مواجهه با اثر به خاطر همین وجه پارادوکسیکال، درعین حال نشانههایی از مسیر پرسنگلاخ قهرمان و قصه را هم در خود دارد و آن «آلود» کار خودش را انجام میدهد. لطفا توضیحی درباره همین آلودن عطر و چرایی این عنوان و خط و ربطش به قصه و قهرمان آن بدهید؟
البته آلود در کنار انواع دیگری از عبارات نیز ضبط شدهاست. گمان میکنم این که آلودن صرفا به معنای کثیفکردن معنا شود، ناشی از سابقه استعمال مکرر واژه در مباحث مربوط به آلایندههاست، مثلا آلودگی هوا یا آلودگی محیطزیست اما در شعر قدما مثلا در بیتی از خاقانی عبارت مشکآلود وجود دارد: «باد مشکآلود گویی سیب تر بر آتش است/ کاندر او قدری گلاب اصفهان افشاندهاند» خب، مشک به عنوان یک ماده معطر اینجا کنار آلود قرار گرفته اما خب شما ممکن است بگویید این یک عبارت قدیمی و فراموش شدهاست و امروزه آلودن اغلب کاربردی منفی دارد، اما فقط یک عبارت را به خاطرتان میآورم تا این تصور نقض شود: اشکآلود... آیا با شنیدن این ترکیب شما اشک را نوعی آلاینده و منفی فرض میکنید؟ قطعا خیر، چشم اشکآلود با اینکه در آن حزن است منفی نیست، یا عبارتی مثل خوابآلود را به صراحت میشود منفی تلقی کرد؟ باز هم قطعا خیر، در سابقه ساخت ترکیب با آلود حتی قندآلود و عشقآلود هم وجود داشته. عرضم این است که باب ساخت ترکیب با آلود به دلیل تصور منفی از آلودن بسته نیست، کافی است آنچه در کنار آن میآید، منفی نباشد مثل عطر، اما در نهایت ترکیب عطرآلود به نظرمان ترکیبی لطیف و رازآلود بود که با حال و هوای فیلم تناسب داشت. تعابیر و تفاسیر شما هم جالب است.
در خبری که درباره حضور فیلمتان در جشنواره فیلم فجر منتشر شد، عطرآلود را یک ملودرام عاشقانه با ترکیبی از رنج، ترس و وجدان و در ادامه سینمای انسانی مقدمدوست معرفی کردند. با این معرفی و این تعاریف و نسبتها موافقید؟ البته رنج و ترس و وجدان علی در فیلم کار میکند، احتمالا مقصود از «سینمای انسانی» سرشت پاک و انسانی قهرمانهای آثار شماست که در تضاد با جهان پیرامون آنهاست، چه همین علی که وجدانش در بزنگاه این قصه عمل میکند و رنج، ترس، ناامیدی و خودخواهی را دور میزند و چه صبا ارجمندی در «سربه مهر» که ارتباطش با خالق، قید و بندها، مناسبات و سوءتفاهمهایی دنیوی دارد.
در فرآیند نگارش با حسین حسنی، نویسنده کار درباره شخصیت علی و رنجی که به آن مبتلا میشود بسیار صحبت کردیم. درباره روند عبور چنین آدمی از آزمون بلا؛ اینکه هم انسانی باشد با مشخصات معمول و هم دغدغه ارزشمند بودن و ارتقا داشته باشد، یک خصلت انسانی و عمده بشر تمایل به ارتقاست، هرجور حساب کنید انسان دوست دارد در همه زمینهها رشد کند، هم دوست دارد مکنت داشته باشد و هم از حیث ثروت ارتقا پیدا کند و هم از حیث دانش، معرفت، آگاهی و احترام. واقعیت اما این است که ارتقا هزینه دارد، به خصوص رشد متوازن که از رشد تکبعدی هم دشوارتر است، آدمی مثل علی دوست دارد در شغلش بهترین باشد اما دغدغه عزت نفس و مهر به دیگران و وجدان و تمنا از پروردگار را هم دارد. اینها همه مضامین انسانی است.
از زاویهای دیگر به نظر میرسد حرکت در مسیر سینمای انسانی و نوشتن و فیلم ساختن از شخصیتهایی فینفسه مثبت و اهل وجدان مثل علی و صبا چالش بسیار سختتری نسبت به خلق شخصیتهایی تباه و شیطانهای مجسمی چون فرید (شعلهور) و مسعود ترابی (آرایش غلیظ) باشد که تجربه نوشتنشان را داشتید. درست است؟ ضمن اینکه شاید با وجود همه تلاش و هنری که درباره روایت آدمخوبها تقبل میکنید، باز هم تماشاگر با بدجنسی دراماتیک بیشتر از آدم بدهایی چون مسعود و فرید خوشش بیاید. ضمن توضیح درباره دشواری خلق شخصیتهای مثبت مثل علی و قصهای که مخاطب را با یک آدم خوب همراه کند، دل خودتان با کدام شخصیتهاست؟
دوست دارم بگویم خلق شخصیت چه آدمی که خوبیهایش بیشتر است و چه آدمی که بدیهایش بیشتر است از حیث سختی و دشواری فرقی با هم ندارند. واقعا هم همینطور است. اما در تجربیاتی که داشتم و تجربهای که از تماشای عذاب نویسنده «عطرآلود» دیدم، بالاخره باید بگویم: بله. خلق نقش مثبت واقعا سختتر است. نقش منفی همینطوری در ابتدای کار جذبکننده است. عصیان و طغیان دارد، ظاهرا جرات دارد، کارهای عجیب و برهم زننده نظم انجام میدهد، تماشایی است و خیلی راحت به آن اطلاق واقعی هم میچسبد. اما نقش مثبت که باید اخلاق را رعایت کند از این مزایا ظاهرا بیبهره بوده و نزدیک آن است که فوری به آن بگویند: شعاری. پس چگونه باید جذاب شود؟ مشکل کار ظاهرا در همین جذاب شدن است. آنقدر کار گاهی سخت میشود که برخی برای جذاب کردن نقش مثبت از مزایای نقش منفی قرضهایی میگیرند و میگویند: بگذار دوتا عیب برایش بگذاریم که هم جذاب شود و هم باورپذیرتر؛ اما این راهش نیست. راهش چیزی است که هربار با سختی و دشواری باید از نو کشف شود و من فرمولی برای آن بلد نیستم. مهم شناخت واقعی و همهجانبه و عمیق از انسان خوب است. اما نکته مهم دیگر زاویه دید است که به شما میگوید نقش منفی طراحی کنید یا مثبت. زاویه دید است که به شما میگوید برای حرکت شخصیت در پذیرش حق یا تسلیم باطل شدن چه باشد. زاویه دید و فکر اثر و این که فیلم قرار است چه تاثیری بگذارد مرکز تصمیمگیریهای مربوط به یک فیلم است.
نوشتن و ساختن قصهای درباره حس بویایی، یکی از سختترین کارها در داستاننویسی و سینماست. هرقدر درباره بینایی و شنوایی، کار راحتتر است و درباره لامسه هم میتوان با تکیه بر حس بینایی، امیدوار به تداعی و انتقال این حس بود، در چشایی و بویایی کار نویسنده و فیلمساز برای برقراری ارتباط بسیار سخت است. به نظرم حتی چشایی هم با حافظه بهتر مخاطب از طعم غذاها و ترکیبات غذایی قابلیت تصویریشدن دارد اما برای انتقال بویایی کار سختتر است، به ویژه در فیلمی مثل عطرآلود که اساسا با عطر سروکار داریم و به عنوان مخاطب کنجکاو دریافت حسی کامل از قصه و رایحههای موجود در قصه هستیم. فارغ از آن ترفند و تکنیک انتشار عطر در فضا که در جاهایی استفاده میشود و آن سکانسهایی که خاطرات کودکی و نوجوانی علی و خاطره آن خانم جوان نابینا به کار ایده و عطرسازی علی میآیند، به نظر میرسد حس بویایی و انواع عطرها و رایحهها چندان به مخاطب منتقل نمیشود. نخواستید بیشتر از این میزان مخاطب را درگیر عطر و حافظه بویایی او را با اثر درگیر کنید یا نشد یا همین میزان معطربودن فیلم را کافی میدانستید و اساسا از این هنر و حرفه عطرسازی برای طرح موضوعی دیگر استفاده کردید؟
شاید بیشتر در چنین فضا و قصهای، انتظار حضور پررنگتری از عطر را داریم، نظیر آنچه در یک فیلم عطری دیگر در سینما حس و دریافت میکنیم: «عطر: داستان یک قاتل» ساخته تام تیکور. میشد یک فیلم غرق در عطر و رایحه کار کرد و تمام زمان فیلم را صرف مطالعه احوالات بویناک و معطر یک عطرساز مبتلا به بیماری کرد، اما قصه عطرآلود یک قصه انسانشناسانه همراه با شرح یک دگرگونی و ارتقا و توامان یک روایت اجتماعی است. نگاه اجتماعی فیلمنامه خودبهخود سهمی را میطلبد که باعث کاهش سهم توجه به عطر در فیلم میشود اما همین الان هم سهم عطر در قصه سهم پایینی نیست. یکی از رگههای اصلی داستانی، ساخت عطری است که شخصیت اصلی قصه به دنبال تمام کردن آن است.
به عنوان نویسنده و کارگردانی که برای ساخت «سر به مهر» برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش نگاه نو در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر شدید، نظرتان درباره حضور پررنگ فیلمسازان جوان و فیلم اولی در این دوره چیست؟ فکر میکنید میتوانند در غیبت چهرههای فیلمسازی و در رقابت با فیلمسازان شناخته شدهای چون شما، دل مخاطبان را به دست بیاورند و با نگاههایی تازه دست این سینما را بگیرند؟
هر سال فیلمسازانی جدید وارد عرصه ساخت فیلم سینمایی میشوند و آهنگ این ورود هر سال سریعتر و تعداد فیلمسازان زیاد میشود و خواهدشد. توقع این است که جوانان وقتی وارد میشوند با خود نگاه تازه و حرف تازه بیاورند. گاهی این توقع برآورده میشود و گاهی خیر. فیلمسازی واقعا کار دشواری است. خودتان مرور کنید در صد سال گذشته سینمای ایران چند فیلمساز وارد شدهاند که به راحتی بتوان به آنها گفت فیلمساز مهم. موضوع فقط برنده شدن در رقابتهای جشنوارهها نیست، موضوع ایجاد یک تاثیر فرهنگی و اجتماعی برای ارتقای مخاطب و رشد و حرکت و توسعه ایران است. واقعا مشتاقم هم دراین دوره و هم همه دورهها چهرههایی بروز کنند که خارقالعاده باشند و همه را حیرتزده کنند و با فیلمهایشان باعث ارتقا مخاطب شوند.
هدی زینالعابدین
هدی زینالعابدین از جمله بازیگران جوان و مستعد سینمای ایران در سالهای اخیر است که بهویژه در این چند دوره جشنواره فیلم فجر حضور موفقی داشت. تازهترین بازی خوب او در سینما همین نقش اول زن در فیلم عطرآلود است که عشق و حس زنی در آستانه مادری را به بهترین شکل بازی میکند. او سال گذشته این عشق را به شکلی دیگر و در دل جنگ به تصویر کشید و در «دسته دختران» (منیر قیدی) نقش فرشته را بازی کرد.
اما تا اینجا بهترین بازی سینمایی و حضور جشنوارهای زینالعابدین به فیلم «زالاوا» (ارسلان امیری) بازی کرد. فیلمی که در سیونهمین جشنواره فیلم فجر مخاطبان سینما را غافلگیر کرد. بهجز جهان متفاوت قصه بازیهای خوب نوید پورفرج و هدی زینالعابدین با تشویق و تحسین زیادی همراه شد. اینجا هم نقش زینالعابدین رنگ و بویی عاشقانه داشته و او در قالب شخصیت پزشکی به نام ملیحه، حضور متفاوتی دارد.
زینالعابدین در چند دوره قبلی جشنواره فیلم فجر هم حضور داشت، منتهی بیشتر در نقشهایی فرعی و مکمل. از جمله این آثار میتوان به فیلمهایی چون طلا (پرویز شهبازی)، سمفونی نهم (محمدرضا هنرمند)، عرق سرد (سهیل بیرقی)، جاده قدیم (منیژه حکمت) و اسرافیل (آیدا پناهنده) اشاره کرد.
مصطفی زمانی
مصطفی زمانی که امسال با نقش یک استعداد جوان عطرسازی به نام علی رزاقی در فیلم «عطرآلود» (هادی مقدمدوست) در جشنواره فیلم فجر حضور دارد، سال گذشته هم در این رویداد حاضر بود؛ با نقش مهندس جوانی به نام مشایخ که نقش مهمی در تغییر و تحول کاراکتر اصلی قصه (یاسمین) و بازگشت به ریشهها بازی کرد.
زمانی در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر با نقش سعید در فیلم «سارا و آیدا» (مازیار میری) حضور داشت، نقشی متفاوت از نقشهای مثبت اخیرش که با یک پیشنهاد، یکی از نقشهای اصلی را با چالش بزرگی مواجه میکند.
از دیگر حضورهای جشنوارهای مصطفی زمانی مربوط به فیلم جامهدران ساخته حمیدرضا قطبی است که در بخش نگاه نو سیوسومین جشنواره فیلم فجر تحسین شد.
یکی از بهترین نقشآفرینیها و فیلمهای زمانی که در جشنواره فیلم فجر موردتوجه قرار گرفت، نقش فریدون، فیلم خط ویژه (مصطفی کیایی) بود که همه التهاب و ماجراهای قصه از هک کردن یک رانتخوار بزرگ از سوی او و کاوه (هومن سیدی) آغاز میشود.
دو حضور خوب دیگر زمانی در جشنواره فیلم فجر را در فیلمهای ملکه (محمدعلی باشهآهنگر) و کیفر (حسن فتحی) به یاد داریم، اولی را در سیامین جشنواره فیلم فجر دیدیم که کلی با استقبال مواجه شد و زمانی در آن نقشی شخصیتی خیالی به نام جمشید را در دل جنگ و در پالایشگاه آبادان بازی میکرد. دومی را هم در بیستوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر دیدیم که زمانی در نقش سیامک دلآرا در آن درخشید. بازی او در جشنواره فجر مخاطبان را غافلگیر کرد اما توجه بیشتر برای این نقشآفرینی درخشان در جایی دیگر نصیبش شد: نامزدی بهترین بازیگر نقش اول مرد از چهارمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران.
علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر
تیتر خبرها